اهداف این نظریه را در نهایت یادگیری در حین عمل و تفکر در حین عمل میدانند؛ غافل از اینکه در فرهنگ ما قرنها پیش این نظریات به شکلی دیگر ارائه شده که متأسفانه مسئولین نظام تعلیم و تربیت ما چه در گذشته و چه حال، از آن غافل بودهاند.
در ابتدا به نکاتی چند که سعدی علیهالرحمه در خصوص علم و عمل بیان داشته، اشاره و سپس به نتیجهگیری میپردازیم:
بار درخت علم ندانم، مگر عمل
با علم گر عمل نکنی، شاخ بیبری
در جای دیگر میفرماید:
از من بگوی عالم تفسیرگوی را
گر در عمل نکوشی، نادان مفسری
و باز:
سعدیا گرچه سخندان و مصالحگویی
به عمل کار برآید، به سخندانی نیست
و ضربالمثل معروف: دو صد گفته، چو نیم کردار نیست که به زبان ریاضی (100×2)2=5/0×2 که مساوی است با: یک عمل= 400 حرف و گفته و باز از سعدی است که میفرماید:
علم چندان که بیشتر خوانی
چون عمل در تو نیست، نادانی
نه محقق بود، نه دانشمند
چارپایی، بر او کتابی چند
(سوره جمعه آیه شماره 5)
و مثال من برای نظام تعلیم و تربیت فعلی ما شبیه این است که هدف تربیت شناگر ماهر است و ما به صورت تئوری و نظری آنچه را که در ارتباط با شناخت، به متعلم میآموزیم و او هم انصافاً کلیه متون و کتابهای نوشته شده در مورد شنا را به خوبی فرا میگیرد، ولی اگر در استخر بیفتد، غرق میشود که نمونهاش آموزش قرآن، تعلیمات دینی، زبان عربی و انگلیسی و علوم تجربی است که دانشآموز پس از 12 سال درس خواندن، در خواندن نماز و روزه گرفتن کاهل است، قادر به سادهترین مکالمه به زبان عربی و انگلیسی نیست، اسید و باز را تشخیص نمیدهد و بالاخره نمیداند که هویج ریشه است و سیبزمینی، ساقه.
در اینجا، جا دارد یادی از اولین وزیر آموزش و پرورش پس از انقلاب اسلامی، آقای دکتر شکوهی بکنیم که قریب 57 سال معلمی کرده و در پاسخ سؤالی که از وی میپرسند مشکلات آموزش و پرورش را در چه میدانید، پاسخ میدهد: نظام تعلیم و تربیت ما قادر نیست مرد کار تربیت کند، پشت میزنشین تربیت میکند.
کار ضمن تحصیل وجود ندارد، کتابهای ما عملی نیستند، دانشآموز باید یک ساعت درس بخواند و دو ساعت کار کند،کتابهای ما بیمحتواست، یعنی محتوای آن ارزش نظری دارند نه عملی. کتابهای درسی ما آدم نمیسازد، عمقی نیست، بلکه سطحی است.
دکتر شکوهی جهت اثبات اظهارات خود مثال جالبی دارد از دانشجویی ایرانی در ژنو که در پاسخ به سؤال دکتر مبنی بر اینکه تفاوت مدارس ژنو را با مدارس تهران چگونه میبینی، میگوید من در اینجا آدم مضحکی هستم که سر کلاس گیاهشناسی، یک گیاه را آنچنان توضیح میدهم و تعریف میکنم که دهان استاد باز میماند، ولی در باغ نباتات این گیاه را نمیشناسم.
این دقیقاً بیتی از شعری است که 35 سال پیش سرودهام:
با اینکه گیاهی را بیش از دگران خواندیم
در نام گلی از باغ هستیم همه نادان
اکنون اگر مسئولین نظام تعلیم و تربیت ما به این باور رسیدهاند که یادگیری از طریق علم و عمل در قلب و ذهن انسان نفوذ میکند و موجب آگاهی و تغییر در رفتار او میشود و همچنین به انسانی قابلیت ارتباط مؤثر با جهان خارج از ذهن را میدهد و موجب گسترش قابلیتهای انسان شده و بر تواناییها و خلاقیت و نوآوریهای او میافزاید.
از طرفی اگر معتقدند که کتابهای درسی باید اصلاح شود و برنامهمحوری جایگزین کتابمحوری شود تا موجب تغییر در شیوههای یادگیری و یاددهی گردد، پس هرچه زودتر دست بهکار شوند و خود جزو اولین کسانی باشند که با عمل به نظریهپردازیهای خود در جهت اعتلای نظام آموزش و پرورش قدم بردارند.
چه ایرادی خواهد داشت که اگر مسئولین آموزش و پرورش حتی برای یک بار هم شده اهداف تعیین شده جهت دوره راهنمایی و دوره متوسطه را مطالعه و وضعیت فارغالتحصیلان دوره متوسطه و پیشدانشگاهی را با آن هدفها مقایسه کنند.
به عنوان مثال یکی از هدفهای تشکیل دوره راهنمایی تحصیلی کشف و شناخت استعدادها و علائق شخصی و رغبتهای دانشآموز بر اساس موازین دقیق علمی و تربیتی است و یا یکی از اهداف دوره متوسطه ایجاد و تقویت یک یا چند مهارت قابل عرضه در بازار کار که با استعدادهای فردی تناسب داشته باشد که متأسفانه ما در عمل شاهد محقق نشدن این اهداف هستیم.
ای کاش مسئولین آموزش و پرورش ما صدور بخشنامه جهت تعیین مبصر بخاری را به مدیران مناطق و مدارس واگذاشته و خود به اهداف عالی تعلیم و تربیت بیندیشند. در پایان باز بشنویم از شیخ اجل سعدی که میفرماید:
سه چیز پایدار نماند:
یک) علم بیبحث؛ دو) مال بیتجارت؛ سه) ملک بیسیاست.