ریشههای این معنا را باید در سطوح تحلیل متفاوتی از جنبه اثباتی یا خودانتقادی مورد تعمق قرار داد. در ادبیات سیاسی رایج برخی از مواضع سیاسیون ایران زمین دارای بار معنایی است که میتواند مورد بهرهبرداری جبهه مقابل قرارگیرد؛ ادبیات خطی یا مکانیکی که بر آن است تا با بهرهداری از واژگان دارای بار ایدئولوژیک به توصیف و تحلیل وضعیت منطقه پرداخته و با به چالش کشیدن گزارههای واقعیت دار حاکم بر منطقه حقایق مدنظر خود را به کرسی نشاند. در اینجاست که جبهه مقابل با برجسته نمایی این گزارههای نظری و عملی برخاسته از این منطق تلاش میکند ایرانهراسی را از نقطه عزیمتی قابلقبولتر برخوردار گرداند. در چنین متنی هر واژه یا ترکیبی از واژگان که بتواند نوعی برتریطلبی منطقهای ایران را به نمایش بگذارد از سوی جبهه مقابل پررنگ شده و به تبع آن زمینهساز بروز تجلیاتی از ایران هراسی در افکار عمومی میشود.
در سطح دوم تحلیل، وجهه سلبی یا نفیگرایانه جبهه مقابل است. باید این را بپذیریم که انقلاب اسلامی در ایران تمام گزارههای سلطهمحورانه منطقهای و بینالمللی را با پرسشهای جدی روبهرو ساخته است. جمهوری اسلامی ایران لباس تزویر از تن شعارهای ضد اسرائیلی بعضی از حکام منطقه فرو انداخته و تلاش کرده است آگاهی و بیداری اسلامی را در منطقه افزایش دهد. در پرتو این معنا براساس اصل سوم قانون نیوتن، جبهه مقابل همه توان خویش را علیه ایران در منطقه فراهم آوردهاست و بیتردید محور اصلی مختصات این تلاش متوجه ایران هراسی است.
منطق حاکم بر رفتار جبهه مقابل منزویسازی ایران از طریق تیرهنمایی نیات و اهداف ایران در منطقه است و لذا هرچه وجهه نخست مندرج در سطوح فوق از رفتار مدبرانه تبعیت نکند خواهد توانست زمینه بروز بهرهبرداری مثبت در وجههدوم شود. لذا مدیریت این معنا باید در 2 سطح، مدنظر قرار گیرد. به عبارت دیگر اگر میخواهیم ایران هراسی بهعنوان یک پروژه به اهداف خود دست نیابد باید ادبیات مدبرانه را در سطوح مختلف متن آفرینی خود مدنظر داشته باشیم تا بهانه به دست جبهه مقابل در استفاده از آنها در راستای پروژه ایرانهراسی نداده باشیم.
* کارشناس مسائل سیاسی