ولی با پوزش از جنابشان، به نظرم، تاریخمصرف این شعر کمکم رو به پایان است. آخر گشت و گذارهای امروزی، با آن سفرهایی که جناب سعدی مد نظرش بوده، بسیار متفاوت است. مردم آن روزگار، بیشتر زمان سفر خود را در راه میگذراندند و در آن مسیر چند هفتهای و گاه چند ماهه که معمولاً با پای پیاده یا چارپا طی میشد، اتفاقات عجیبی میافتاد و برای پشت سر گذاشتن آنها، کلی تلاش میکردند و ابتکار به خرج میدانند و آن کوششها و دیدهها و شنیدهها، میشد تجربه سفرشان.
اما سفرهای امروزی شکل دیگری به خود گرفته است و بیشتر مردم از سفر فقط انتظار استراحت و پا روی پا انداختن دارند. البته آن هم خوب است، اما کسب تجربه چه میشود؟!
جناب «کوله پشتی» یا همان طرح وارونه این شماره، حرف هایی شنیدنی دارد که اگر بخواهید سفر متفاوتتری داشته باشید، میتوانید آن را بخوانید.
مقصد مهم است اما لطفاً به مسیر سفر توجه ویژهتری کنید. بهخصوص اگر با اتومبیل خودتان به سفر میروید، از پدر عزیز بخواهید پای مبارک را کمی آرامتر روی پدال گاز فشار دهد تا بتوانید به کوه و دشت و بیابانهای اطراف جاده توجه بیشتری نمایید. حتی بهجای اینکه یهکله بگازید و به مقصد برسید، میتوانید به شهرهای کوچک و روستاهای در طول مسیر هم سری بزنید و لحظاتی با مردم آنجا، هم صحبت شوید و از کار و زندگیشان سر درآورید.
به خدا قسم فقط مرغ همسایه غاز نیست! دومین کوله پشتی فریاد میزند که فقط به دنبال سفر به شهر و دیار دیگران نباشید. در شهر خودتان هم کلی جای بکر و دیدنی وجود دارد که اگر برایش وقت بگذارید و برنامه ریزی کنید، از آن سفر کوتاه لذت خواهید برد.
اصفهان و شیراز و شمال، خیلی عزیز و محترماند، اما غار وارونة یخمراد و دورَک اناری و چشمههای بادابسُرت اُروست هم برای دیدن شما لحظهشماری میکنند. اگر درون سومین کولهپشتی را برانداز کنید، به کلی اسم شهر و روستای دیدنی برمیخورید که تابهحال نشنیدهاید.
تعجب نکنید! کوله پشتی چهارم خالی خالی است. یعنی اینکه کمی زحمت بکشید و به مغز مبارک فشار بیاورید و آنرا از ایدههای نو پرکنید و در مسافرت بعدی از آنها استفاده کنید تا سفر وارونه و متفاوت بعدی بیشتر به شما خوش بگذرد!