در کشور ما هر ساله بهطور متوسط یک انتخابات برگزار میشود و مسئولان رده بالای نظام نیز مردم را به حضور فعال در عرصههای سیاسی تشویق و ترغیب میکنند. با این وجود احزاب در ایران کارکردی سوای کارکرد واقعی احزاب در دیگر کشورهای صاحب دمکراسی یافتهاند. اغلب احزاب وطنی تمام فعالیت خود را معطوف به حضور در انتخابات میکنند و در سایر مناسبات سیاسی و اجتماعی حضور چندان چشمگیری ندارند. چنین احزابی که بخش قابل توجهی از احزاب سیاسی کشور را تشکیل میدهند، در میان جامعه با عنوان احزاب فصلی و موسمی شناخته میشوند. اما در چند سال اخیر گونه جدیدی از احزاب در کشور شکل گرفته بهعنوان «احزاب خانوادگی»!
چندی پیش مدیرکل سیاسی وزارت کشور و نماینده دولت در کمیسیون ماده 10 احزاب، از حضور 230 حزب مجوزدار در کشور خبر داد. «230 » عدد قابل توجهی است، در مقابل میزان کارایی احزاب و نقشی که در جهتگیری سیاستهای نظام دارا هستند. با این حال، ایران کشوری دو طیفی محسوب میشود و تمام این احزاب در قالب 2جریان اصولگرا و اصلاحطلب دستهبندی میشوند.
احزاب و گریز از دمکراسی
عباسزاده مشکینی همچنین از احزابی خبر داد که از ابتدای شکلگیری خود تاکنون هیچ کنگره و مجمع عمومیای تشکیل ندادهاند. وی در این خصوص میگوید: «حزب مشهوری در کشور وجود دارد که ظاهرا قائل به برگزاری کنگره نیست و وقتی از آنها سؤال کردیم چرا از بدو تشکیل، کنگره برگزار نکردهاید؟ در جواب گفتند: ما دیوانه نیستیم که کنگره برگزار کنیم و اگر این کار را انجام دهیم حزب از دست ما خارج میشود و به دست جوانان میافتد.»احزاب بهطور کلی بهعنوان بسترساز توسعه دمکراسی و مردم سالاری بهشمار میروند.
از این حیث امروز در تمامی جوامع از احزاب سیاسی بهعنوان مجاری مطمئن مشارکت سیاسی و در عین حال از مشخصههای بارز یک جامعه سیاسی سالم و پویا یاد میکنند. بر این اساس در بسیاری از کشورها احزاب نردبان انحصاری و تنها راه دستیابی به قدرت محسوب میشوند.با این حال خود احزاب به مثابه جامعهای کوچک، از اعضایی تشکیل شدهاند که بایستی در یک فرایند قانونی و مکانیسمی سالم جریان جابهجایی قدرت در آن شکل بگیرد، از اینرو کنگره و مجامع عمومی بهعنوان جایگاه اصلی انتخاب مدیران حزب، ضامن بقا و پویایی احزاب محسوب میشوند.دمکراسی گریزی، واقعیت تلخی است که در برخی احزاب کشورمان جاری و ساری است. در اینجا سؤالی مطرح میشود و آن اینکه مردم چگونه باید به احزابی که ذاتا و ماهوا به دمکراسی و جابهجایی قدرت اعتقادی ندارند، بهعنوان چرخدندههای دمکراسی نظام اعتماد کنند. عدمپذیرش شکست در انتخابات، دیگر آفتی است که از رهاورد همین عدماعتقاد قلبی به دمکراسی، برای احزاب محتمل است.
احزاب خانوادگی یا خانواده حزبی
مدیرکل سیاسی وزارت کشور همچنین از حقیقت جالب دیگری پرده برداشت و آن وجود «احزاب خانوادگی» در کشور است. در ایران اساسا حزب از گردهمایی چند تن از مدیران و نخبگان سیاسی صاحب نفوذ بهوجود میآید. این افراد که غالبا دارای اشتراک دیدگاه و قرابت فکری هستند، تلاش دارند تا با تشکیل حزب، به نوعی ابزار قدرتی در جهت پیشبرد اهداف خود فراهم سازند، با این حال ظاهرا این قرابت فکری، در مواردی جای خود را به قرابت نسبی میدهد.چنین برداشت نازلی از حزبگرایی، در نهایت به ظهور پدیدهای استثنایی در فضای سیاسی کشور منجر شده به نام «احزاب خانوادگی».
حزب؛ ابزاری برای کسب قدرت
با تعمق در کارکردهای حزب بهعنوان سازمان سیاسیای که از تجمع همفکران و طرفداران یک آرمان تشکیل شده است و دارای تشکیلات منظم، برنامههای سیاسی کوتاه مدت و درازمدت برای نیل به آرمانها و بهمنظور به دستگیری قدرت سیاسی یا اعمال یا حفظ قدرت سیاسی است، در مواجهه با شکلگیری احزاب خانوادگی به خوبی در مییابیم که تنها اشتراک حزب به معنای واقعی کلمه، با حزبهای خانوادگی در تمایل برای کسب قدرت محدود میشود.
هرچند « احزاب خانوادگی» در اصطلاح به معنای حضور افرادی با نسبتهای فامیلی نسبی یا سببی در هسته مرکزی حزب است، اما شاید بتوان با تفسیری موسع برخی احزاب دیگر را نیز در این دایره جا داد.بهعنوان مثال برخی از احزاب موجود در کشور که غالبا نیز در زمان انتخابات بروز و ظهور سیاسی پیدا میکنند، در عمل حلقههای به هم متصل یک زنجیر واحد هستند که تنها در نام و عنوان از حزب مادر مستقلاند. این احزاب که در عمل همگی تابع سیاستهای حزب اصلی یا پدرخوانده هستند، در زمان انتخابات کارکرد اصلی خود را نشان میدهند.
همانگونه که ابتدای گزارش آمده، تمامی 230 حزب موجود در کشور در نهایت در قالب 2جریان اصولگرا و اصلاح طلب دستهبندی میشوند و تا پیش از فتنه سال 88، رقابت اصلی، میان این دو جریان شکل میگرفت. بر این اساس و با لحاظ این واقعیت که اغلب احزاب موجود، توان کافی برای حضور مستقل در این رقابت را ندارند، هر یک از احزاب سعی میکنند در یک رقابت درون گروهی، سهم بیشتری از لیست نهایی برای خود کسب کنند.
در چنین شرایطی قطعا حضور احزاب بیشتر از یک مجموعه سیاسی، به معنای افزایش وزن آن مجموعه و به تبع آن سهم بیشتر از لیست نهایی خواهد بود.بهطور قطع در چنین کولونیهای سیاسیای که در قالب حزب نمایان میشوند، برنامهمحوری، برگزاری کنگره و نشستهای فصلی، کار تشکیلاتی، شفافیت مالی، التزام به پاسخگویی و شفاف بودن مواضع معنای خود را از دست میدهد و عدمفعالیت آنها در فواصل میان دو انتخابات چندان دور از تصور نخواهد بود.ناگفته پیداست که چنین برداشتهای سطح پایینی از حزب و نگاه ابزاری به آن، خود عاملی بازدارنده خواهد بود، در مقابل توسعه تحزب و حزبگرایی در میان مردم و مسئولین.
در چنین وضعیتی که احزاب بهدلیل کارکردهای متفاوتی که با فلسفه وجود حزبهای سیاسی در کشور یافتهاند، تمایلی برای رهبری افکار عمومی و داشتن پایگاههای مردمی از خود نشان نمیدهند، طبیعی است که مردم نیز علاقه چندانی به سپردن سرنوشت سیاسی و اجتماعی خود به دست احزاب از خود نشان ندهند. اینجا دقیقا نقطه آغاز انحراف دیگری است به نام حزبگریزی؛ انحرافی که در نهایت ممکن است به بروز شکل جدیدی از خودکامگی بینجامد.
کادرسازی و آموزش سیاسی، تربیت مدیران، شکلدهی افکار عمومی و پیگیری مطالبات عمومی در چارچوب قوانین و ساختار مدیریت کشور همه از کارکردهای مرسوم یک حزب است اما در عمل احزاب در کشور ما نه تنها قابلیت جریانسازی ندارند، بلکه گاهی دیده شده در مقاطع مختلف و بسته به اقتضای جو عمومی جامعه و مطالبات روز مردم، تغییراتی اساسی در رویکردها و مواضع خود ایجاد میکنند.