شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۹ - ۱۲:۰۶
۰ نفر

سوگل عصاری: - الو سلام بابا!/ - سلام دختر گلم! خوبی؟ چیزی شده؟

595

- نه بابا فرزان! چه‌طور مگه؟

- هیچی ! تو فقط وقتی اتفاقی می‌افته به من زنگ می‌زنی.

- نه. الان هیچ اتفاقی نیفتاده. کی می‌آی خونه؟

- حدود ساعت 6 می‌آم. پرسیدم چیزی شده؟

- چرا گیردادید که چیزی شده باشه؟

- یه احساسی دارم. تو هر وقت با من این‌جوری حرف می‌زنی، یعنی یه چیزی شده، می‌خوای یواش‌یواش بهم بگی؟

- خوشم می‌آد که منو خوب می‌شناسید.

- حالابگو چی شده؟

- هیچی نشده.

- زودتر بگو. من زیاد وقت ندارم. الان جلسه شروع می‌شه.

- تا کی توی جلسه هستید؟

- معلوم نیست. شاید تا پنج‌ونیم طول بکشه.

- آخه می‌ترسم عصبانی بشید. بذارید وقتی اومدید خونه بهتون می‌گم.

- نه! اون‌جوری تمام حواسم به این می‌ره که چی‌ شده. زود باش بگو. خودتو لوس نکن. تو دانشگاه چیزی پیش اومده؟

- نه!

- با دوستات حرفت شده؟

- نه!

- با مامانت حرفت شده؟

-نه !

- پولت تموم شده؟

- نه!

- با کسی دعوا کردی؟

- نه!

- پس چی شده؟

- حالابیاییدخونه، بعد می‌گم.

- گفتم همین الان بگو. تو حرف توی کله‌ات نمی‌ره؟

- چیزی نشده. الان خداحافظی می‌کنم، بعداً می‌بینمتون.

- تا نگی، نمی‌رم توی جلسه.

- اصلاً همین‌جوری زنگ زدم حالتونو بپرسم.کار بدی کردم؟

- جلسه شروع شد. بعداً به حسابت می‌رسم.

- پس با اس ام اس می‌گم.

- باهر کوفتی‌ که می‌خوای بگو.

- آخ‌نه! سیم‌کارتم شارژ نداره، همین‌جا می‌گم.

- بگو.

- قول می‌دید عصبانی نشید؟

- قول می‌دم.

- صبح با ماشین رفتم بیرون.

- کدوم ماشین؟

- مگه ما چند تا ماشین داریم؟

- با سانتافه رفتی؟ کی بهت اجازه داد؟

- می‌خواستم برم میدون تره‌بار.

- سانتافة بادمجونی روبرداشتی که بری هویج و کلم بخری؟

- دلم می‌خواست خب.

- وای خدا! باکسی تصادف کردی؟

- نه!

- روش خط افتاد؟

- نه!

- پس چی شد؟

- وقتی سوارش شدم، با احتیاط از توی پارکینگ آوردمش بیرون، رفتم میدون، خریدکردم، برگشتم طرف خونه. روی پل پارکینگ پیاده شدم، تا در رو باز کردم یه موتورسوار زد به در.

- وای خدا! در خیلی داغون شد؟

- نه! تقریباً می‌شه گفت چیزیش نشد.

- خب! خیالم راحت شد. دیگه این‌جوری بهم خبر نده.

- فقط که همین نبود! موتورسواره از این پنجره‌های آلومینیومی داشت، بعد از تصادف بارهاش افتاد روی کاپوت.

- حالاروش خط افتاده؟

- نمی‌دونم !

- یعنی چی که نمی‌دونی؟

- آخه اعصابم خورد بود، وقتی می‌خواستم برم توی پارکینگ، یادم رفت در رو باز کنم. وقتی دوباره پیاده شدم، ماشین خلاص بود. عقب عقبی رفت، خورد به یه چیزی.

- به چی؟

- به داربست آهنی.

- داربست آهنی اون‌جا چی‌کار می‌کرد؟

- داربست‌های خونه روبه‌رویی.

- حتماً بعدش تمام داربست‌ها ریخت روی ماشین. آره؟

- نه!

- اوه‌ ه ه ه، خیالم راحت شد.

- شما کدوم داربست‌ها رو می‌گید؟

- خب معلومه!

- اون یکی ساختمون که دارن می‌سازن، جلوشو با داربست و گونی پوشوندن تا کسی نیفته پایین.

- پایین؟

- آره دیگه! همونی که گودبرداری کردن.

- دارم دیوونه می‌شم. یعنی الان ماشین افتاده توی گودبرداری ساختمون؟

- بله !

- وای خدا! پس هنوز می‌تونم بفروشمش. دیگه هم ماشین مدل بالا نمی‌خرم.

- دیگه نمی‌تونید سانتافه رو بفروشید. یعنی فکر نمی‌کنم ازتون بخرنش.

- چرا؟

- چون دقیقاً افتاد روی نوک تیز میل‌گردهایی که از بتون بیرون اومده بود.

- یعنی ماشینم سوراخ سوراخ شد؟

- بله!

- همون رو هم ازم می‌خرن. راست می‌گفتن آدم نباید تمام سرمایه‌اش رو برای ماشین بذاره....

- یه مشکل کوچولوی دیگه هم هست.

- چی؟

-اون ساختمون رو غیراصولی گودبرداری کرده بودن، 10 دقیقه پیش برج بغلیش ریخت، ماشین موند زیرآوار. تقصیر مهندس ناظره. درسته بابا فرزان؟

- مهندس ناظر؟

- آره دیگه! اگه سر ساختمون بود و روی گودبرداری نظارت می‌کرد، این‌جوری نمی‌شد. ولی حیف شد، بابا! از اون انگورهایی که دوست‌داری خریده بودم.

- انگور؟

- آره دیگه، از میدون تره‌بار.

کد خبر 130693
منبع: همشهری آنلاین

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز