اگر تقویم نداشته باشیم، شاید فقط از عوض شدن هوا بفهمیم که فصلها هم عوض شدهاند.
اما بعضی اتفاقها هستند که با خودشان، حال و هوای خاص خودشان را میآورند، حتی اگر ما نامشان را ندانیم. روزهایی که کمی سنگینترند با غروبهایی شیرینتر. مثل افطار هندوانه در غروب مرداد. اصلاً ماه رمضان خودش از این ماههاست. ماهی که اگر اسم هم نداشت و تقویمی هم در کار نبود، خودش را به من نشان میداد.
ماه رمضان یک ماه ساده و سبک نیست. یک ماه عجیب و سنگین است برای من. ماهی است که روشهای زندگی را عوض میکند. خوابها و بیداریها را تغییر میدهد. حتی چشم و گوشها را عوض میکند. ماهی است که یک حال و هوای مخصوص دارد و آمدنش را مثل بهار همه جا میگسترد. و تا وقتی که هست قوانین خودش را دارد. قوانینی ویژه که همه را زیر چتر خودش میبرد و همه را، به یکسان از سایهاش، آن هم در داغترین ظهرهای سال بهرهمند میکند.
این است که حتی اگر هم به سن بلوغ نرسیده باشی، یا به هر دلیل نتوانی روزه بگیری، یا اصلاً روزه میگیری، ولی چنان ذهنت و دلت درگیر آینده و تصمیمهای دشوار و درس و بحث است که فرصت چندانی برای پرداختن به خودت و آسمان در این ماه نداری، باز هم رمضان آنقدر برایت دارد که دلت بلرزد؛ آنقدر که سایه خنک خدا را روی سرت حس کنی، از آب خنکِ ربنای دم افطار بنوشی. اگر بیدار بمانی، گیرم برای درس خواندن، کتاب خواندن و حتی فرض بگیر شببیداری و بازی ویدئویی کردن و فیلم دیدن، باز هم این فرصت هست که دعای سحر را مزهمزه کنی و جگرت خنک شود و خودت را برای خورشید سرحال و تابان فردا آماده کنی.
چتر رمضان گسترده شده است. رمضان تنها ماهی است که در آن، دیگر لازم نیست به کسی نصیحت کنی گاهی به آسمان نگاه کند. چون دیگر نیازی به نگاه کردن به آسمان نیست. آسمان خودش را پایین آورده است. حالا دیگر همین که چشمهایت باز باشد کافی است. فرقی نمیکند به کجا نگاه کنی. به روبهرویت اگر نگاه کنی در رنگ محزون و عمیق غروبهای رمضان، آسمان را میبینی. در چراغهای روشن نیمهشب ساختمانهای محل، آسمان را میبینی. در بوی خوش حلوا و آش و حلیم، آسمان را میبینی. در صف طولانی و شلوغ نانوایی که بوی نان دلپذیرترش میکند، آسمان را میبینی. در لبهای ترک خورده روزهداران، در چشمهای کمسوی ساعات طولانی عصرهای تابستانی، در رنگ سبز اذان و ربنا، در گوارایی و خنکی «یا حسین»ی که روزهداران وقت نوشیدن اولین لیوان آبشان زیر لب میگویند، در سفرههای نذری، در همسایهای که یک کاسه آش برایت میآورد، در همه اینها، اینجا روی زمین، بیآنکه نیازی باشد سرت را بالا بگیری، میتوانی آسمان را ببینی.
فقط یک راه برای ندیدن آسمان در رمضان هست، نکند چشمهایت را ببندی! اگر چشمهایت را ببندی، آسمان دیگر راهی ندارد به پشت پلکهایت سفر کند و زیبایی خودش را نشانت دهد. حالا در این سی روز که دیگر آسمان خودش به مهمانی تو آمده، یا تو را مهمان خودش کرده است، نکند در را ببندی، لج کنی، اصرار کنی، سربپیچانی از زیارت آسمان، آسمانی بودن این روزها را انکار کنی و نخواهی ببینی. اینطور باشد که دیگر کاری از آسمان ساخته نیست، روی شانهات میزند، دعوتت میکند، خواهش میکند که بیایی و اگر شانه بالا بیندازی و رد کنی، دیگر از او کاری برنمیآید.
رمضان شروع شده است. روزهایی دارد مثل همه روزهای تقویم، ولی بیشباهت به همه آن روزها. در رمضان لازم نیست گاهی به آسمان نگاه کنی، همین که گاهی چشمهایت را نبندی کفایت میکند.