از اینرو انقلاب اسلامی، انقلابی بود در ارزشها و شیوه زیست مردم ایران که بر اثر آن هویت جدیدی برای ایرانیان رقم زده شد و نسل تازهای با خواستهها و آرمانهایی تازه پا به عرصه نهادند. اما با گذشت انقلاب این هویت دچار تغییرات و تحولاتی شد. بر همین اساس هفته گذشته به همت گروه سیاستگذاری و مدیریت فرهنگی پژوهشکده مطالعات میانرشتهای فرهنگِ پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، نشست علمی «انقلاب اسلامی و تأثیر آن بر تحول هویت فرهنگی ایران» با سخنرانی دکتر محمدصادق کوشکی، صاحبنظر حوزه فرهنگ و عضو هیأت علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه تهران برگزار شد. آنچه از پی میآید گزارشی کوتاه از این نشست است.
نگاه به منافع کوتاهمدت فردی، فقدان تفکر و عقلانیت و غلبه احساس بر تصمیمها و رفتارها، عدمروحیه جمعنگری و حاکمیت تفکر فردی و فردیت در حوزه منافع کوتاهمدت، قضا و قدرگرایی و جبرگرایی خرافی، درونگرایی ابهامآمیز، رازآلود و غیرمتکی به معنویت و... شاخصها و مؤلفههای نامطلوب هویت انسان امروز هستند که ویژگیهای غالب دوران معاصر است. اگر امروزه اکثریت جامعه بررسی شوند، متوجه میشویم که هویت انسان ایرانی امروز نیز چنین ویژگیهایی دارد. این شاخصها از پایان دوران صفویه تا قبل از انقلاب اسلامی وجود داشت.
در این میان پدیدهای به نام انقلاب اسلامی به دست این مردم شکل میگیرد. در اینجا باید دید که نگاه انقلاب اسلامی به این مقوله هویتی چه بوده و آیا اصلا بنا داشته که در این هویت موجود تغییری ایجاد کند و اگر بنا بوده هویت جدید مطلوب چه بوده و چه سرنوشتی پیدا کرده است؟
برخی انقلاب اسلامی را صرفا یک تحول سیاسی ارزیابی میکنند. اینها افرادی هستند که معتقدند انقلاب اسلامی در بهمن57 به پیروزی رسید یعنی آن را تمام شده میدانند. در نظر این عده انقلاب اسلامی به معنای تغییر در نظام حاکم سیاسی ارزیابی میشود و دیگر غیراز این وظیفه و تکلیفی برعهده انقلاب اسلامی مشاهده و تصور نمیشود. اگر صرفا انقلاب اسلامی را یک تغییر در نظام سیاسی حاکم بدانیم- چنانچه برخی چنین ارزیابیای دارند- طبیعتا باید بپذیریم که این انقلاب اهداف خود را به دست آورده و آن هم صرفا تغییر در نظام حاکم سیاسی بوده است و پس از آن قرار نبوده که هیچ تحول جدی در عرصههای اجتماعی و فرهنگی حادث شود اما اگر به دیدگاههای بنیانگذار کبیر و رهبران فکری انقلاب اسلامی (قبل و بعد از انقلاب) مراجعه کنیم مشاهده میکنیم تعبیری که حضرت امامخمینی(ره) یا برخی از چهرههای شاخص فکری انقلاب اسلامی مانند شهید بهشتی یا شهید مطهری و... دارند این است که تغییر در نظام سیاسی نخستین مرحله انقلاب اسلامی است یعنی انقلاب اسلامی یک پروژه چند مرحلهای است که نخستین گام آن تغییر در نظام سیاسی است و گام مهم و اصلی آن باید تغییر در بافت فرهنگی، حوزه فرهنگ و هویت انسان ایرانی باشد.
برپا کردن تمدن دینی
حضرتامام(ره) در سال1358 تعبیری را خطاب به برخی از دیدارکنندگان داشتند و فرمودند: «نگویید حکومت اسلامی! کشور ما اسلامی نشده است ما میخواهیم یک حکومت اسلامی و تمدن دینی بسازیم.» در واقع ایشان آن چیزی که رخ داده بود (ساختار سیاسی قبل از انقلاب اسلامی) را صرفا حذف یک گزینه نامطلوب و هدف اصلی انقلاب اسلامی را بنا کردن یک حکومت و پس از آن تمدن دینی شمرده بودند.
وقتی که صحبت از تمدن دینی میشود باید بدانیم که قرار است دگرگونی و انقلابی همهجانبه با انقلاب اسلامی صورت گیرد، یعنی به تعبیر حضرتامام(ره) قرار است یک تمدنسازی انجام شود یعنی در همه عرصههای زندگی تحول عمیقی انجام پذیرد. روایت ما از مؤلفههای هویت انسان ایرانی امروز نشان داد که این تحول مورد انتظار در عرصه فرهنگ رخ نداده است در حالیکه به تعبیر حضرت امام(ره) یکی از اصلیترین اهداف انقلاب اسلامی ایجاد تحول عمیق در هویت و فرهنگ ایران و انسان ایرانی و پس از آن ارائه این هویت جدید به جهان بوده است. هر مکتبی که بهدنبال نظریهپردازی سیاسی است و آن نظریهپردازی خود را به بنای یک نظام سیاسی جدید مبتنی بر یک مکتب معطوف میکند، طبیعتا یکی از وظایف آن باید تعریف یک انسان الگو از دیدگاه آن مکتب باشد.
انقلاب اسلامی در مرحله اول با بهرهگیری از همان مردمی که آن صفات فوقالذکر را داشتند موفق شد تعریفی از هویت و انسان جدید ارائه کند. این مسئله توانست در بخشی از مردم مقبولیت و پذیرش پیدا کند یعنی نخستین گام قبل از پیروزی انقلاب اسلامی این بود که آن انسان تراز انقلاب اسلامی با استفاده از الگوها و اسطورههای مذهبی تعریف و ارائه شود. از آنجایی که در دیدگاه شیعه حداقل دو چهره کاملا اسطورهای وجود دارد که تبدیل به اسطورهای فراگیر شدهاند، یعنی امیرالمؤمنین(ع) و امامحسین(ع)، ذهن انسان ایرانی هم آنها را باور کرده است. دقیقا انسان تراز از این نقطه شروع میشود.
وقتی حرکت انقلاب میخواهد شکل گیرد ویژگیهای هویتی موجود به هیچ عنوان موجب شکلگیری انقلاب نخواهد شد، یعنی انقلاب اسلامی نیازمند افرادی است که از خود و خویشتن و منافع کوتاه مدت خود برای تضمین منافع بلندمدت برای جامعه باید بگذرند. اگر انسانی دچار فردیت باشد طبیعتا چنین حادثهای اصلا محقق نمیشود. به همین خاطر است که امام(ره) در قدم اول از باورهای ذهنی بهره میگیرند و انسان تراز انقلاب اسلامی را در آن قالب معرفی میکنند، هرچند که رسیدن به آن تراز غیرممکن مینماید اما از آن طرف، این مفهوم حداقل برای مردم مطرح میشود. حضرت امام(ره) اشاره به شخص خاصی هم نمیکنند و دنبال قهرمانسازی از وضع موجود نیستند.
به خاطر اینکه کسی در وضع موجود توانایی قهرمان شدن را ندارد و عموما مردم دچار صفتهای هویتی منفی و نامطلوب هستند اما معرفی این اسطورهها باعث میشود که بخشی از جامعه کششی به سمت اسطورهها پیدا کند و سعی کند آن ویژگیها را در خود زنده کند. ویژگیهایی مثل ایثار، تقدم منافع درازمدت جامعه بر منافع کوتاه مدت فردی، عقلانیت متکی به دین و... بروز میکند و در پس این فضاست که ما شاهد هستیم بهتدریج حرکت انقلاب اسلامی از سال42 تا 57 در حدود 15سال شکل میگیرد. نیز به این خاطر است که امام(ره) از ابتدا معرفی میکند که ما میخواهیم یک بنای تمدنی جدید را بگذاریم و باز به همین دلیل تحول را نه در نظام سیاسی بلکه در تحول فرهنگی و اذهان جامعه جستوجو میکنند.
تحول در ذهن و فکر
حضرت امام(ره) با هرگونه حرکت مسلحانه برای سرنگونی حکومت پهلوی مخالف بودند. تنها موردی که ایشان به حرکت مسلحانه دعوت میکنند 19 بهمن سال 57 است و آن هم صرفا با عنوان دفاع از همافران نیروی هوایی که در پادگان محل استقرار خود توسط گارد مورد تهاجم قرار گرفته بودند؛یعنی ایشان مردم را دعوت میکنند که از برادران خود در نیروی هوایی دفاع کنند، چون هدف امام(ره) صرفا براندازی حکومت پهلوی نیست. ایشان میخواهند حکومت دینی و تمدن دینی بسازند و به همین خاطر تحول باید در ذهن و فکر انسان ایرانی ایجاد شود. از همین رو؛ تنها انقلابی که در قرن بیستم اتفاق میافتد و ابزارهای آن یعنی کتاب، اعلامیه، شعار، نوارهای سخنرانی، جلسات سخنرانی و... کاملا فرهنگی است انقلاب اسلامی است. کانونهای انقلابی جلسات سخنرانی هستند و وقتی نیروهای امنیتی به سراغ مبارزه میآیند بهدنبال کشف سلاح نیستند بهدنبال کشف کتاب، اعلامیه، نوار و... هستند و کالاهای ممنوعه هم کتاب ولایتفقیه امام خمینی(ره) یا کتابهای دکتر شریعتی و... است که میتواند این تحول فرهنگی را ساماندهی و راهبری کند.
در فرایند پیروزی مرحله اول انقلاب اسلامی که مرحله سیاسی دگرگونی در نظام سیاسی بود، انقلاب بهدنبال آن بود که مؤلفههای هویتی را عرضه و جایگزین مؤلفههای هویتی انسان ایرانی که مؤلفههای منفی بودند کند. بر این اساس بود که نسلی تربیت شد که کم و بیش این مؤلفههای هویتی انسان تراز انقلاب اسلامی را داراست اما هنوز به اکثریت نرسیده یعنی غالب جامعه چنین فضایی را ندارد. انسانهایی که با این مؤلفههای هویتی جدید که کاملا برخاسته از مبانی فکری و اعتقادی تشیع بوده به نوعی پرورش پیدا میکنند، هرچند که در این عرصه عمیق نیستند اما نشان دادند که با انسانهایی که تا آن روز وجود داشتند در نگرشها، ارزشها و هنجارها، نرمهای اخلاقی و جهتگیریهایشان در زندگی و حتی در اهداف تفاوت دارند. بر این اساس، مصادف با پیروزی انقلاب اسلامی شاهد پدید آمدن نسلی هستیم که کاملا متفاوت با ارزشهای حاکم و رایج رفتار میکند؛ در زندگی شخصی خود بهشدت ساده زیست است، حتی برای خود منافع شخصی تعریف و تصور نمیکند و خود را وقف تفکرات و اعتقادات خود کرده است و اصلا قضا و قدرگرا و جبرگرا نیست و اتفاقا به این نکته باور دارد که میتواند منشأ تغییر باشد و برای خود قدرت نامحدود میشناسد و قصد متحول کردن نه تنها کشور خود بلکه جهان را دارد و هر موقع به مانعی برخورد میکند بهدنبال کنار گذاشتن آن مانع و حتی تبدیل آن به فرصت است یعنی عقلانیت جدیدی برای خود ایجاد کرده است.
شکاف هویتی
در مقطع پیروزی انقلاب اسلامی و سالهای اول انقلاب با دو نوع انسان در ایران روبهرو هستیم و این دو نوع انسان، فاصله و شکافی را ایجاد میکنند بهطوری که اکثریت جامعه تحتتأثیر این انسانهای جدید قرار میگیرند و آن ارزشهای هویتی انسان انقلاب اسلامی بهصورت احساسی در جامعه تکثیر میشود؛ یعنی آن عده معدودی که این ارزشها را درون خود نهادینه کردند و هویت تازهای ساختند چنان از لحاظ فرهنگی قدرتمند هستند که بقیه را تحتتأثیر قرار میدهند. تحولات عمیق و اصلی انقلاب اسلامی را همین عده ایجاد کردند. این عده را میتوان در زندگی شهدا دید، افرادی که با وجود جوانی، توانمندیهای نامحدودی داشتند مسئولیتهای بسیار سنگینی را میپذیرند و از عهده آن هم بر میآیند و خودباوری دارند.
انسان تراز جدیدی در پرتو آموزشهای قبل از انقلاب اسلامی ساخته شد که کلا هویت آن با انسان موجود فرق میکند و به همین خاطر ابتدای انقلاب مشاهده شد که عملا یک شکاف نسلی وجود دارد یعنی نسل جوانی که در پرتو انقلاب هویتهای تازهای را برای خود ترسیم کرده بودند بهصورتی متفاوت زندگی میکردند که نسل قبل قادر به درک این فضا نبودند، اما جریان جدید از لحاظ فرهنگی به قدری جاذبه داشت و قدرتمند بود که توانست اثری از خود در کل جامعه بهخصوص نسل جوان ایجاد کند اما نسلی که جذب شده بود مثل نسل اصلی و محوری، خودش برای بهدستآوردن این مؤلفههای هویتی تلاش نکرده بود. با دیدن الگو جذب شده بود اما نوع این جذب شدن هم احساسی بود و به همین خاطر شاهد هستیم که از سال 60 به بعد یکباره مدل جدید هویتی در جامعه فراگیر میشود.