شش هنرپیشه منتخب میزگرد امسال، برادپیت (از فیلم بابل)، فارست ویتاکر (از فیلم آخرین پادشاه اسکاتلند)، لئوناردو دیکاپریو (از فیلم الماس خون)، کیت بلانشت (از فیلم یادداشتهایی از یک رسوایی)، هلن میرن (از فیلم ملکه) و پنه لوپه کروز (از فیلم بازگشت) بودند. این میزگرد با حضور شون اسمیت و دیوید آنسن دو تن از منتقدان برجسته سینمای جهان و نشریه نیوزویک برگزار شد.
- وقتی به والدینتان گفتید که دوست دارید هنرپیشه شوید، آنها چه عکسالعملی داشتند؟
هلن میرن: والدین من کاملاً مخالف هنرپیشه شدن من بودند و به همین خاطر من سه سال آموزگار بودم اما هرگز در این کار موفق نبودم ولی تا سن 22 سالگی هنرپیشه حرفهای نبودم.
فارست ویتاکر: والدینم اصرار داشتند که من در رشتهای غیرسینمایی در دانشگاه تحصیل کنم و حتی پس از گذشت10سال از فعالیت حرفهای بازیگریام، هنوز اصرار داشتند که من در دانشگاه ادامه تحصیل دهم البته من درآمد چندانی نداشتم و بعضی اوقات واقعاً در مضیقه بودم، اما باز اصرار میکردم که هنرپیشگی بهترین حرفه برای من است.
- ما شنیدهایم که اولین نقش سینمایی شما در یک فیلم عربی بوده است؟
کیت بلانشت: من دانشجوی هنر دانشگاه بودم که ناگهان تصمیم گرفتم یک سال مرخصی بگیرم و به سفر بروم.
من فقط 2500 دلار استرالیا داشتم که پول زیادی نبود و در اواخر سفر یک سالهام به دلیل مشکلات مالی در هتلهای ارزانقیمت اتاق میگرفتم تا اینکه در قاهره پولهایم تمام شد و بعد با یک مصری آشنا شدم که نقشی در یک فیلم مصری را به من پیشنهاد کرد که دستمزد اندکی داشت ولی من به خاطر مشکلات مالی بلافاصله پذیرفتم.
- همه شما قبل از بازیگری شغلهای عجیب و غریبی داشتید. فارست یک خواننده تنور کلاسیک بود و هلن در کارناوالها سرود میخواند.
پیت: من هم راننده آژانس بودم.
دیکاپریو: واقعا؟!
پیت: من فقط برای دو ماه این کار را داشتم، روزی که تصمیم گرفتم از این کار بیرون بیایم، صاحب آژانس از من خواهش کرد که فقط یک مسافر دیگر را در آن روز به مقصد برسانم. آن روز مقصد من کلاس بازیگری روی راندن بود، من همان روز با او آشنا شدم و مسیر زندگیام تغییر کرد.
- لئو، تو اولین فیلمت «زندگی این پسر» را در 16سالگی بازی کردی!
دیکاپریو: در آن زمان هنوز نمیدانستم سرصحنه باید چه عکسالعملی داشته باشم و مایکل کاتن جونز از من حمایت کرد. او بویژه به من تذکر داد که در مکالماتم با رابرت دنیرو مراقب باشم!
- ولی تو این شانس را داشتی که در همین ابتدای کار الگوی نوجوانان باشی!
دیکاپریو: برخی شبکههای تلویزیونی و مجلات مانورهای تبلیغاتی در مورد من داشتند ولی خودم سعی میکردم تا از این موج تبلیغاتی دور باشم.
دوست داشتم هنرپیشهای باشم که با تفکر بازی میکند ولی بعد از چند سال به فیلم تایتانیک رسیدم که باعث شد همه به عنوان یک کالای تجاری به من نگاه کنند.
این قضیه واقعاً آزاردهنده بود و من میخواستم پس از آن بازیگری را کنار بگذارم. البته نمیخواهم بگویم که آن فیلم زندگی مرا تغییر نداد، چون باعث شد موقعیتهای تازهای داشته باشم و از همه مهمتر اینکه کنترل حرفهای را بدست آورم.
- براد، در تمام این سالها به نظر میرسید که استودیوها دوست دارند تو یک هنرپیشه نقش اول باشی ولی خود تو این را نمیخواستی!
برادپیت: بازیگری برای من به معنای کشف حقیقتهای درونیام است ولی فیلمنامههایی که برای بازی من در نقش اول برایم فرستاده میشد، همه مشابه هم بودند و به نظرم هر کسی میتوانست در آنها بازی کند و هیچگونه «مکاشفهای» در آنها وجود نداشت.
دی کاپریو: من برای رابطهام با مارتین اسکورسیزی ارزش زیادی قائل هستم چون برایم بسیار مهم بود که بتوانم فرد قابل اعتمادی را پیدا کنم. به نظرم مسخره است که شما تمام توانایی بازیگری را در چارچوب اختیارات دیگران قرار دهید.
همه ما باید چند جلسه با کارگردان داشته باشیم و دیدگاههای آنها درباره یک فیلم را بشنویم و رعایت کنیم ولی همیشه بین آن چیزی که مطرح میشود و آنچه روی پرده میبینیم تفاوت زیادی وجود دارد.
میرن: البته برای هنرپیشههای زن شرایط به مراتب بدتر است و شما باید بازی فانتزی و غیرواقعی ارائه دهید. استودیوها همیشه تلاش میکنند شما را محدود کنند و شما در مقابل باید دائماً تلاش کنید تا از این محدودیتها خارج شوید.
آنها نمیخواهند شما مسنتر شوید یا تغییر چندانی داشته باشید و در اینچنین شرایطی، نقشی که فاقد چنین شرایطی باشد، عالی است. این اتفاق در فیلم «مظنون اصلی» برای من افتاد. در آن فیلم من اجازه داشتم تا زنی به سن خودم باشد و نیازی به گریم غلیظ نداشتم.
- فارست تو اکثراً در نقشهایی بازیکردی که برای سیاهپوستان نوشته نشده بود!
ویتاکر: البته فقط چند کارگردان بودند که این موضوع را علناً با من مطرح کردند. البته گاهی حضور من در فیلمها کاملاً تصادفی بود مثل فیلم «رنگ پول» که هنرپیشهای را از فیلم اخراج کردند و بعد من جایگزین شدم.
هلن میرن: همسرم (تیلور هکفورد) فیلمی را کارگردانی کرد که... البته اسم آن را فراموش کردم. فیلمی با بازی دبرا وینگر؟
دیوید آنسن: An office and a Gentelman
میرن: بله! نقش او «گاست» برای یک سفیدپوست نوشته شده بود ولی تیلور به استودیو تأکید کرد که از گاست در این نقش بازی کند و او برای بازی در این فیلم یک اسکار دریافت کرد.
- تماشای چه فیلمی باعث شد شما تصمیم به هنرپیشه شدن بگیرید؟
کروز: «مرا ببند! مرا بازکن!» از پدرو آلمودوار. وقتی این فیلم را دیدم سیزده سالم بود و به شدت تحت تأثیر فیلم بودم.
بلانشت: تنها نقشی که میخواستم بازی کنم، نقش لوسی در فیلم «تو مرد خوبی هستی، چارلی براون» بود.
پیت: یادم میآید که فیلم «تب شنبه شب» را خیلی پسندیده بودم!
میرن: اولین فیلمی که توجهم را جلب کرد، فیلم «ماجرا» از میکل آنجلو آنتونیونی بود. من تا آن زمان فقط فیلمهای راک هادسن و دوریس دی را دیده بودم و چندان با سینمای هنری آشنا نبودم.
ویتاکر: وقتی بچه بودم، از هنرپیشههای سیاهپوست در سینما خبر چندانی نبود به همین دلیل بازیگری را چندان جدی نمیگرفتم. اولین هنرپیشهای که مرا تحت تأثیر قرار داد، سیدنی پواتیه بود.
دیکاپریو: وقتی 7 سالم بود تست بازیگری دادم ولی رد شدم. اما همیشه میدانستم که روزی هنرپیشه میشوم تا اینکه در 16 سالگی در اولین فیلم بازی کردم و بعد از بازی در آن فیلم فیلمها را جدی تماشا میکردم. یادم میآید وقتی بازی جیمز دین در فیلم «شرق بهشت» را دیدم به خودم گفتم: «پس میشود بازی به این خوبی هم داشت.»
- آیا نقشهایی هستند که شما دوست داشتید در آن بازی میکردید؟
دیکاپریو: چندین نقش از جمله برت لنکستر در فیلم بوی خوش موفقیت، دنیرو در فیلم راننده تاکسی.
کروز: هر کدام از دو نقش اصلی در فیلم دوران مهرورزی، شرلی مکلین در آپارتمان.
بلانشت: هر کدام از فیلمهای الیزابت تیلور
هلن، آیا ملکه الیزابت بازی تو را دیده است؟
میرن: مطمئن هستم که دیده است چون کمتر کسی میتواند فیلمی را که درباره خودش است، نبیند! یک تاریخنویس به نام رابرت لیسی که به ملکه بسیار نزدیک است، به من گفت که او از فیلم چندان بدش نیامده است.
- پنهلوپه، اولین فیلم انگلیسی زبان تو Hi –lo country بود، کنار آمدن با زبان انگلیسی در آن فیلم را چگونه ارزیابی میکنی؟
کروز: بازی در آن فیلم یک کابوس بود. من حتی یک کلمه از حرفهای کارگردان (استفن فریزر) را متوجه نمیشدم.
او لهجه غلیظی داشت و من فقط کلمات مربوط به دیالوگم را حفظ کرده بودم. این قضیه به حدی شدید بود که چند بار به گریه افتادم.
- براد، لهجه ایرلندی تو در فیلم Snatch به قدری غلیظ است که ما حتی یک کلمه از حرفهایت را نمیفهمیم!
پیت: بازی در آن فیلم در لحظه آخر قطعی شد، من چند هفته لهجه ایرلندی را تمرین میکردم ولی موفق نبودم و شاید هم خیلی قضیه را جدی گرفته بودم.
به همین خاطر به گاریچی گفتم: تو خودت در این نقش بازی کن چون کار من نیست و او گفت: خب باشد. یه کاری میکند.
ولی همان شب یاد بازی بنیچیو دلیتورو در فیلم مظنونین همیشگی افتادم. در آن فیلم هیچ کس یک کلمه از حرفهای او را متوجه نمیشد. بنابراین شبانه به شمال لندن رفتم و در خیابان مشغول تمرین شدم و فردا در نقش مورد علاقهام بازی کردم.
- همه شما ثروتمند و مشهور هستید و جایگاه حرفهای خوبی دارید. پس چرا به کارکردن و بازیگری ادامه میدهید؟
دیکاپریو: من بازیگری را دوست دارم و هیچ فرم دیگری از هنر مرا تا این حد تحت تأثیر قرار نمیدهد.
ویتاکر: من مجذوب جادوی سینما هستم. واقعاً چه کسی دوست ندارد بخشی از آن باشد؟
کروز: بازی در هر فیلم به من یادآوری میکند که هنوز چیزی درباره بازیگری نمیدانم و هنوز باید به بازی و یادگیری ادامه دهم.
پیت: من برای علاقهام به فیلمنامهها و احترام به صنعت سینما به کار ادامه میدهم و میخواهم همیشه بهتر از قبل باشم.
بلانشت: کیشلوفسکی در جایی گفته که فیلمسازی، گفتوگو با مخاطب است و من هم در موقع بازی احساس زنده بودن میکنم.
میرن: بخاطر پول، البته جنبههای هنری هم در آن وجود دارد ولی من چندان به سراغ آنها نمیروم!
منبع: نیوزویک /29 ژانویه