تقریبا همه اهل فن معتقدند که نمایشگاه جای فروش، آن هم تکفروشی کتاب نیست؛ شاهدش هم نمایشگاههای بینالمللی و مطرح دیگر است که از اساس فروش ندارند و با اهداف دیگری برگزار میشوند. در این نمایشگاهها، به همین علت، عامه مردم حضوری ندارند و بازدیدکنندگان، کارشناسان و ناشران و خلاصه، حرفهایهای این حوزه هستند.
در آن سوی آبها مردم در طول سال برای خرید کتاب همه ابزار لازم را در اختیار دارند؛ در تمام نقاط شهرشان کتابفروشیهای خوب وجود دارد که همه کتابها را دارند، سایتهای اینترنتی فعال و قابل اعتمادی وجود دارند که میتوان از طریق اینترنت، هر کتابی را از آنها خرید و خلاصه، دلیلی ندارد به نمایشگاه بروند و کتاب تماشا کنند. نمایشگاه در قرق آنهایی است که قراردادهای تجاری بزرگ امضا میکنند و برای مبادله این کالا با هم آشنا میشوند و حق کپیرایت همدیگر را میخرند و... . اما نمایشگاه کتاب تهران قرار نیست جا پای نمایشگاه کتاب فرانکفورت بگذارد.
نمایشگاه ما در طول 23 دوره گذشتهاش، به تمامی یک فروشگاه بزرگ بوده است؛ حراجی برای کتاب که عده زیادی از مردم، دستکم برای تماشا هم که شده، سری به آن میزنند و میدانند که اگر بخواهند خرید کنند، تخفیفی هست و تنوعی و از این قبیل تسهیلات. در سوی دیگر، ناشران، از کوچکترینشان تا آنها که دیگر برای خودشان مؤسسهای بزرگ و قدرتمند شدهاند، از ماهها قبل به فروش نمایشگاه فکر میکنند و همین 10روز، به اندازه شاید چندین ماه برایشان ارزش دارد. فروش در نمایشگاه به شکل اعجابآوری زیاد میشود و با وجود تخفیف، همچنان حجم تجاری حاصل از استقبال میلیونی مردم، آنقدر هست که ناشر را سر پا نگهدارد و برخی از مشکلاتش را حل کند. بنابراین، باید پذیرفت که این نمایشگاه ماست و قرار نیست مثل فرانکفورت و لندن باشد؛ چرا که اصولا نمیتواند باشد. برای آنکه نمایشگاه ما مثل نمایشگاه فرانکفورت، بزرگترین و قدرتمندترین نمایشگاه کتاب دنیا، با بازدیدکنندهای زیر 200هزار نفر و تنها در 5 روز بتواند به مبادله تجاری میلیارد دلاری دست یابد، لوازمی لازم است که فعلا هیچکدامشان وجود ندارند.
کپیرایت: ایران جزو معدود کشورهایی است که معاهده بینالمللی «برن» را امضا نکرده است. در این معاهده که نخستین بار
سال 1886 یعنی 1265 خورشیدی در شهر برن امضا شد، حالا تقریبا همه کشورها جز ایران، 4-3 کشور آفریقایی و چند کشور آسیای جنوب شرقی، عضو شدهاند؛ یعنی ناشرانشان برای اینکه کتابی را منتشر کنند، از نویسنده اجازه میگیرند و حقالتالیفش را پرداخت میکنند. این حقالتالیف همان چیزی است که با حرف C درون یک دایره مشخص میشود و به کپیرایت معروف شده است. بر این اساس، یکی از اصلیترین کارکردهای نمایشگاههای کتاب دنیا از آنجایی که در کشورهای عضو این معاهده برگزار میشود، برقراری رابطه بین ناشران کشورهای مختلف و البته حتی نویسندگان آنهاست تا به این شکل قراردادهای لازم را با پرداخت حق کپیرایت امضا کنند و تا نمایشگاه بعد، کتابهای مناسبی برای انتشار داشته باشند. در ایران این موضوع از پایه منتفی است. ما هر کتابی را از هر جای دنیا که بخواهیم برمیداریم و ترجمه میکنیم و هیچ اتفاقی هم نمیافتد. البته در سالهای اخیر، چند ناشر خصوصی به صورت فردی و جسته و گریخته، کپیرایت را رعایت میکنند و شاید برای این چند ناشر، نمایشگاه تازگیها چنین کارکردی پیدا کرده باشد.
شکل معکوس این معاهده نیز که خود داستان پرآبچشمی است و حتی شرایطی اسفبارتر دارد. ناشران خارجی اصولا هیچ رابطهای با نویسندگان ایرانی ندارند و هر چندهزار سال ممکن است با واسطهای و به شکلی غیر از روال معمول و مرسوم در دنیا، سرشان به سنگ بخورد و بخواهند کتابی از کتابهای پرشمار ایرانی را در کشورشان منتشر کنند. در آن صورت، البته آنها به ما کپیرایت هم میدهند، اما حیف که اصولا چنین اتفاقی نمیافتد. از این نظر، نمایشگاه میتواند حتی به همین شکل فروشگاهی نیز کارکرد مؤثری داشته باشد. میتواند حالا که ما علاقهای به آشنایی با خارجیها نداریم، دستکم ترتیبی دهد که خارجیها با ما آشنا شوند و شاید کارهایمان را پسندیدند و منتشر کردند. بگذریم.
اطلاعرسانی و توزیع: ولی قسمت تلختر پرسش «نمایشگاه یا فروشگاه؟» مسئلهای داخلی است و توضیح میدهد چرا نمایشگاه ما این طور با هجوم مردم روبهرو میشود و عملا به فروشگاه تبدیل شده است. در ایران، چیزی به نام اطلاعرسانی در حوزه کتاب، تقریبا وجود ندارد. آنچه هست، پراکنده و مقطعی است؛ تا حدودی غیرقابل اعتماد است. درواقع اگر کسی بخواهد از کتابهای موجود مطلع شود و آنچه میپسندد بخرد، عملا کاری از دستش برنمیآید یا اگر برمیآید، خبر ندارد. آنچه خبر دارد این است که بهترین و راحتترین و مستقیمترین راه این است که سالی یک بار برود نمایشگاه کتاب و به شکل مستقیم و از نزدیک، کتابها را ببیند و هر چه میخواهد، بخرد؛ هم فال است و هم تماشا.
گذشته از این، حتی اگر به هر شکل و مثلا با اطلاعرسانی چهره به چهره، کسی از وجود کتابی مطلع شود، مشکل بعدی باز هم او را به سوی نمایشگاه سوق میدهد؛ چرا که یافتن کتاب، خود در بسیاری از موارد، کاری دشوار است. به عبارت دیگر، مسئله توزیع که شاید مهمترین مشکل صنعت نشر در ایران باشد، سالی یک بار و به صورت کلونی در نمایشگاه حل میشود. همه ناشران در دسترس قرار میگیرند و ارتباط با آنها و کتابهایشان در مقایسه با روزهای معمول سال، بینهایت ساده میشود.
در روزهای معمول سال، تنها تعدادی از انتشاراتیها در حوالی میدان انقلاب و خیابان کریمخان حضور دارند و باقی، معلوم نیست که اصلا کجا هستند و چطور باید از کتابهایشان مطلع شد و بعد خرید کرد.
این دو نکته و نکات دیگری که میتوان درباره تفاوت شرایط ایران و کشورهای توسعهیافته مطرح کرد، نشان میدهند که اگرچه هدف ذاتی نمایشگاه کتاب، تکفروشی نیست، اما حالا که اینجا این طور است و طور دیگری هم نمیتواند باشد، بهتر است بپذیریم که نمایشگاه ما فروشگاه بزرگی است برای پرکردن جای خالی خیلی از عناصری که جایشان در صنعت نشر خالی است.