رئیسجمهور روآندا، پلکاگامه، به خاطر اقدامات دولتش که مستبدانه خوانده شده در ماههای گذشته مورد انتقاد شدید سازمانهای غربی ازجمله دیدبان حقوقبشر قرار گرفته است. بسیاری اما اعتقاد دارند که بر خلاف این انتقادها دولت کاگامه برای ملتی که تا چندی پیش دچار خشونتهای قومی و کشتارهای جمعی بود صلح و خوشبختی به ارمغان آورده است. برای کسانی که خود را بخشی از جنبش حقوق بشر میدانستند، اما حالا اعتقادشان را به آن از دست دادهاند، جالب توجهترین خبر سال2010 انتصاب یک شخصیت برجسته سیاست خارجی به نام جیمزهوج به مقام رئیس هیأت امنای دیدبان حقوقبشر بود. هوج کاری دشوار پیشرو دارد، نه از آن جهت که موارد نقضحقوقبشر با میزان بالا تمام دنیا را پر کرده بلکه به خاطر آنکه باید برای اصلاح خود جنبش حقوق بشر کارهای دشواری انجام دهد.
جنبش دفاع از حقوق بشر را آرمانگرایانی پدید آوردند که میخواستند جهان را به مکانی بهتر تبدیل کنند اما همین جنبش در سالهای اخیر موجب شده است شکلی جدید از امپریالیسم پا بگیرد.
اگر میخواهید حکومت کشوری را که دارای منابع فراوانی است ساقط کنید، اگر میخواهید مسلمانان را سرکوب کنید، اگر قصد توجیه دخالتهای نظامی آمریکا را در گوشه و کنار جهان دارید و اگر میخواهید حکومتهایی را تضعیف کنید که مردم خود را از فقر نجات دادهاند اما مطابق سلایق مقامهای غرب عمل نمیکنند، فقط کافی است از ابزار حقوق بشر استفاده کنید. استفاده ابزاری از «حقوق بشر» مهمترین مسئلهای است که اکنون جنبش حقوق بشر را به بیراهه برده است.
دیدبان حقوقبشر تنها بازیگر این میانه نیست. نهادهای دیگری هم وجود دارند؛ از سازمان عفو بینالملل و گزارشگران بدونمرز گرفته تا مرکز حقوق بشر Carr در هاروارد و جنبش ضدنسلکشی که به طرز فلاکتباری از مسیر خود دورافتاده است. همه این نهادها نظرات خاص خود را در موردحقوق بشر ترویج میکنند که از عقاید امروزی غربیها نشأت گرفته است. غربیها به اشتباه، عقیده دارند که این نظرات در تمام نقاط دنیا قابل کاربرد است. تلاش آنها در بعضی موارد به جای آنکه نجاتبخش انسانها باشد باعث مرگ، سرکوب و خشونت بیشتر و در نهایت تضعیف همهجانبه حقوق بشر میشود.
دیدبان حقوق بشر، حوزه کار خود را به تمام نقاط جهان گسترش داده و اخیرا جایزه خیرهکننده 100میلیون دلاری را از سوی جورجسورس در نظر گرفته است. جورجسورس یک میلیاردر یهودی- مجاری-آمریکایی است که با انواع هدفها به مؤسسات و نهادهای گوناگون سراسر جهان کمکهای مالی زیادی میکند. جورج سورس خود، رئیس مؤسسه جامعه آزاد است که در بیش از 60کشور جهان فعالیت میکند و مخارج سالانه آن حدود 600میلیون دلار است. او را در غرب بهعنوان فردی بشردوست میشناسند اما جالب است به چند مورد از کمکهای مالی او بپردازیم.
در سال2004 با صرف میلیونها دلار به چند مؤسسه سعی کرد از انتخاب مجدد جورجدبلیو بوش جلوگیری کند. وی هدف خود را از این کار جنگافروزی بوش و کشتار انسانهای بیگناه دانست. او در سال2010 در حمایت از پیشنهادی که استفاده از ماریجوانا را در ایالت کالیفرنیا آزاد میساخت یک میلیون دلار هزینه کرد. البته این پیشنهاد به تصویب نرسید. جورجسورس یا بهتر بگوییم دلارهای او را که از طریق سازمانهای غیردولتی هزینه میشد از عوامل اصلی پیروزی انقلابهای مخملی اوکراین و بهویژه گرجستان میدانند، بهگونهای که قزاقستان، ترکمنستان، بلاروس و روسیه فعالیت این مؤسسات را در کشورهای خود ممنوع کردهاند.
هوج در راستای اختصاص این جایزه نقشی بسیار مهم ایفا کرده است. این سازمان که ابتدا از میان بندهای حقوق بشر موافقتنامه1975 هلسینکی پدید آمد مصرانه قصد داشت حقوق اساسی را برای همه تأمین کند. اما همانطور که دیدبان حقوقبشر همزمان با پیدایش جامعه حقوقبشر به هدایت آن پرداخت هماکنون پیشگام جنبشی است که به عقیدهای عجیب پر و بال میدهد. طبق این عقیده غرب حق دارد برای مداخله در هر کجای دنیا که بخواهد وارد عمل شود.گروهی از کسانی که سالها دوشادوش فعالان حقوق بشر کار کردهاند اکنون عقیده دارند که جنبش حقوق بشر در برابر حقوق بشر قد علم کرده است.
مشکل از آنجا ناشی میشود که دولتهای غربی و سازمانهای آنها از حقوق بشر تعریفی سطحی و محدود به جامعهای خاص ارائه میدهند.
کسانی که از ابتدا ادارهکننده دیدبان حقوقبشر و دیگر گروههای مشابه غربی بودهاند اهل جوامعی هستند که در آن انسانها از حقوق اولیه برخوردارند: در خیابان کسی آنها را نمیکشد، سربازان به آنها تجاوز نمیکنند، میتوانند به مدرسه بروند، از آب بهداشتی برخوردارند و از گرسنگی نمیمیرند. در چنین شرایطی دفاع از حقوق ثانویه بشر در این جوامع معنا میدهد، مثل حق تأسیس روزنامهای تندرو یا یک حزب سیاسی افراطی. اما در بسیاری از کشورها مجبوریم بین دو مجموعه حقوق یکی را انتخاب کنیم. با این حال، گروههای حقوق بشر که خودشیفته هستند و به برتری فرهنگی خود مینازند اغلب گزینه اشتباه را انتخاب میکنند.
فعالان نابخرد حقوق بشر در دارفور به احمقانهترین نحو عمل میکنند و قصد ندارند از اشتباهات گذشته خود درس عبرت بگیرند. هر چند اقدامات آنها شاید از سر حسننیت باشد اما به شبهنظامیان شورشی و بیرحم دارفور و همچنین گروههای مشابه در سراسر دنیا امکان میدهند که درصورت عدمامید به پیروزی، سادهلوحان جهان را در جهت دستیابی به هدف خود بسیج کنند و بدین ترتیب آنچه را که نمیتوانند در میدان جنگ کسب کنند از طریق فشار افکارعمومی به دست آورند. شورشیها طرف مقابل را تحریک میکنند تا به کشتار دست بزنند که البته شورشیان دارفور در این زمینه بیرحمانه و با موفقیت کامل عمل کردهاند. این کار، افراد مشهور آمریکایی و گروههای حقوقبشر را پشتیبان شبهنظامیان میسازد. همچنین باعث میشود جنگ، طولانی شده و گروههای حقوق بشر شریک جرم جنایتهای بزرگ قرار بگیرند.
واقعه دارفور همانند ماجرای بیافرا در اواخر دهه1960 است. در آن زمان دنیا تصمیم گرفت به کمک شورشیهای بیافرا بشتابد و از نسلکشی احتمالی حکومت نیجریه جلوگیری کند اما اعتراضهای جهانی جنگ را طولانی کرد و باعث مرگ افراد بیشماری شد. سرانجام شورشیان بیافرا شکست خوردند اما نسلکشی پیشبینی شده هرگز اتفاق نیفتاد. رهبران بیافرا به امید جلب حمایت طرفداران حقوق بشر در کشورهای دوردست به مردم خود گرسنگی دادند. اگر آنها چنین طمعی نداشتند بیافراییهای کمتری از گرسنگی میمردند. حال شورشیان دارفور دریافتهاند که میتوانند برای طولانی کردن جنگ از وجود گروههای حقوق بشر بهره بگیرند.
روآندا کشوری است که حکومت کنونی آن در سراسر آفریقا تحسین میشود. 13نفر از سران کشورهای آفریقایی در مراسم ادای سوگند رئیسجمهور این کشور، پل کاگامه، شرکت کردند اما در مراسم مشابه کشور همسایه، بروندی، فقط یکی از سران آفریقایی شرکت کرد. حکومت روآندا در مقایسه با حکومتهای دیگر دوران معاصر آفریقا افراد بیشتری را از فقر نجات داده است. این پیشرفت در حالی به دست آمده که این کشور در سال1994 کشتاری وحشتناک را بهخود دید؛ کشتاری که خیلی از خارجیها پایانی بر آن متصور نبودند. در عین حال حکومت روآندا سخنرانی، تأسیس احزاب سیاسی و راهاندازی رسانههایی را که مبتنی بر قومگرایی باشند ممنوع کرده است و از این محدودیتها برای تداوم حضورش در قدرت بهرهمیگیرد.
به عقیده برخی از یک قرن پیش که استعمارگران در روآندا قدم گذاشتند این حکومت خودکامه بهترین چیزی است که تا به حال در این کشور روی داده است! شواهد در روآندا نشان میدهد که مردم این کشور از حکومت خود راضی هستند، به آیندهشان امیدوارند و از عدموجود تعداد زیاد روزنامه و احزاب سیاسی ناراحت نیستند. اما دیدبان حقوقبشر حکومت روآندا را سرکوبگر قلمداد میکند. ایجاد اشتغال، برقرسانی و مهمتر از همه تأمین امنیت، دستاوردهای حقوق بشری محسوب نمیشوند ولی دستگیری متخلفان و محدودیت سخنرانی سیاسی از دید حقوق بشر بخششناپذیر است.
دیدبان حقوقبشر میخواهد روآنداییها آزادانهتر در مورد اختلافات قومی خود صحبت کنند و همچنین احزاب سیاسی مرتبط با ارتش شکستخوردهای که به نسلکشی میپرداخت به راحتی بتوانند در انتخابات شرکت کنند. برای آنکه یک نسلکشی دیگر در روآندا اتفاق بیفتد فقط کافی است حکومت روآندا از مسیر پیشنهادی دیدبان حقوق بشر پیروی کند!
به خاطر موارد یاد شده، انتصاب جیمز هوج که در اکتبر2010 زمام امور را بهدست گرفت بسیار مهم است. جنبش حقوق بشر به بیراهه رفته است چون حقوق بشر را تحتتأثیر هیچ عاملی نمیداند. سازمانهای حقوق بشر غرب سهوا یا عمدا حقوق بشر را امری مطلق تصور میکنند که فقط سفیدپوستان ساکن نیویورک شایستگی تعریف آن را دارند!
هوج اما پیش از آنکه کار جدیدش را شروع کند نزدیک به 2دهه سردبیر مجله فارینافیرز بوده است. او جهان را از زاویهای وسیع میبیند اما زاویه جنبشی که او هماکنون رهبری آن را بهعهده دارد کوچک است. حقوق بشر را باید با توجه به شرایط سیاسی تعیین کرد. نباید نقض معیارهای غربی حقوق بشر را ملاک قرار داد بلکه بهبود شرایط زندگی مردم عادی است که باید مد نظر قرار گیرد.
هنگامی که جنبش حقوق بشر حدود نیم قرن پیش ظهور یافت هیچ کس گمان نمیکرد که این جنبش روزی بهعنوان دشمن حقوق بشر مورد سرزنش قرار بگیرد. امروز، این جنبش بهشدت نیازمند تامل، خودآزمایی عمیق و تجدیدحیات است. سازمانهای حقوقبشر باید این جمله بارباراتاچمن، مورخ مشهور را سرلوحه دوره جدید فعالیت خود قرار دهند: «انسانها ممکن است زمینه مشترک داشته باشند اما نیازها و خواستههای آنها بنا به نوع شرایط متغیر است».
گاردین