یعنی مجبور کردن فرماندهان ارشد نظامی به انجام کاری که با آن مخالف بودند و در برابر انجام آن مقاومت میکردند. بوش همواره عدم دخالت خود در جزئیات جنگ عراق و سپردن کار به فرماندهان جنگ را به رخ دیگران میکشید و به خاطر این کار به خود میبالید. او در سالهای گذشته چندین بار در گفتگو با رسانههای آمریکایی گفته بود: اعتماد به قضاوت ارتش در برنامهریزیهای نظامی بسیار مهم است. من به شدت به ساختار فرماندهی ارتش پایبند هستم.
اما در دو ماه گذشته با وخیم شدن اوضاع در عراق و به ویژه از دست رفتن امنیت این کشور، این جنگ بیش از گذشته در میان افکار عمومی آمریکا منفور شده و بوش از مشاوران ارشد نظامی خود و فرماندهان ارتش در عراق رویگردان شده است. طرح افزایش 20 هزار نیروی دیگر به 132 هزار نیروی ارتش آمریکا در عراق بخشی از همین رویگردانی است. این افزایش نیرو دو ماه بعد از انتخاباتی صورت میگیرد که همه با پیروزی دمکراتها، آن را آغاز عقب نشینی از عراق میدانستند و اینطور پیشبینی میکردند.
منابع خبری در پنتاگون میگویند که اعضای ستاد مشترک ارتش از مدتها پیش تا کنون با این طرح مخالف بودهاند چرا که میدانستند این افزایش نیرو فقط افزایش حضور نظامی آمریکا در عراق نیست بلکه از نظر اقتصادی و سیاسی هم واشنگتن را بیشتر از گذشته در عراق مشغول و درگیر میکند.
ژنرال جان ابی زید فرمانده سابق فرماندهی مرکزی نیروهای آمریکا دو ماه پیش در گفتگویی تاکید کرد که افزایش نیرو در عراق چاره مشکل این کشور نیست.
این تصمیم بوش نخستین نشانه از عدم توافق جدی و آشکار کاخ سفید با عوامل اصلی پنتاگون بر سر جنگ عراق است. در گذشته بعضی دستیاران بوش به شرط ناشناس ماندن به روزنامههای این کشور میگفتند که او به عنوان فرمانده کل در مقابل مشاوران نظامی و توصیههای آنها بسیار منفعلانه عمل میکند و به ندرت توصیهها و طرحهای آنها را به چالش و پرسش میگیرد. اکنون با این تصمیم در حقیقت بوش به این گروه از منتقدان هم پاسخ محکمی داده است.
اما طرح بوش برای افزایش نیرو در عراق در خارج از کاخ سفید و به غیر از چند تندروی افراطی در درون کنگره، در محافل دیگر واشنگتن طرفدار چندانی ندارد. از ماهها پیش تا کنون بوش از توصیهها و مشاورههای مشاوران نظامی خود ناخشنود بود. اما حتی در این وضعیت هم انتقادات بسیاری به او وارد است چرا که از ابتدای این جنگ بعضی مقامات ارتش و پنتاگون تاکید کرده بودند شمار نیروهای نظامی آمریکا در عراق کافی نیست.
یکی از این افراد ژنرال اریک شینسکی فرمانده ستاد مشترک ارتش در آن زمان بود که در بهار سال 2003 در اعتراض به عدم توجه دولت بوش به سخنانش درباره کافی نبودن تعداد نیروهای ارتش در عراق از سمت خود کناره گیری کرد. اکنون دمکراتها میگویند اگر این افزایش نیرو ضروری بوده چرا از همان ابتدا بوش به توصیههای مطرح درباره آن توجهی نکرده است.
دمکراتها همچنین میگویند نوری مالکی نخست وزیر عراق در دیدار خود با بوش در آخر ماه نوامبر درخواست افزایش نیرو برای تامین امنیت بغداد را نکرد و این موضوع در طرح تامین امنیت بغداد که او به بوش ارائه کرد جایی نداشت.
بلکه برعکس طرح مالکی کاهش حضور و نقش آمریکا بود. یکی از مقامات آمریکایی که در ملاقات بوش با مالکی در امان حضور داشت به روزنامه واشنگتن پست گفت: مالکی میخواست همه کارها را خودش به عهده بگیرد و دیگر عراقیها را هم به طور مستقیم به این روند وارد کند. درخواست او این بود که کنترل نیروها را خودش به دست داشته باشد.
مشکل دیگری که سر راه بوش قرار دارد و سخنرانیاش را به معضلی دردسر ساز تبدیل میکند، گزارش گروه تحقیق عراق است که به ریاست جیمز بیکر و لی همیلتون تشکیل شده و بعد از ماهها تحقیق توصیههایی درباره جنگ عراق ارائه دادند. مدت کوتاهی بعد از بازگشت بوش از امان و دیدار و گفتگویش با نخست وزیر عراق، گروه تحقیق عراق توصیههای خود را درباره عراق ارائه کرد.
از مهمترین این توصیهها گفتوگوی مستقیم و سطح بالا با ایران و سوریه در جهت کمک به ثبات عراق و تحقق هدف عقبنشینی نیروهای آمریکایی از عراق در سال 2008 بود. اگر چه بوش با این گزارش مودبانه و با رویی خوش برخورد کرد اما به سختی میتوان توصیههای گزارش گروه تحقیق عراق را در طرح جدید بوش و استراتژی جدید دولت او برای عراق مشاهده کرد. بعضی اعضای شورای امنیت ملی آمریکا به این دلیل با طرح افزایش نیرو در عراق مخالفت کردهاند که این طرح اصلا در گزارش گروه تحقیق بیکر- همیلتون مورد اشاره قرار نگرفته بود.
چند ماه بعد از شروع جنگ عراق در سال 2003، سناتور جان مک کین از جمهوریخواهان برجسته کنگره در چندین سخنرانی تاکید کرد که شمار نیروهای نظامی آمریکا در عراق کافی نیست.
اما در سه سال گذشته سخنان او و دیگر همفکرانش با مخالفت و مقاومت دونالد رامسفلد روبهرو میشد و به جایی نمیرسید. فردای انتخابات میان دورهای کنگره و بعد از برکناری رامسفلد نخستین زمزمههای افزایش نیرو در عراق قوت گرفت. آنچه بوش در سخنرانی چهارشنبه شب خود اعلام کرد در واقع طرح فردریک کاگان از اعضای موسسه امریکن اینترپرایز به همراه جک کین ژنرال بازنشسته ارتش است که البته تعداد توصیه شده آنها برای افزایش نیروی نظامی آمریکا در عراق بیشتر از آن تعدادی است که بوش در سخنرانی خود اعلام کرده است.
این دو در 11 دسامبر و سه هفته پیش از اعلام رسمی افزایش نیرو در عراق توسط بوش با رییسجمهور دیدار کردند. این تصمیم از همان ابتدا با مخالفت ژنرالها رو به رو شد. نخستین دلیل آنها برای این مخالفت آن بود که حتی این کار هم نتیجه چندانی در بر نخواهد داشت و در آن صورت اگر باز هم ارتش دچار ناکامی شود این بار اعتبار بیشتری از دست خواهد داد چون حتی افزایش نیرو هم چاره کار نبوده است.
عدهای دیگر از منتقدان این افزایش نیرو میگویند، زمانی که برای ارائه این طرح انتخاب شده نامناسب بوده است. آنها میگویند اعدام صدام موضع سنیهای عراق و عوامل ناآرامیهای سه سال گذشته در این کشور را تقویت میکند و باعث جذب بیشتر نیرو برای این گروهها میشود. اعلام افزایش نیرو توسط آمریکا این وضعیت فوقالعاده را تقویت میکند و به آشوبها دامن میزند بهطوری که حتی 20 هزار نیروی بیشتر هم توان کنترل اوضاع را نخواهند داشت.
آنها که بوش را به افزایش تعداد نیروهای نظامی در عراق تشویق کردند این نکته را نادیده گرفتهاند که مردم عراق به همان اندازه که از سرنگونی صدام و خلاص شدن از شر او خشنودند از حضور اشغالگران و دردسرهایی که این اشغال برای آنها به دنبال داشته ناخشنود و ناراضی هستند.
این موضوع در گزارش کمیته تحقیق عراق مورد تاکید قرار گرفته و آمده است، 61 درصد از عراقیها طرفدار حملات مسلحانه به نیروهای آمریکایی و چند ملیتی در عراق هستند. اشغال همواره باعث دامن زدن به ناآرامیها شده و افزایش نیروهای اشغالگر بدون شک باعث بیشتر شدن مقاومت عراقیها خواهد شد. بسیاری از جمعیت 7 میلیون نفری بغداد برای حفاظت از خود به گروههای مسلح شبه نظامی وابسته هستند تا نظامیان آمریکایی و پلیس عراق.
دولت بوش میگوید هدف از این افزایش نیرو تغییر استراتژی نظامی در عراق و سرکوب نیروهای مقتدی صدر و ارتش المهدی است. در سال 2004 و آخرین باری که نیروهای مقتدی صدر در برابر نظامیان آمریکایی قرار گرفتند اگر چه تعداد زیادی از شبه نظامیان طرفدار وی کشته شدند اما این گروه در میان مردم عراق اعتبار و محبوبیت زیادی به دست آورد. این بار این گروه از گذشته قویتر شده است.
در سال 1991 جورج بوش پدر از سرنگونی صدام حسین اجتناب کرد چون از این بیم داشت که احزاب شیعه نزدیک به ایران جای او را در حکومت عراق خواهند گرفت. بوش پسر هم بعد از جنگ سال 2003 با همین نگرانی رو به رو بود. در سال 2005 و در اولین انتخابات آزاد عراق بعد از صدام 60 درصد مردم این کشور به شیعیان رای دادند.
به همین دلیل سیاست تفرقه میان احزاب شیعه را در پیش گرفت و دولت عراق را هم تحت کنترل شدید خود گرفت. نوری مالکی میگوید حتی یک گروه ده نفره از سربازان را نمیتواند بدون اجازه آمریکا جا به جا کند.