ماجرا از آنجا آغاز شد که چندی پیش همسایهها شاهد درگیری 2زن در مقابل آپارتمانشان بودند، بهطوری که یکی از آنها به سمت دیگری لنگه کفشی پرتاب کرده و فحاشی میکردند. کتککاریهای این دو زن نهایتا با دخالت پلیس پایان یافت و هردو به دادسرای منیریه انتقال یافتند.زن خشمگین که بهشدت هوویش را مورد ضرب وشتم قرار داده بود به بازپرس مکرمی گفت: 25 سال پیش با همسرم آشنا شدم. عاشق یکدیگر شدیم. درحالیکه خانواده من اصرار داشتند که با پسر یکی از بستگانم ازدواج کنم، مجید به خواستگاریام آمد. خانوادهام مخالفت کردند اما وقتی دیدند من بهشدت به مجید علاقه دارم رضایت دادند که با او ازدواج کنم. روز عقدمان یکی از بهترین روزهایمان بود. با هزار عشق و علاقه زندگی مشترکمان را آغاز کردیم.
وی افزود: یکسال بعد صاحب دختری شدیم و وجود بچه زندگی ما را شیرینتر کرد. دخترمان بزرگ میشد و در این مدت من هیچ بدی از شوهرم ندیدم تا اینکه تصمیم گرفتیم دخترمان را برای ادامه تحصیل به کشور ایتالیا بفرستیم. همه مقدمات فراهم شد و دخترم به آن کشور سفر کرد. پس از مدتی هم در آنجا ازدواج کرد و وقتی من شنیدم قرار است صاحب نوهای شوم تصمیم گرفتم به دیدن دخترم در ایتالیا بروم اما شوهرم بهانه آورد و گفت که در شرکت کارهای زیادی دارد و نمیتواند همراهم بیاید و از من خواست که به تنهایی بروم و از دخترم مراقبت کنم. من هم پذیرفتم و راهی ایتالیا شدم. 6 ماه پیش دخترم ودامادم ماندم و بعد از آنکه مدت ویزایم تمام شد به ایران برگشتم اما ناباورانه دیدم که همسرم با زن جوانی ازدوا ج کرده و او را به عقد خود درآورده است.
وی ادامه داد: باورم نمیشد خانهای که سالها در آن زندگی کرده بودم حالا زن تازه واردی صاحب آن شده بود. وقتی عقدنامهاش را نشانم داد بهشدت عصبانی شدم و به محل کار همسرم رفتم. گریه میکردم. با خود میگفتم کاش خواب باشم و این صحنهها را نبینم. شوهرم با بیتفاوتی مدعی شد که به این زن علاقهمند شده و با او ازدواج کرده است و من هم باید در کنار او زندگی کنم در غیراین صورت به آپارتمانی که چند سال پیش خریده بود بروم. چند ساعتی سرگردان در خیابانها بودم و برای بخت سیاهم اشک میریختم. چارهای نداشتم جز اینکه به آپارتمان شوهرم بروم چون نمیتوانستم کنار هوویم زندگی کنم. حتی با او تماس گرفتم و تهدیدش کردم که از زندگی همسرم بیرون برود. از آن روز به بعد پیامکهای تهدید آمیز هوویم شروع شد که میگفت اگر در زندگیش دخالت کنم مرا میکشد. دیگر نتوانستم این وضعیت را تحمل کنم و به جلوی در خانهای رفتم که سالها با عشق و علاقه در کنار همسرم زندگی کرده بودم. با هوویم درگیر شدم چون نمیتوانستم وجود او را در خانه تحمل کنم. کتکش زدم و با لنگه کفش به سمتش حمله کردم .
پس از اظهارات این زن، بازپرس پرونده هووی مجروح شده را که از ناحیه دست و پا دچار آسیب شده بود برای طول درمان به پزشکی قانونی معرفی کرد.وی وقتی در برابر بازپرس ایستاد گفت: 3 سال است که در شرکت مجید کار میکنم. میدانستم او همسر دارد اما وقتی همسرش به ایتالیا رفت مجید به من گفت که او قهر کرده و به خانه پدر و مادرش در شهرستان رفته است. گفت میخواهد طلاق بگیرد و من همه حرفهایش را باور کردم.
وقتی به من پیشنهاد ازدواج داد پذیرفتم چون او را سالها بود که میشناختم. مراسم عقدمان بسیار ساده برگزار شد و او قول داد که بهزودی از همسرش طلاق میگیرد. همه چیز خوب پیش میرفت تا یکی از روزها همسرش به جلوی در خانه ما آمد و شروع به فحاشی کرد.همان موقع متوجه شدم که این زن ایران نبوده است و شوهرم به من دروغ گفته بود. وقتی به مجید گفتم همسرش برگشته گفت دیگر علاقهای به او ندارد و او را به آپارتمان کوچکش میفرستد. اما همین چندروز پیش این زن باز هم به خانه من آمد و در برابر همسایهها مرا مورد ضرب وشتم قرار داد. بهطوری که همه بدنم کبود شد و دستم شکست.پس از تکمیل تحقیقات برای زن اول به اتهام فحاشی، تهدید و ضرب وشتم قرار قانونی صادر شد و بررسیها همچنان ادامه دارد.