این مکتب، دوره آغاز ورود عناصر چینی به حوزة نگارگری ایرانی به حساب می آید.
چهره ها، نحوه نمایش طبیعت مثلاً ترسیم تنه پیچیده و گره دار درختان و صخره های تیز و دشتهای بریده و ابرهای مواج ، مراعات نسبتها، دقت در رسم گیاهان و اعضای بدن حیوانات ، و تحرک و جنبش بیشتر در نمایش صحنه ها به جای آرامش و سکون موجود در نقاشی سنّتی ایرانی در این مکتب دیده می شوند.
از سوی دیگر، استفاده از نقوش تزیینی هنر ایرانی مانند نقوش هندسی کاشی کاری ، و اعتبار بخشیدن به معماری ایرانی به عنوان اصلی ترین جانمایه کار و بازنمایی روح ملی ، تقلید صرف از هنر چینی را نفی می کند.
هنرمندان ایرانی در عین پذیرش عناصر تازه که به آثار آنان جلوه ای نو و تحرکی بیشتر می بخشید، این عوامل را با شیوه سنتی نگارگری ایرانی چنان آمیختند که به سختی می توان این عناصر تازه را در میان تاروپود هنر سنّتی تمیز داد.
در واقع ، آمیختن این عناصر جدید به شیوه ای کاملاً ایرانی انجام پذیرفت؛ به طوری که لطمه ای به تداوم هنر نگارگری ایرانی وارد نکرد.
مکتب تبریز در دوره ایلخانان ، بیشتر با عنوان سبک مغولی و گاه سبک رشیدیه معرفی شده است.
رشیدالدین، جامع التواریخ، مکتب ایلخانى، کتابخانه دانشگاه ادینبورو، جلوس سلطان لهراسب در بلخ، آثاری هستند که در مکتب تبریز خلق شده اند.
از محصولات دیگر کارگاه های تبریز، "شاهنامه دموت" است که نگارههاى آن توسط چند نقاش اجرا شده است و هم اکنون تنها چند تصویر پراکنده از آن باقى است.
در نگارههاى شاهنامهٔ دموت سنتهاى ایرانى و بینالنهرینى پیش از مغول با سنتهاى خاور دور آمیخته شدهاند.
تصویرگران شاهنامه دموت تمایلى به نشان دادن حالات عاطفى انسان و تجسم حجم و عمق نشان مىدهند که در سنت نقاشى ایرانى بىسابقه است.
شاهنامهٔ دموت را مىتوان نقطهٔ اوج پیشرفت نقاشى عهد ایلخانى دانست.
تصاویر یک نسخه مصور کلیله و دمنه نمونه دیگرى از آثار مکتب تبریز است که در آن عناصر منظره طبیعى تنوع قابل ملاحظهاى یافتهاند.
از نگارگران این دوره می توان از "احمدِ موسی"، "امیر دولتیار"، "مولانا ولىالله" و "محمدعلى توسى کاتب" نام برد.