اما شاید این دقیقاً همان چیزی نباشد که ما باید به آن افتخار کنیم! چرا؟ چون همه ما در موقعیتهای سخت به یک مشاوره درست نیاز داریم. اگر اینطور نبود، هیچکدام از رئیسجمهورهای دنیا مشاور و معاون نداشتند. ما این بحث را با سه نوجوان مطرح کردیم. به یکی از آنها تصویری نشان دادیم و برای یکی دیگر از آنها یک داستان تعریف کردیم. اما نفر سوم را در یک موقعیت قرار دادیم.
-
راه منطقی
علی 15 ساله، وقتی این تصویر را میبیند، لبخندی میزند و میگوید: خب این مرد با آن کیفی که به دست دارد، معلوم است که نباید خیلی هم گیج باشد. میتواند نگاهی به داخل کیفش بیندازد. شاید راهحل آنجا باشد.
- یعنی به غیر از کیف هیچ کمک دیگری ندارد؟
خب، باید دید او چرا در این چند راهی گیر افتاده است. ولی من اگر جایش بودم راه منطقی را به راه احساسی ترجیح میدادم. هرچند، بیشتر انتخابهایم احساسی است.
- گفتی راه منطقی. چه کسی تشخیص میدهد منطقی کدام است؟
به هرحال هر آدمی بسته به شرایط زندگیاش، برآوردی از منطق و راه منطقی دارد. ضمن اینکه میتواند با یک شخص آگاه هم مشورت کند.
- خود تو در چنین شرایطی با چه کسی مشورت میکنی؟
خب، بازهم بستگی به موقعیت دارد. بعضی مواقع، مسائلی در زندگی هست که فقط میتوانم آن را با صمیمیترین دوستانم در میان بگذارم و کمک بخواهم. چون آنقدر محرمانهاند و جامعه هم آنقدر به آنها حساس است که اگر با کسی جز دوستانم دربارهاش صحبت کنم، مشکلاتم بیشتر میشود. تازه گاهی دوستانم را هم محرم نمیدانم و مجبورم از خودم مایه بگذارم!
- نمیترسی از اینکه مشورت با یک ناآگاه فقط به خاطر صمیمیت، یا خودمحوری در هنگام حل مشکلات، به ضررت تمام شود؟
چاره دیگری ندارم. گفتم که بعضی مسائل آنقدر حساس هستند که جرئت مطرح کردنشان با یک بزرگتر یا به قول شما یک آگاه را ندارم.
-
پادشاه خودرأی
عسل 15 سال دارد. در یک ظهر نیمه خنک پاییزی، یک ژاکت قرمز به دور کمرش بسته و لزومی نمیبیند در این آفتاب ملایم آن را به تن کند. برای عسل یک داستان تعریف میکنیم:
- یک پادشاه خودرأی، دچار مشکل میشود و از مشاورانش کمک میخواهد. هر کسی به او راهحلی ارائه میدهد و پادشاه به همه آنها گوش میدهد. در نهایت این پادشاه به هیچکدام از راهحلها عمل نمیکند و کاری را که خودش از اول دوست داشته انجام میدهد. به نظر تو این پادشاه موفق است؟
عسل سرفهای میکند و میگوید: نه، نیست.
- چرا؟
بالاخره میان این همه مشاور، یک نفر نبوده که عقلش برسد و پادشاه از نظر عقلی از همه برتر بوده؟ خب این طور نیست. عقلهایی که روی هم گذاشته میشوند، موفقتر از عقل یک نفر است.
- خود تو در هنگام بروز مشکل چه کار میکنی؟
تا جایی که بتوانم خودم مشکلم را حل میکنم. اما اگر نتوانم، از دوستانم کمک میگیرم.
- خب، تو هم که مثل همان پادشاه شدی! او هم حتماً میگوید توانستم و حل کردم!
نه، من گفتم تا جایی که بتوانم. خب بعضیوقتها هم نمیتوانم و از دیگران کمک میگیرم.
- این دیگران یعنی چه کسانی؟
دیگران میتوانند خیلیها باشند، بسته به نوع مشکلم البته. مثلاً اگر مشکلم درسی باشد، مشاور مدرسه. اگر خانوادگی باشد، دوستانم و اگر احساسی باشد بازهم دوستانم.
- تا به حال شده که مشورت غلط، تو را بیشتر دچار مشکل کند؟
عسل با صدای بلند میخندد:
بله، چندباری. یکبار با مادرم دعوایم شد و دوستم گفت با همهشان قهر کن و بیا خانه ما. وقتی رفتم، مادر دوستم دعوایم کرد و برگرداندم خانه خودمان. مادر خودم هم بیشتر عصبانی شد و خلاصه تا چند هفتهای جو خانهمان متشنج بود. البته رابطهام را با آن دوستم قطع کردم. یک بار هم به توصیه یکی دیگر از دوستانم، کرمی به پوستم مالیدم و پوستم پر از جوش شد. همه اینها باعث شدند که در مشکلاتم بیشتر روی خودم حساب کنم.
-
موقعیت
آرش 17 سال دارد و تازه از مدرسه برگشته است. او را در یک موقعیت خاص قرار میدهیم:
- یکی از دوستانت، تمام رازهایش را به تو میگوید. او به تازگی به تو گفته که با گروه باحالی آشنا شده و گه گاهی با آنها مواد مصرف کرده است! تو به شدت نگران دوستت هستی. اما از طرفی میدانی که او از تو حرفشنوی ندارد و در صورتی که این موضوع را با یک بزرگتر در میان بگذاری و کمک بخواهی ممکن است به تمام شدن رابطهتان بینجامد. تکلیف چیست؟ حفظ کردن رابطه به قیمت به چاه افتادن دوستت؟ یا نجات او به قیمت از بین رفتن رابطه؟
آرش، مشغول خاراندن سرش است و بعد عینک طبیاش را برمیدارد و تمیز میکند. آهی میکشد و میگوید: عجب موقعیت پیچیدهای! اما در قدم اول سعی میکنم خودم کمکش کنم. اگر نتوانستم، آنوقت از دیگران کمک میگیرم.
- کسی را میشناسی که بتواند کمک کند؟
در حال حاضر نه. اما بالاخره یک نفر پیدا میشود.
- نمیترسی که به تمام شدن دوستیتان بینجامد؟
خب، بعضیوقتها برای اینکه دوست خوبی باشیم، مجبوریم در آن وضعیت، قید دوستی را بزنیم. مطمئناً طرف مقابلمان هم اگر محبت سرش بشود، درک میکند و بعدها دوباره دوستی شکل میگیرد.
- اولین کسی که برای مشورت در این مواقع به او مراجعه میکنی کیست؟
البته چنین موقعیتی تا به حال برای من پیش نیامده، اما من هنوز با یکی از معلمهای دوره راهنمایی رابطه خوبی دارم و گاهی مشکلاتم را با او درمیان میگذارم و او هم کمکم میکند. اما بعضیوقتها هم شده که با همفکری دوستان دیگرم به کمک یک دوست برویم. این تجربه را قبلاً داشتهایم و موفق بودهایم.