به گزارش همشهری آنلاین، مجید مظفری بازیگر، کارگردان و تهیهکننده نام آشنای مخاطبان تلویزیون، تئاتر و سینما در زندگی خصوصیاش، بسیار احساساتی، مهربان، خانوادهدوست و باگذشت است که بیشتر ساعات زندگی خود را وقف دخترش کرده است. نیکی هم که این روزها راه پدر را دنبال میکند، بسیار به پدرش علاقهمند است و جای خالی مادر را پر کرده.
قصههای خواندنی تهران را اینجا ببینید
آقای مظفری؛ برویم سراغ آغاز زندگی مشترک، چه سالی ازدواج کردید؟
مجید مظفری: سال ۶۳ با همسرم آشنا شدم و بعد از دوسال با هم ازدواج کردیم. البته باید این نکته را بگویم. من تا رضایت پدر و مادر همسرم و پدر و مادر خودم را جلب نکردم ازدواج نکردم. ازدواج ما به نوعی بسیار سنتی و با احترام به نظر بزرگترها انجام شد. به همین خاطر ۲ سال صبر کردم. برای من یک زندگی سالم و آرام بسیار اهمیت داشت و باید کسی را انتخاب میکردم که این نکته هم برای او مهم باشد. خوشبختانه مجموعهای از مسائل در گذشته ما ۲ نفر وجود داشت که به دنبال یک آشیانه آرام میگشتیم و تمام تلاش ما برای این بود که این آشیانه را با کمک یکدیگر بسازیم و در آن احساس امنیت کنیم. زندگی ما در ابتدا سختیهای خودش را داشت. من و همسرم در یک اتاق کنار پدر و مادرم زندگی میکردیم. شاید باور نکنید اما روزها سر فیلمبرداری بودم و شبها دیوار میچیدیم و رنگ میزدیم و گچکاری میکردیم. من و همسرم با هم یک آشیانه کوچک در طبقه بالای خانه پدریام ساختیم و زندگی خوبی نیز با هم داشتیم، اما متأسفانه همسر من در اثر بیماری چند سال پیش فوت شد و من و نیکی را تنها گذاشت. این مسئله ضربه روحی بسیار بدی را به ما وارد کرد، اما با این حال این دوری را تحمل میکنیم.
رابطه پدری و فرزندی شما زبانزد همه است. راجع به رابطهتان بگویید.
مجید مظفری: من و نیکیجان از وقتی همسرم فوت کرد تنها زندگی میکنیم و بسیار بههم وابستهایم. رابطه ما خیلی بیشتر از رابطه پدر و فرزندی، رابطهای رفاقتآمیز است. خیلی برای هم وقت میگذاریم و درباره چیزهای مختلفی با هم صحبت میکنیم. باوجود نیکی من هرگز در زندگیام احساس کمبود و تنهایی نداشتهام.
نیکی: بابا همه زندگی من است و خودش هم این را میداند. ما بیشتر از اینکه با هم رابطه پدر و فرزندی داشته باشیم رفیق هستیم. من در تمام زندگیام سعی کردهام همه حرفهایم را با پدرم در میان بگذارم چون معتقدم رفیق و دوست واقعی هر انسانی پدر و مادرش هستند و هیچکس خیر و صلاح فرزند را به اندازه پدر و مادرش نمیخواهد.
تفریحات مشترک شما؟
مجید مظفری: وقتی نیکی بچه بود همیشه جمعهها صبح میرفتیم کوه و پس از آن مجموعه ورزشی شهید چمران، بعد هم میرفتیم رستوران البرز چلوکباب میخوردیم. هنوز هم همه تفریح ما بیرون رفتن با یکدیگر و دیدو بازدید از خویشاوندان است.
نیکی: ما همیشه در کنار هم هستیم. زندگی، تفریح و سفرمان مشترک است؛ یعنی فقط در زمانی که بابا یا من سر کار باشیم کنار هم نیستیم که تازه اگر کارهایمان در یک زمان نباشد، سر کار نیز به هم سر میزنیم و بهنحوی کنار هم هستیم. ما بسیار اهل سفر هستیم و هر وقت زمان خالی داشته باشیم فوراً برنامه سفر میریزیم. بابا خیلی خوشسفر است و ما تابهحال به جاهای مختلفی در ایران و سایر کشورها سفر کردهایم.
مهمترین اصولی که به آن پایبندید؟
مجید مظفری: سعی میکنیم در چاردیواری خانهمان به دنبال حسرتها نباشیم. بهطور مثال هیچوقت نمیگویم در خیابان ماشین مدل بالایی را دیدم و حسرت آن را بخورم. اما تلاش برای رسیدن به چیزهایی که نداریم بسیار خوب است من همیشه در خانه مطابق با آنچه زندگی میکنم و قرار است در خانه بسازمش صحبت میکنم. اینها باعث میشود که زندگی خود به خود ساخته و برای هر دو ما زیبا و دوستداشتنی شود.
نیکی: البته دید من بهعنوان یک دختر جوان با پدرم کمی متفاوت است. من به اصول بسیاری معتقدم. مانند با هم بودن و در کنار هم بودن حتی سر یک میز با هم غذا خوردن و حرمت و جمع خانوادگی را به هر چیزی ترجیح دادن. درست است که من عضو کوچک یک خانواده هستم اما بسیار به دور هم جمع کردن خانواده و بستگان اهمیت میدهم. من عاشق مهمانیهای خانوادگی هستم و رفتوآمد با اقوام برایم ارزشمند است.
اینطور به نظر میرسد که نیکی بسیار پایبند به روابط خانوادگی است؟
مجید مظفری: بله. نیکی بسیار وابسته به خانواده است و بسیار هم به بزرگترها احترام میگذارد. من بارها دیدهام که نیکی بستگان درجه یک را دعوت میکند و خودش به تنهایی تمام کارها را انجام میدهد. چون خیلی به روابط خانوادگی پایبند است.
نیکی: من معاشرت با فامیل را به هر چیز دیگری ترجیح میدهم.
بهترین هدیه شما به دخترتان چه بوده است؟
مجید مظفری: مدتی بود که بیشتر دوست داشتم در خانه بمانم وکاری انجام نمیدادم و این موضوع نیکی را خیلی ناراحت کرده بود تا اینکه یک روز تصمیم گرفتم از این رخوت خارج شوم و فکر میکنم سرحال شدنم بهترین هدیه برای او بود چون این موضوع بسیار او را سر شوق آورد. ضمن اینکه اساساً نیکی دختر پرتوقعی نیست و حتی با یک شاخه گل هم خوشحال میشود.
نیکی: وجود پدرم و سلامتیاش برایم بهترین هدیه است.
و بهترین هدیه نیکی به شما؟
مجید مظفری: سلامتی او بهترین هدیهای است که میتوانم بگیرم.
بهار برای شما چه معنایی دارد؟
مجید مظفری: بهار برای ما همراه است با جان گرفتن دوباره طبیعت. وقتی تمام محلهام سرسبز میشود و روح زندگی در اطرافم دمیده میشود، من هم به تکاپو میافتم تا سال قبل را با همه خاطرات خوب و بدش پشت سر بگذارم و برای ساخت سالی جدید تلاش کنم. سالی پر از روزهای خوب همراه با موفقیت.
نیکی: برای من بهار از اواسط اسفند شروع میشود. با خانهتکانی و تلاش برای چیدن سفره هفتسین. در انتهای سال به روزهایی که پشت سر گذاشتم فکر میکنم و از تجربیات حاصله برای ساخت سالی بهتر استفاده میکنم.
حال و هوای تحویل سال در خانه مظفریها چگونه است؟
مجید مظفری: من عاشق موزیک تحویل سال با آنساز و دهل هستم. برای همین لحظه سال تحویل برای من بسیار دوستداشتنی است. لحظه سال تحویل سعی میکنیم در کنار بزرگترهای فامیل و دور یک سفره باشیم.
نیکی: جمع شدن در دور سفره هفتسین و دعا برای سلامتی خودمان و مردم.
تا به حال پیش آمده لحظه سال تحویل کنار خانواده و دخترتان نباشید؟
مجید مظفری: نه، همیشه کنار خانوادهام بودم.
نیکی: تا جایی که من به خاطر دارم همیشه در کنار هم بودیم.
بهترین عیدی که به نیکی دادید، چه بود؟
مجید مظفری: (مکث میکند) نیکی زیاد در قیدوبند مادیات نیست. نمیدانم بهترین عیدی که به نیکی دادم چه بوده اما میدانم او بهترین هدیه من است.
برنامهتان برای نوروز چیست؟
مجید مظفری: در حال حاضر که برنامهای جز حضور در منزل خویشاوندان و دیدار با بزرگترهای فامیل نداریم. اما همین دور همیهای خویشاوندی و صحبت از سالی که گذشت بهترین برنامه است. علاوه بر این سعی میکنیم در همین ابتدای سال برای سال جدیدمان تصمیم بگیریم. البته سرزدن به دوستان قدیمی در محله مجیدیه نیز از دیگر برنامههای من است.
نیکی: من هم دوست دارم عمارت مسعودیه را ببینم و از دیدن خانههای قدیمی تهران لذت ببرم.
سالی که گذشت برایتان چگونه بود؟
مجید مظفری: سالی که گذشت برای من سال بسیار خوبی بود. سالی پر از اتفاقهای خوب. سالی که در آن تصمیم گرفتم به عرصه هنر برگردم و دوباره کار کنم. همکاری با جشنواره فجر و بازی کردن در فیلم «کفشهایم کو» بهترین اتفاقهای امسال بود.
از حال و هوای نوروز در محله قدیمیتان بگویید.
من سالهای ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۶ را در محله مجیدیه زندگی کردم. البته این به این معنا نیست که الان به این محله سر نمیزنم. یادم میآید در آن سالها وقتی به نوروز نزدیک میشدیم، هممحلهایهای ارامنه نیز پابه پای ما برای نوروز تدارک میدیدند و به دید و بازدید میپرداختند. البته ما هم در اعیاد آنها همین کار را میکردیم. یکی از بهترین روزهای زندگیام به آن سالها برمیگردد. محلهای صمیمی و پرخاطره. من هنوز هم آن محله را دوست دارم برای همین نوروزها سری به دوستان قدیمی میزنم.
محله از نگاه مظفریها
مجیدیه الان با گذشته چه تفاوتی کرده است؟
به نظرم شرایط فعلی این محله و محلههای منطقه قابل قیاس با آن زمان نیست. الان واقعاً شرایط بسیار بهتری پیدا کردهاند. با جمعآوری دستفروشها از محلهها، منطقه زیبایی بصری پیدا کرده است که جا دارد از مدیریت شهری منطقه تشکر کنم. علاوه بر این خیابانهای آن محدوده بسیار تمیز شدهاند. علائم راهنمایی و رانندگی نیز آنقدر دقیق و کافی هستند که هیچکس در این منطقه برای نشانییابی به مشکل برنمی خورد. بهطور کلی الان این منطقه را بیشتر دوست دارم.
مشکلات این منطقه از دید شما؟
به نظر من تنها مشکل این منطقه نداشتن پارکینگهای عمومی است. اگر سری به کوچهها و پسکوچههای محلههای مجیدیه، نارمک و یا هفتحوض بزنید، پی به این حرف من میبرید. تمام کوچهها پر است از خودروهای پارک شده در حالی که میتوان این مشکل را با ساخت چند پارکینگ عمومی برطرف کرد.
اگر یک روز شهردار منطقه باشید، چه میکنید؟
مجید مظفری: با توجه به حال و هوای نوروزی کارهایی که میکردم در رابطه با جمعآوری هزاران تن سبزهای است که در منطقه و شهر تولید میشود. اگر شهردار بودم در سطح محلهها جایی تعبیه میکردم تا سبزه عید مردم به جای اینکه روز سیزدهبهدر دور ریخته شود، در آنجا تحویل گرفته و بازیافت شود تا بهعنوان کود و یا غذای پرندهها استفاده شود. علاوه بر این با هر کسی که به نحوی فضای سبز را خراب میکرد، برخورد قاطع میکردم.
نیکی: من اگر شهردار بودم بیش از هر چیزی به چهره شهر رسیدگی میکردم تا شهرم را از این رنگهای خاکی و تیره دور کنم و به جای آن با رنگهای شاد و زیبا به شهرم جلوه بدهم. علاوه بر این به تمیزی نمای خانهها، خودروها و هر چیز دیگری که در سطح شهر است توجه ویژه میکردم.
نظر شما