یکی از این کتابها «خانه کوچک» نام دارد؛ رمان قطوری که به تازگی توسط نشر آموت منتشر شده و فروش خوبی داشته است. علومی دلیل نبودنش در این سالها را تحقیق و تفحص، پژوهش و سیر و سلوک عنوان میکند. هر نویسندهای بهدنبال تجربههای تازه است. علومی هم بهدنبال کشف ریشههای اسطورهای سرزمین کهن ایران است و میگوید کتابهایی را که به تازگی از او چاپ شدهاند، نوشته بوده تا چاپ نشوند اما مسائلی پیش آمده که این کتابها منتشر شدهاند.
- آقای علومی چرا این همه سال کمکار بودید و کمتر اسم شما را در سرویسهای فرهنگی و ادبی رسانهها میشنیدیم؟
در این مدت مشغول فعالیتهای تحقیقی و پژوهشی در زمینه طنز بودم که البته نتیجهاش انتشار «طنز در مثنوی»، «طنز در گلستان»، «طنز در بوستان» و «طنز در آمریکا» بود. این کارها را به توصیه مرحوم عمران صلاحی انجام دادم. چون ایشان عقیده داشت که امروز کسی طنز را نمیشناسد. صلاحی میگفت همه طنز میخوانند و توقعشان این است که حتما بخندند. در حالی که کارکرد اصلی طنز خنده به قول بیهقی فراخ نیست. من در این مدت روی موضوع طنز مشغول تحقیق و تفحص بودم. نه اینکه کاری انجام نمیدادم. در واقع برای انتشار این آثار بود که کاری انجام نمیدادم.
- چرا؟ یعنی انگیزه نداشتید؟
تحویلندادن آثارم به ناشر به خاطر بحران نشر بود. دلیل بیانگیزگیام وضعیت ناهنجاری است که ادبیاتمان گرفتارش شده است. به همین جهت نویسنده رغبت نمیکند کار کند چون در چنین شرایطی نوشتن و ننوشتن یکسان است.
- حالا چه شد که ناگهان چند کتاب پشت سر هم از شما منتشر شد؟ آن هم بعد از این همه مدت!
من اهل بم هستم و به این موضوع افتخار میکنم. معتقدم سرزمین ایران، جلوه خاصی دارد که در بم متجلی شده است. بم با جهان معاصر و کهن ما ارتباط دارد چون در گذشته مرکز اقتصادی و فرهنگی داشته و با استفادههای چندگانهای که از آن میشد، توانست خود را با دنیای امروز وفق بدهد. این تطابق میان جهان کهن و جهان معاصر باعث شده که بم پر از اسطوره و چهره باشد. این اسطورهها میتواند برای هر نویسندهای جالب و جذاب باشد. این نشانهها و اسطورهها کاملا برایم قابل پیگیری و ردیابی بود؛ چون کودکیام مصادف با فروپاشی جهان سنتی و مرحلهگذار به جهان مدرن بود.
- یعنی در این مدت یک سیر آفاق و انفسی داشتید؟
بله. مینوشتم ولی برای انتشار اقدامی نمیکردم و از دوستانم که وادارم کردند این آثار را چاپ کنم، بسیار سپاسگزارم.
- آیا کتابها را نگهداشته بودید که در فرصت مناسب منتشر کنید؟ یعنی بعد از همان دوران سیر و سلوک، در یک وقفه زمانی کتابها را حفظ کردید؟
نه. اصلا این کتابها را نوشته بودم که چاپ نشوند. برای لذت خودم نوشته بودم. میخواستم اسطورهای خلق کنم که به معنی فیزیکی، پیشازاین شاهد تمام شدنش بودهام. مایل به چاپ این کتابها نبودم. دلیلش هم همان بحرانهایی است که ادبیاتمان فعلا با آنها دست به گریبان است. امروز گرایشهای خاص ادبی وجود دارد که اگر کسی زیرمجموعهشان نباشد، طبیعتا در حاشیه قرار میگیرد. شاگردان این استاد و آن استاد برای خود انتشارات دارند و مجله منتشر میکنند و هوای همدیگر را دارند. من به کل از این جریانها مبری هستم و برای دل خود کار میکنم؛ یعنی با مفهومی رمانتیک البته نوشتههایم، زیاد رئال نبودند چون برای دل خودم مینوشتم در حالی که نویسنده رئال سعی میکند آثارش را به چاپ برساند. ولی من قائل به این نظریات نیستم و معتقدم ادبیات، شانی بالاتر از این صحبتها یا تبلیغات و رفیقبازی در نشر، دارد.
- چه شد که نشر آموت را برای خانه کوچکتان انتخاب کردید؟
همانطور که گفتم در زمینه انتشار این کتابها مدیون و سپاسگزار دوستانی چون یوسف علیخانی و محسن فرجی هستم. این دوستان بودند که به سراغم آمدند و بحث انتشار این کتابها را پیش کشیدند.
یعنی از وجود کتابهایتان خبر داشتند؟ موضوع را از کسی مخفی نکرده بودید؟
بالاخره این حرفها در حلقه دوستان مطرح میشود. از کارهایم میپرسیدند. از اینکه مشغول نوشتن چه هستم. طبیعی است که برایشان تعریف کرده بودم و آنها هم از کارهایم اطلاع داشتند. هر که از جهان دلآزرده باشد، چند دوست دارد که با آنها حرف بزند و همراهشان کتاب و داستان بخواند. این دوستان از کارهایم اطلاع داشتند ولی چون میدانستند خودم اقدامی نمیکنم به سراغم آمدند.
- صحبتهایی درباره عامهپسند بودن رمان «خانه کوچک» شده است. این نظرات را قبول دارید؟
مدتی که مشغول نوشتن یک مقاله درباره جلال آل احمد بودم، به این نتیجه رسیدم که ادبیات ایران رشد طبیعی ندارد. در عصر قاجاریه، آشناییهایی با ادبیات جهان بهوجود آمده بود ولی یک جریان مرتب ادبی وجود نداشت. ادبیات مشروطه هم پلی بین ادبیات کلاسیک و مدرن بود. نویسندگانی چون دهخدا یا هدایت با ادبیات کلاسیک به خوبی آشنا بودند که در قالب ادبیات مدرن، طوری مینوشتند که مورد استقبال مردم واقع شود. این نویسندهها، داستانهای (نگوییم عامهپسند) بگوییم مردمپسند مینوشتند. یعنی هدایت، مردمپسند مینوشت و مردم هم کارهایش را میخواندند. اما متأسفانه بعد از این دوران، ادبیات ایران رشد کج و معوج داشت و تبدیل به بیان روشنفکری محض شد و مردم را فراموش کرد. جایگاه مردم در این مقطع نادیده گرفته شد.
ادبیات در اروپا رشد معمولی و طبیعیاش را طی کرد. زمانی که سینما نبود، تئاتر در اروپا بود و هنرگرانی هم بود. این بود که همه تئاتر نمیدیدند ولی همه رمان میخواندند و این شد که رمانهای شخصی مثل داستایوفسکی همهخوان و پرفروش شد. اما چنین چیزی در ایران رخ نداد و بین ادبیات کلاسیک و مدرنمان، تعادلی وجود ندارد. امثال آل احمد، ساعدی یا محمود هیچوقت مردم را نادیده نگرفتند. البته در آن زمان تقریبا اجازه کار داشتند و بحرانهای امروزی ما را نداشتند.
- پس این ادعا را که رمان عامهپسند نوشتهاید رد میکنید؟
نه. رد نمیکنم. زشت و ناپسند هم نمیدانم. چون من مخاطب عام را در نظر گرفتم.
- ضمن اینکه لفظ مردمپسند را به کار بردید.
بله. یک وقت نویسنده سعی میکند سطح دید مخاطب را ارتقا بدهد. رشد ادبیات عامهپسند هم بستگی به رشد و ارتقای جامعه دارد. مثلا وقتی زنان وارد جامعه شدند، حضورشان در داستانها، دیگر با نام فرخلقا یا یک زن پردهنشین نبود.
- و نقششان هم در داستانها تغییر کرد.
بله. دولتهای وقت هم این مسائل را در نگاه داشتند. اگر یک داستان موافق ایدئولوژیشان بود، برایش بودجه در نظر میگرفتند و به آن بها میدادند اما اگر مخالف ایدئولوژیشان بود، از این حمایتها خبری نبود. یکی از عواملی که باعث پیروزی انقلاب شد، همین برخوردها بود.
- خانه کوچک که در حال حاضر خوب میفروشد. اما ظاهرا یک کار جدید هم در راه دارید!
بله. نامش هم «پریباد» است و همانطور که از اسمش برمیآید یک اثر اسطورهای است. سرزمین ما پر از قصهها و افسانههای حیرتانگیز است که از طرف مردمان دیگر از جمله اروپاییان و مستشرقها بسیار مورد توجه قرار گرفتهاند. پریباد، بیان یک قصه اسطورهای در 100سال پیش ایران است؛ یعنی زمانی که دنیای مدرن داشت جایش را در جامعه سنتی ما باز میکرد.