اگر هوس بازی فوتبال در زمین چمن رایگان محل هم به سرت بزند ممکن است چند نفری که آنرا برای هر روز رزرو که نه، قُرُق کردهاند، همانطور که داخل زمین منتظر ایستادهای و گاهی غر میزنی در جواب اعتراضت بگویند: « آنقدر بایست، تا علف زیر پات سبز بشه». از بدِ حادثه سبز بودنِ چمن مصنوعی زیر پایت را هم قبول ندارند. در نبودِ آنها نیز گاهی رانندهها برای بهرهوری هم که شده خودروی شخصی یا اداری خود را داخل زمین عمومی پارک میکنند تا نکند زمین بازی بیاستفاده بماند. به نظر برخی شهروندان چنانچه زمینهای یادشده یک مسئول رسیدگی به مشکلات و نوبتدهی داشته باشد، کارایی آن بیشتر میشود و کمتر زیر پای ورزشدوستان علف سبز میشود.
لِیلِی در باران
باز باران بیترانه اما با ترافیک در شهر بارید و سوارهها بیخبر از پیادهها مدام روی گودال آب ویراژ دادند و برخی رانندهها نیز با دربست دربست گفتن از این آب گلآلود ماهی گرفتند. البته از این کاستیها که بگذریم باران، چترِ سیاه آلودگی را دستکم چند روزی از آسمان شهر کنار زد و برخی شهروندان را نیز وادار کرد دست به رقابتهای ورزشی بزنند. برای نمونه، شهروندی که تا به حال تعداد ضربان قلبش از 70 بار در دقیقه بالاتر نرفته بود و ورزش را فقط در تلویزیون دیده بود از روی گودالهای آب با یک پرش سهگام دیدنی میپرید. شهروند دیگری سرِپیری مجبور بود روی پیادهرو لِیلِی بازی کند و از روی سنگفرشهای تق ولق شده بپرد. جمع شدن آب زیر تعدادی سنگفرشها از آنها مینهای ضد نفری ساخته است که به محض پا گذاشتن روی آن عمل میکند. بههر حال، سهم کسانی که در جویها زباله میاندازند در برگزاری این رقابتهای ورزشی کمرنگ نبود. زیرا بسیاری از گودالهای آب در پی بالا آمدن جویها و انباشته شدن آنها از زبالههای پرتاب شده، به وجود آمده بود.
دزد و رمال
در پیادهرو قدم میزنی که از پشت سرت صدای موتورسیکلت میآید. با اینکه از تردد آنها در پیادهرو همیشه شاکی میشوی اما به سروصدا و گاهی بوقزدن آنها عادت کردهای اما این بار دزدی که کیف دستیات را قاپیده و تختگاز در کوچه بعدی گم میشود حسابی مصداقِ خَرق این عادت است. با ناامیدی روی نیمکت پارک مینشینی. در حال مجسم کردن قیافه صاحبخانه و غضب وی برای عقب افتادن محتومِ اجاره خانه هستی که یک رمال کنارت مینشیند و مدام میگوید «فالِت بگیرُم». خندهات میگیرد و این تغییر رفتار، رمال را مجاب میکند که یک مشتری دست به نقد تور کرده است. با همان تلخندی که روی لبت ماسیده، میپرسی «شنیدی میگن از گیر دزد در آمده، گیر رمال افتاد»؟