همین کافی است تا مامان بعد از کشیدن چند آه حسرتآمیز بگوید: «لااقل این عید نوروزی دو قرون میآوردی خونه تا یه قبرستونی بتونیم بریم!» تعجب نکنید! در زمانهای بغرنج، ادبیات خانۀ ما کاملاً عوض میشود. کنایه، طعنه و تشبیه از مهمترین آرایههای ادبی است که در وضعیتهای قرمز در خانۀ ما کاربرد زیادی دارد. مثلاً در جملۀ مامان «قبرستون» کنایه از سفر و تفریح است! البته نمیشود علاقۀ مامانم را نسبت به قبرستان- بهخصوص در ایام نوروز و بهخصوصتر هنگام سال تحویلـ انکار کرد. مثل سال پیش که سر میوههای لک و پیس که بابا خریده بود، قهر کرد و در جواب ما که پرسیدیم: «کجا؟» تنها گفت:«سر قبر بابام!»
دعوای عید امسال اما از روز بیست و هشتم شروع شد، وقتی که من گفتم: «مامان! عید بریم شیراز؟» و مامان گفت: « باشه قناری مامان!» و بعد بابا و داداش مهدی خندیدند. هم به اینکه من گفتم برویم شیراز و هم به اینکه مامان بدون توجه به جثۀ پسر تهتغاریاش او را قناری خطاب کرد. داداشمهدی گفت: «شیراز بریم انگار که رفتیم همون قبرستون!» بابا حرفش را تأیید کرد و گفت: «شیش روز سر قبر حافظ، شیش روز سر قبر سعدی و یه روز هم سر قبر قاآنی. خیلی خوش میگذره!» مامان چشمغرهای به مهدی رفت، نگاهی به بابا کرد و گفت: «بَده بچهم اینقدر شاعرانه فکر میکنه؟» اما مهدی و بابا معتقد بودند برای تعطیلات هیچجا بهتر و شاعرانهتر از شمال نیست. گرچه مامان با این نظر مخالف بود و من هم ترجیح میدادم به جای شلوغ پلوغ و دیوانهکنندهای مثل شمال نروم. حتماً میپرسید: «بالاخره تعطیلات کجا رفتید؟» خب، برای اینکه به شما ثابت کنم که هیچ آیکیویی قادر به پیشبینی مسائل خانوادگی ما نیست، باید بگویم که هیچجا! امسال همه خانه ماندیم و فقط از مهمانها پذیرایی کردیم و کلی عیدی دادیم.
راستی! تا یادم نرفته بگویم سال تحویل امسال را هم در قبرستان گذراندیم. البته نه کاملاً در کنار هم، چون بابا و داداش رفتند سر قبر بابا و مامانِ بابام؛ من و مامان هم رفتیم سر قبر بابا و مامانِ مامانم!