میخواهیم از تشکلها و نهادهای صنفی، علمی- آموزشی و اجتماعی یاد کنیم که با نام و یاد معلمان، در حمایت از آنها و احیانا برای احیای حق و حقوق آنها تشکیل میشوند و اگر درست عمل کنند، میتوانند از مجاری هدایتکننده آموزشوپرورش در مسیر تحول باشند.
تشکلها و نهادهای صنفی- اجتماعی معلمان در ایران، سابقهای به درازای آموزشوپرورش کلاسیک دارند. از بامداد روزی که زنگ آغاز به کار دارالفنون به صدا در آمد و صد حیف که امیرکبیر آن صدا را نشنید، تا صبح روزی که در 12 اردیبهشت1341 دکتر خانعلی در تهران به قتل رسید، تا فردای نیمه شب تاریکی که کوردلان در 12 اردیبهشت 1358 استاد شهید مرتضی مطهری را به شهادت رساندند، همواره گروههایی متشکل و غیرمتشکل از معلمان، در صحنه فعالیتهای اجتماعی حضور داشتهاند.
علاوه بر این، به جهت اینکه معلمی، مترادف با روشنگری است، همواره معلمان سعی کردهاند همزمان با روشنگری در صحنه کلاس درس، عملا در جامعه نیز در این زمینه نقشآفرینی کنند. از اینها گذشته، وضعیت نسبتا قابل انتقاد معلمان از لحاظ اقتصادی و معیشتی در تمامی دورانهای اجتماعی کشورمان در صد سال گذشته، شرایطی را پدید آورده است که گروههای فراوانی از درون و بیرون جامعه معلمان، با ایجاد تشکلها، جامعهها، انجمنها، کانونها، اتحادیهها و سندیکاهایی، درصدد بیان خواستههای فرهنگیان و احقاق حقوق آنان باشند. این البته حرکت میمونی است، به شرط آنکه به بیراهه نرود. این گروهها، ضمن آنکه میتوانستند و میتوانند بازتابدهنده مشکلات جامعه فرهنگیان کشور و احقاق حقوق فراموششده یا ناچیز در نظر گرفتهشده آنان باشند، میتوانستند و میتوانند در بالابردن سطح علمی این جامعه و نیز قرار دادن آموزشوپرورش در مسیر تحول هم کوشا باشند.
بدون توجه به حرکت تشکلهای صنفی- اجتماعی معلمان در سالهای پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، در سطوری شتابزده و صرفاً در حد یادداشت روزنامهای سراسری و در ایام بزرگداشت مقام معلم، کوشیدهایم دلیل فراز و فرود حرکتهای تشکلهای فرهنگیان در 33سال اخیر را بررسی کنیم. معتقدم، این یادداشت میتواند سرآغاز پژوهشهای عمیق در این بحث، با تأکید بر تدوین تاریخ ادبیات شفاهی تشکلهای معلمان باشد.
برخی از تشکلهای صنفی، سیاسی و اجتماعی که نام معلمان را به یدک میکشند، عملا با معلمان و خواستههای آنان کاری ندارند. اینها معمولاً هر 4سال یک بار و در هنگامه انتخابات مجلس شورای اسلامی و ریاستجمهوری (و این اواخر شوراهای شهر و روستا) پیدا میشوند و به ناممعلمان و البته به کام دیگران، فهرست میدهند و از فرد یا افرادی حمایت میکنند. این تشکلها اگرچه ممکن است در ایام دیگر هم سروصدا و فعالیتی داشتهباشند، ولی این فعالیتها بیشتر سیاسی است، با آدمها کار دارد و بهدنبال توسعه تفکر انتقادی و اصلاحگرایانه نیست. میخواهد یکی را برزمین بزند و دیگری را بالا بکشد، خیلی جدی باشد، استیضاح وزیری را مطرح کند و برکناری معاون وزیر یا مدیرکلی را درخواست کند و البته برای خالینبودن عریضه، بگوید که حقوق معلمان کم است و چرا فکری برای این معضل نمیشود.
از اسامی این تشکلها حرفی نمیزنیم. معلمان برخی وقتها از خود همراهیهایی با این تشکلها نشان میدهند، ولی اگر دقت کنند، مشاهده میکنند که رؤسا و مسئولان آنها بهطور عمده، افرادی هستند که سیاسیاند، ضمن اینکه هنوز صبغه فرهنگی بودن خودشان را همحفظ کردهاند و حتی ممکن است به قول معروف «گچ به دست» هم باشند.
البته شاید بهتر باشد قدری از تیزی قلم خود بکاهیم و این قدر یکسویه در مورد این تشکلها اظهارنظر نکیم. بله، برخی از این تشکلها در طول 33سال اخیر کارهایی کردهاند که موجب تحول در آموزشوپرورش یا بهبود وضعیت معلمان نیز شده است. ولی باید بپذیریم که یا حجم این اقدامات کم بوده یا مقصد اصلی فعالیت تشکل این نبوده است. اگر قدری حافظه تاریخی خودمان را زیرورو کنیم، اسامی تشکلهای خلقالساعه فراوانی یادمان خواهد آمد که یک شبه و برای دفاع از حقوق معلمان شکل گرفتهاند، ولی عملاً و بعد از انجام وظیفه خود در ایام انتخابات، به فراموشی سپرده شدهاند؛ بهطوری که برخی از آنها حتی کارکرد یک یا دوبار مصرف داشتهاند.
گروههای دیگری که با نام تشکلهای صنفی معلمان (و با اسمگذاریهای گوناگون و متنوع) و اکثرا بهصورت خودجوش و بهصورت گسترده از حدود 12سال پیش و از سوی معلمان تشکیل شدند، گروههایی بودند که داعیه دفاع از حق و حقوق فرهنگیان را داشتند و به سبب آنکه واقعا معلمان قشر آسیبپذیر و کمدرآمد جامعه محسوب میشدند و بهدلیل زیاد بودن، بعضا زیادی به شمار میرفتند، آن قدر جاذبه داشتند که معلمان را به سوی خود بکشانند. اکنون بعد از گذشت 11سال از بروز و ظهور گسترده این تشکلها، قدری از آن هیجانها کاسته شده است. گرچه بعضی از این کاهش علاقه و هیجان، به مسئولان ارشد آموزشوپرورش در دورههای گوناگون برمیگردد که به برخی از این تشکلها، بهعنوان یاور خود نگاه نکردند و آنها را رقیب، مانع و حتی دشمن نظام تعلیموتربیت تلقی کردند، ولی دلایل دیگری نیز قابل طرح است، از آن جمله:
برخی از این تشکلها، بهشدت در وادی سیاست افتادند و به اقدامات هیجانی ویژهای روی آوردند که وابستگی آنها به احزاب و جریانات سیاسی، به راحتی آشکار بود.
برخی از این تشکلها، از حد یک تشکل صنفی پا را فراتر گذاشتند و خواستههایی را مطرح کردند که در چارچوب نیازها و خواستههای فرهنگیان نبود.
رهبران برخی از این تشکلها، برخلاف شعارهای تندوتیزی که در حمایت از تحقق خواستههای فرهنگیان میدادند، با انجام برخی اقدامات، ویژگی حمایت عامه خود را از دست دادند و موجبات نوعی دلزدگی در فرهنگیان را پدید آوردند. نام نمیبرم، ولی به یاد میآوریم تشکلی را که سالها پیش، یکی از مسئولانش به مدیریت یکی از بخشهای آموزشوپرورش رسید و بعد تشکل عملاً به انحلال گرایید یا شایعهای را که عدهای حتی از واقعیت بودن آن سخن میگفتند و میگویند و آن اینکه با تمهید شرایط از سوی مسئولان وقت وزارتخانه، قطعه زمینی مناسب به قیمت دولتی، به یکی از اعضای بسیار منتقد یکی از تشکلها تعلق گرفت و ضمن سکوت قلمی آن منتقد، تشکل مرتبط هم دچار انشعاب و درنهایت تعطیلی شد.
اکثر تشکلها در بیان خواستههای بحق فرهنگیان، در مسیر یک خیابان یکطرفه افتادند. به دیگر سخن، آنها با نشان دادن فیش حقوقی فرهنگیان و مقایسه آن با حقوق کارگران کارخانجات (و ایضاً شرکت نفت)، میگفتند که این حقوسهم یک معلم نیست و درست هم میگفتند و اگر باز هم بگویند، درست است و مسئولان اگر دنبال تحول در آموزشوپرورش هستند، باید در کوتاه مدت و درازمدت، در اصلاح این مسئله بکوشند. ولی مشکل در جای دیگری بود. اکنون در تمام دنیا، اعتراض به وضعیت حقوقی و درخواست بهبود شرایط، بهعنوان یک حق پذیرفته شده است و اگر به اخبار گوشهوکنار جهان گوش کنیم، از اینگونه خبرها کم نخواهیم شنید.
ولی معمولاً این مسیر، یک خیابان دوطرفه است؛ یعنی برای مثال کارمندان خطوط هوایی یا معلمان فلان کشور به وضعیت خود اعتراض میکنند و خواهان بهبود شرایط میشوند. طرفین وارد مذاکره میشوند و درنهایت پذیرفته میشود که در ازای افزایش اینقدر حقوق و مزایا، فلان کار یا بهمان کارها هم باید به مجموعه کارهای معترضان افزوده شود یا فلان کارها، به شکل کیفیتری انجام پذیرد. این عرف در فعالیت تشکلهای فرهنگیان، هنوز هم پذیرفته نشده است. بنابراین، در تحقیقی که دکتر سیامک رضا مهجور در دانشگاه علامهطباطبایی انجام داده، معلوم شده است که افزایش حقوق معلمان در سالهای اخیر، هیچ تأثیری در افزایش کیفیت آموزشی کشور نداشته است.
این روند چنان نامناسب طی شد که حتی برخی از تشکلها معتقد بودند، حقوقی که به معلمان پرداخت میشود، بابت آمدوشد آنها از خانه به مدرسه، امضای دفتر حضور و غیاب و سلاموعلیک با کادر و مدیر است و بقیه فعالیتها، لطفی است که آنها در حق آموزشوپرورش میکنند. در حالی که اگر مسیر دوطرفه تصور شود، نمایندگان تشکلها، خواستههای معلمان عضو خود را مطرح میکنند و در مقابل اعلام میدارند که اعضای ما هم حاضر هستند فلان روشهای تدریس نوین را اجرا کنند، قول میدهند که به فلان میزان در ارتقای سطح کمی و کیفی یادگیری دانشآموزانشان بکوشند و... شاید یکی از دلایل مقاومت و پس زدن تشکلهای صنفی معلمان از سوی مسئولان آموزشوپرورش، همین موضوع بود و آنها تصور میکردند اگر امروز عقبنشینی کردیم، فردا چه میشود. همان فردا و فرداهایی که تحقیق یاد شده، بیتأثیر ماندن آن را نشان داده است.
سخن درباره تشکلهای صنفی-اجتماعی معلمان، بحث پردامنهای است. تازه از انجمنهای علمی- آموزشی معلمان، گروههای آموزشی، شوراهای معلمان و... سخنی نگفتهایم. علاوه براین، چون این نوشته در قالب یادداشتی با حجم محدود مطرح میشود، بهطور قطع ناگفتههای فراوانی خواهد داشت و ظرایف بسیاری مورد توجه قرار نخواهد گرفت. از این گذشته، از نخستین سطری که نگارش این یادداشت را آغاز کردم، نگران این موضوع بودم: آیا ممکن است برخی از تشکلها، از یادداشت من برنجند و مرا که تمام دوران 30ساله خدمتم را با دغدغه معلمی و حقوق معلمی سپری کردهام، مخالف خود بپندارند؟
از این رو، یادداشت خودم را با چند پرسش و درخواست خاتمه میدهم: بیایید این بحث را ادامه دهیم، بیایید قبل از آنکه رگ گردنمان متورم شود، فکر کنیم: ما برای تحول آموزشوپرورش و تحول جامعه فرهنگیان از ابعاد گوناگون چه کردهایم؟ چه قدر در هیأت و زیر علم دیگران سینه زدهایم؟ هیأت ما، آموزشوپرورش و علم ما، پرچم توسعه نظام تعلیم و تربیت اسلامی- انسانی با رویکردهای فرهنگی- تربیتی است. من معتقدم صفحه اجتماعی- آموزشی همشهری فضای مناسبی برای پرداختن به این قبیل بحثهاست.