بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
حقیقتاً از ته دل خدا را شاکرم و با همهى وجود از خداى متعال سپاسگزارى میکنم، به خاطر شما جوانهاى عزیز. به نظر من هر دلسوزى براى کشور، هر علاقهمندى به سرنوشت کشور، باید از این که خدا امثال شماها را به کشور و به ما داده، از خداى متعال تشکر کند. من خیلى سپاسگزار این نعمت بزرگ هستم. الحمدللَّه ما جوانهاى خوب، مؤمن، بااستعداد، آمادهى به کار، زنده و پرطراوت داریم؛ دیگر بیش از این، یک ملت براى پیشرفت چه میخواهد؟
مطالبى که دوستان اینجا گفتند، بسیار خوب بود؛ حقیقتاً فکر شده بود، کار شده بود. البته من این را عرض بکنم، هر حرکتى آسیبهائى دارد؛ به تعبیر معروف، هر دیکتهاى بالاخره غلطهائى دارد. راه غلط نکردن، دیکته ننوشتن است. ملت ما امروز دارد یک دیکتهى سنگینى را مینویسد؛ مسئولین، دولت، ملت، راه دشوارى را دارند طى میکنند. یک جاهائى سکندرى خوردن، لغزش پیدا کردن، زمین خوردن، طبیعى است. یک جا یک قدرى خسته شدن، عقب ماندن، هیچ نبایستى ما را متوحش کند که چرا اینجورى شد. نه اینکه من از ذکر اشکالات و ایرادها ناراحت بشوم؛ اصلاً، این را مطمئن باشید. یکى از دوستان به عنوان اعتذار میگفتند نمیخواهم انتقاد کنم؛ میخواهم درددل کنم. انتقاد هم بکنید، اشکال ندارد. ما که از انتقاد و بیان عیوب و اشکالات هیچ ابائى نداریم. خود ما هم میگوئیم، خوب هم حاضریم بشنویم؛ یعنى هیچ اشکالى ندارد. نبادا تصور شود که گفتن ایرادها ایراد دارد؛ لیکن آنچه که مهم است، این است که وجود ایرادها ما را در صحت راه مردد نکند؛ در درستى کار، ما را متزلزل نکند. بمجردى که یکى از همراهان فرضاً خسته شد، یا نشست، یا خواست ذرهاى آب بخورد، یا برایش اشکالى پیش آمد، فراموش نکنیم که کجا داریم میرویم. همیشه قله را در مقابل چشم داشته باشیم. حرف من این است.
مطالبى که دوستان گفتند، بعضى از اینها البته مربوط به مسائل نخبگان است - که به بنیاد نخبگان مربوط میشود - بعضى فراتر از مسئلهى نخبگان است، که من اسمها را یادداشت کردم و انشاءاللَّه گفتههاى برادران و خواهران هم در مجموعهى دفتر مورد توجه قرار خواهد گرفت و به مسئولین منتقل هم میشود. خب، بعضى از حضرات مسئولین هم اینجا حضور دارند، که این مطالب مورد توجه آنها قرار خواهد گرفت. بنابراین بعضى از اینها فراتر از مسئلهى نخبگان است؛ مربوط به مسئلهى علم است، مربوط به پیشرفت علم است. در این زمینهها نکاتى گفته شد که به نظر من اینها بسیار درست بود. یک چیزهائى هم جنبههاى اجرائى دارد، که این باز مربوط میشود به خانم سلطانخواه، به حیث معاونت علمى رئیس جمهور. البته ایشان درست میگویند؛ این کار شبیه رشتههاى بینرشتهاى دانشگاه است؛ یک کارِ بینرشتهاى است و به نحوى به همه ارتباط پیدا میکند. باید دستگاههاى مختلف هم به ایشان کمک کنند. من شنیدهام - نه از گزارشهاى رسمى؛ از گزارشهاى غیر رسمى اطلاع دارم و شنیدهام - که کارهاى خیلى خوبى انجام گرفته یا انشاءاللَّه در شرف انجام است، که امیدواریم خروجى آنها را مشاهده کنیم.
همین جا من عرض بکنم؛ این سندى که ایشان ذکر کردند، کار بسیار مهمى است. این که گفتند سند ملى نخبگان تدوین شده یا دارد تدوین میشود یا در مراحل تصویب است، براى من خبر خوشى بود. همهى این مشکلاتى که گفته شد، ناشى از فقدان چنین سندى است. ما مسئلهى شناسائى نخبه را داریم. پیش از شناسائى نخبه، شناسائى استعداد برتر را داریم که در طول زمان تبدیل به نخبه خواهد شد؛ چون هر صاحب استعداد برتر که نخبه نیست؛ بتدریج به نخبه تبدیل میشود. پس اول شناسائى استعداد برتر است، بعد مسیر این صاحب استعداد برتر به سمت نخبه شدن، بعد رسیدن به نقطهى ثمردهى - که در واقع همان نقطهى نخبه شدن است، که معمولاً در مقطع تحصیلات تکمیلىِ کارشناسى ارشد و دکترى یک چنین چیزى پیش مىآید و این جوان به نخبه تبدیل میشود - بعد از آن، ادامهى کار نخبه.
همه توجه داشته باشند - شاید هم همهتان توجه دارید - وقتى کسى حائز عنوان «نخبه» میشود، تازه کار او شروع میشود. خطاست اگر خیال کنیم که حالا کسى نخبه شد، پس خیالش راحت، یک امتیازاتى هم دارد، یک نامى هم دارد؛ نه، وقتى که نخبه شدیم، این اول راه است. خب، اگر بخواهیم همهى این مراحل را ببینیم و درست دنبال کنیم و تدوین کنیم، احتیاج است به همین سندى که ایشان اشاره کردند. بنابراین، این سند مهم است. من تأکید میکنم؛ حالا که تدوین شده، انشاءاللَّه زودتر تکمیل بشود یا اصلاح بشود یا تصویب بشود - هر کارى که بناست بشود - و به مرحلهى اجرا دربیاید و عملیاتى شود.
به چند مطلبى که دوستان بیان کردند، اشاره میکنم. راجع به آن مسئلهى اَشرافیت فرهنگى و آقازادههاى فرهنگى که آن دختر عزیزمان گفتند، من در این زمینه واقعاً چیزى نشنیدهام. با اینکه تصور خودم این است که در مسائل گوناگون گزارشهاى متنوعى را میشنوم، اما این براى من خیلى حرف تازهاى بود. ایشان گفتند مصادیقى هم در اختیار دارند. حتماً به من منعکس بشود، یعنى گزارش بنویسید. واقعاً اگر چنین چیزى هست، خیلى بد است. من چیز قابل توجهى در این زمینه نشنیدهام. البته ممکن است پسر یا دخترِ فلان مسئول توى دبیرستان یا توى دانشگاه پُز بدهد که من مثلاً پسر فلانىام، اما این به صورت یک فرآیند تربیتى دربیاید، تأثیراتى بگذارد بر روى گزینش، بر روى سوادِ بیشتر پیدا کردن و چه و چه، خیلى چیز بدى است. اگر چنین پدیدهاى وجود داشته باشد، باید جلویش را گرفت. من از خانمى که این مطلب را بیان کردند، میخواهم که این موارد را بنویسند و براى من ذکر کنند.
نکتهى دیگر این است که یکى از دوستان گفتند جوانها کارهاى خوبى دارند میکنند، در مسائل گوناگون فکر میکنند، منتها براى اینها مجالى به منظور مطرح شدن و منشأ اثر قرار گرفتن وجود ندارد. فرض بفرمائید در شوراى عالى انقلاب فرهنگى، یا در همان نشستهاى راهبردى که اشاره کردند - که انشاءاللَّه ادامه پیدا میکند - جوانها هم حضور پیدا کنند. البته این حرفِ منطقى است، این حرف درستى است؛ حتماً حضور جوانها در بعضى از بخشها تأثیر میگذارد. این را من بگویم؛ ببینید شماها همهتان جوانید و من در حضور شما جوانهاى عزیز - که خب، همهتان بچههاى من هستید، فرزندان من هستید - دوستانه و پدرانه به شما عرض میکنم؛ اینجور نیست که در همهى بخشهاى گوناگون، حضور جوان مثبت باشد. یکى از خانمها در مورد قضا انتقاد کردند و گفتند وارد کردن قاضىهاى جوان، به ناکارآمدى دستگاه قضا منتهى میشود؛ قاضىها بایست پخته باشند. خیلى خوب، این خیلى حرف جالبى بود؛ من این حرف را یادداشت کردم. یک جاهائى همین جور است. البته در یک بخشهائى - که بخشهاى محدودى هم نیست - حضور جوان تأثیرات بسیار مثبت و سازنده و پیشبرندهاى دارد؛ اصلاً فضاى جدید و افق جدیدى را در مقابل چشم همه باز میکند؛ اما همه جا اینجور نیست. به هر حال حتماً بایستى از جوانها استفاده بشود، منتها من این نکته را بگویم؛ ببینید عزیزان! فکر شما و کارى که کردید و راه نوئى که پیدا کردید، پیشنهادى که به نظرتان رسیده، تأثیرگذارىاش فقط این نیست که این فوراً به دستگاه اجرائى منتقل بشود و فوراً یک ترجمهى عملیاتى بشود و اجرائى و عملیاتى شود؛ نه، این تنها تأثیر نیست. یکى از مهمترین تأثیرات همین فکر کردنها این است که شما فضاسازى میکنید، گفتمانسازى میکنید. در نتیجه، در یک فضاى معتقد به یک مبناى فکرى یا عملى، رئیس جمهور هم همان جور فکر میکند، وزیر هم همان جور فکر میکند، مدیرکل هم همان جور فکر میکند، کارکنان هم همه همان جور فکر میکنند؛ این خوب است. و شما این کار را انجام میدهید. فکر کنید، بگوئید، بنویسید، در مجامعِ خودتان منعکس کنید؛ آن کرسىهاى آزاداندیشى را که من صد بار - با کم و زیادش - تأکید کردم، راه بیندازید و اینها را هى آنجا بگوئید؛ این میشود یک فضا. وقتى یک فضاى گفتمانى به وجود آمد، همه در آن فضا فکر میکنند، همه در آن فضا جهتگیرى پیدا میکنند، همه در آن فضا کار میکنند؛ این همان چیزى است که شما میخواهید. بنابراین اگر چنانچه این کارى که شما مثلاً در فلان نشستتان، در فلان مجموعهى دانشجوئىتان کردید، فکرى که کردید، ترجمهى عملیاتى نشد، به صورت یک قانون یا به صورت یک دستورالعمل اجرائى درنیامد، شما مأیوس نشوید؛ نگوئید پس کار ما بىفایده بود؛ نخیر. و من به شما عرض بکنم؛ در این پانزده شانزده سال اخیر، همین حرکت علمىاى که آغاز شده، همین جور آغاز شده؛ همین جور امروز علم شده یک ارزش؛ چند سال قبل اینجورى نبوده. ما همین طور روزبهروز هى پیش رفتیم.
یک روزى یک چیزهائى گفته میشد که به گوشها سنگین مىآمد. من یک روزى مسئلهى «تولید علم» را مطرح کردم، بعد دیدم بعضى جاها نشستهاند روى کلمهى «تولید علم» دارند خدشه میکنند - حالا یک مناقشهى لفظى - که علم قابل تولید نیست! امروز این به صورت یک گفتمان قطعى در آمده؛ شماها گلهمندید از این که این کار در مقطع خاص خودش پیش نمیرود. این خیلى پیشرفت است. بنابراین بایستى کار کرد. و کار کنید، فکر کنید؛ حتماً تأثیر دارد.
از من سؤال شد نظرم در مورد علوم پایه چیست؟ همین طور که اشاره کردند، من چندین بار راجع به علوم پایه بحث کردهام. من علوم پایه را خیلى مهم میدانم. من یک وقتى گفتم علوم پایه در مقایسهى با علوم کاربردىاى که ما داریم، مثل یک ذخیرهى بانکى است در مقابل پولى که شما توى جیبتان میگذارید. شما براى خودتان یک مقدار ذخائر بانکى دارید که پشتوانهى کار شما، مایهى امید شما، منشأ درآمدهاى شما آن است. البته یک مقدار هم پول توى جیبتان میگذارید و خرج میکنید. نمیخواهیم جسارت کنیم؛ واقع قضیه این است. این علوم کاربردىاى که امروز وجود دارد، اینها همهاش همین پولهائى است که ما داریم خرج میکنیم. یک ملت مجبور است مهندسى داشته باشد، شهرسازى داشته باشد، صنایع داشته باشد، پزشکى داشته باشد، سلامت و درمان داشته باشد؛ اینها پولهائى است که روزانه داریم خرج میکنیم؛ اما مایه و ریشهى اصلى این علوم، علوم پایه است.
من امسال ماه رمضان هم راجع به علوم انسانى یک صحبتى با همین دانشجوها و جوانها کردم، قبلاً هم یک صحبتهائى داشتم، انشاءاللَّه بعداً هم ما یک جلسهاى مخصوص علوم انسانى با همین اصحاب فکر و فرهنگ و امثال شما جوانهاى خوب خواهیم داشت. علوم انسانى روح دانش است. حقیقتاً همهى دانشها، همهى تحرکات برتر در یک جامعه، مثل یک کالبد است که روح آن، علوم انسانى است. علوم انسانى جهت میدهد، مشخص میکند که ما کدام طرف داریم میرویم، دانش ما دنبال چیست. وقتى علوم انسانى منحرف شد و بر پایههاى غلط و جهانبینىهاى غلط استوار شد، نتیجه این میشود که همهى تحرکات جامعه به سمت یک گرایش انحرافى پیش میرود. امروز دانشى که غرب دارد، شوخى نیست؛ چیز کوچکى نیست. دانش غرب یک پدیدهى بىنظیر تاریخى است؛ اما این دانش در طول سالهاى متمادى در راه استعمار به کار رفته، در راه بردهدارى و بردهگیرى به کار رفته، در راه ظلم به کار رفته، در راه بالاکشیدن ثروت ملتها به کار رفته؛ امروز هم که مىبینید چه کار دارند میکنند. این بر اثر همان فکر غلط، نگاه غلط، بینش غلط و جهتگیرى غلط است که این علم با این عظمت - که خود علم یک چیز شریفى است، یک پدیدهى عزیز و کریمى است - در این جهتها به کار مىافتد. البته در مورد علوم انسانى نکات خوبى را یکى از دوستان اینجا بیان کردند.
من چند تا نکته را اینجا یادداشت کردهام که به شما عرض بکنم. یک مسئله این است که کشور نیاز دارد به دانشمندانى که عاشق کشور و عاشق مردم و عاشق هویت خود و سرنوشت ملت خودشان باشند. بدون این احساس دلبستگى، کار پیش نمیرود. آن دانشمندى که دانش برایش ابزارى است براى پول درآوردن و اینها، او نمیتواند خیلى به سرنوشت کشورش کمک کند. من به شما عرض بکنم؛ در طول زمان - البته همیشه همین جور بوده، اما امروز بیشتر است - دنیا یک مصاف بوده است، محل درگیرى بوده است، یک عرصهى معارضه و مبارزهى انسانها بوده است به خاطر طبیعت انسانها؛ هر کسى که احساس قوّت کرد، پنجه مىاندازد در آن فرد ضعیف؛ ترحمى وجود ندارد. مگر اینکه مهار و زمام دین و اعتقاد دینى وجود داشته باشد. سرداران صدر اسلام وارد کشورها که میشدند، هرچند آن ملتهاى مغلوب نهایت سختگیرى را با آنها کرده بودند، اما وقتى وارد میشدند، با اخلاق وارد میشدند و رفتار دینمدارانه میکردند. حتّى تا زمان جنگهاى صلیبى - چند قرن بعد از آغاز اسلام - همین معنا وجود داشته. وقتى مسیحىها که از اروپا آمده بودند، وارد بیتالمقدس میشدند، مسلمانها را قتلعام میکردند - میدانید جنگهاى صلیبى نزدیک دویست سال طول کشیده، هى رفت و برگشت داشته - وقتى مسلمانها غالب میشدند، بعکس؛ نسبت به آنها محبت میکردند. در صدر اسلام، در همین منطقهى شامات که متعلق به امپراتورى روم شرقى بود، یک اقلیت یهودى وجود داشتند؛ وقتى مسلمانها آمدند، اینها قسم میخوردند - عین عبارت آنها در تاریخ ثبت شده - میگفتند به تورات قسم، شماها بهترین مردمانى هستید که تا حالا اینجا بر ما حکومت کردهاید. واقع قضیه هم همین بود. این به خاطر مهار دین است. دین که نبود، یک ملت غالب، ملت مغلوب را میفشرد؛ دینش را، فرهنگش را، اخلاقش را، حیثیتش را، غرورش را نابود میکند، افتخاراتش را محو میکند. من نمیخواهم از بعضى از دولتهاى غالب اسم بیاورم. البته آمریکا و غرب و اینها ظلم و جنایت میکنند، اما مخصوص آنها نیست؛ بعضى از کشورهاى دیگر هم اینطور هستند؛ یک جاهائى غلبه پیدا کردند، آنقدر وحشیگرى کردند که بعد از گذشت سالهاى متمادى، از خواندن آن وقایع و از شدت قساوتى که اینها به خرج دادند، مو بر تن انسان راست مىایستد.
خب، یک ملت حالا میخواهد قدرت خودش را حفظ کند؛ مانع بشود از این که به او هجوم بیاورند؛ چه هجوم ظاهرى و مادى و نظامى و امنیتى، چه هجوم نرمافزارى، هجوم اخلاقى، هجوم فرهنگى، تحقیر فرهنگى - که در دهههاى اخیر در دنیا باب شده - باید چه کار کند؟ باید هم سیاستمدارش، هم دانشمندش از خود فداکارى نشان بدهند. مقصودم این نیست که حالا شما که نخبه هستید، جوانید، بروید خودتان را فدا کنید، هیچ چشمداشت مادى نداشته باشید؛ نه، ما این پرتوقعىها را هم نداریم. اما بدون دلبستگىهاى معنوى، یک مجموعهى نخبه - چه نخبهى سیاسى، چه نخبهى علمى - نمیتوانند کشورشان را حفظ کنند؛ نمیتوانند به او قدرت بدهند.
در بین سیاستمدارها هم همین جور است. اگر سیاستمدار به فکر خودش بود، به فکر راحتى خودش بود، به فکر جیب خودش بود، به فکر شهوترانى خودش بود، نخواست بپردازد به آن همّ و غم اساسى و اصلى که به طور طبیعى آسایش خودش را تحت تأثیر قرار میدهد، این کشور شکست خواهد خورد؛ نشانهاش شکست سلسلههاى پادشاهىِ متمادىِ پشت سر هم است. صفویه یک دولت مقتدر بود؛ با اقتدار سر کار آمد، با ایمان سر کار آمد؛ بعد به خاطر همین ضعفها، به خاطر غلبهى همین خصوصیات، کارش به آنجا رسید که میدانید. قاجاریه بدتر از آنها، پهلوى از همهشان بدتر.
در زمینهى علم هم همین جور است. اگر دانشمندِ علاقهمند به سرنوشت کشور، آمادهى فداکارى در این راه - فداکارى به حسب خودش - در یک کشورى وجود داشت، آن کشور رشد میکند. چیزى که میتواند این نیرو را به وجود بیاورد، این پیشرفت را به وجود بیاورد، بهتر از همه چیز، ایمان است. اگر این ایمان بود، کشور پیشرفت میکند. پیشرفتهاى علمىاى که امروز در کشورمان وجود دارد - که البته حتماً به آنها قانع نیستیم - ارزش و قیمت ذاتىاش از پیشرفتهاى متعارف علمى در دنیا بمراتب بیشتر است. چرا؟ چون ما از تبادل علمى، از استفادهى علمى، از کمک علمى دیگران محروم بودیم. ما زیر فشار بودیم، درها به روى ما بسته بود؛ در عین حال شخصیتهاى برجستهاى پیدا شدند، «شهید شهریارى»اى پیدا شد - که البته دهها نفر مثل او در بین ما بودند و الحمدللَّه هستند - دهها و صدها نفر در رشتههاى مختلف پیدا شدند که اینها کارهاى برجستهاى کردند؛ هیچ استفادهاى هم از دانشگاهها و پژوهشگاههاى غرب و از اساتید غربى نکردند. البته از دستاوردهاى غرب حتماً استفاده کردند؛ باید هم بکنیم.
یکى از دوستان حرف درستى زدند؛ گفتند بیگانهگریزى و بیگانهستیزى، ما را به جائى نمیرساند. بله، همین جور است؛ منتها توجه داشته باشیم؛ این که ما گاهى میگوئیم بیگانهستیزى یا بیگانهگریزى، معنایش این نیست که ما از دانش و دستاورد او خودمان را محروم کنیم؛ ابداً. من بارها گفتهام: ما کاملاً حاضریم شاگردى کنیم، براى اینکه یاد بگیریم؛ منتها همیشه نباید شاگرد بمانیم؛ نکته این است. ملت ما میتواند به جائى برسد که دیگران بیایند شاگردى او را بکنند. من آن قله را در نظر دارم؛ باید به آن سمت پیش برویم. بنابراین براى مجموعهى علمى تلاش و همت مخلصانه و خالصانه لازم است تا بتوانند کار کنند. الحمدللَّه شماها این ظرفیت را دارید، این استعداد را دارید؛ خدا را شکر. شماها میتوانید عزت این ملت را برگردانید.
عزیزان من! بیش از دهها سال، عزت ملت ما، غرور ملت ما، افتخار ملت ما پامال شد. انقلاب، ما را به خود آورد و متوجه به خودمان کرد. کشور ما با این سابقهى تاریخى، با این سابقهى علمى، با این ذخائر عظیم علمى و فکرى که ما داشتیم، با آن بزرگان علمىاى که کشور ما در دوران جهالت و غفلت دنیا اینها را تربیت کرده - «ابنسینا»ها، «محمدبنزکریا»ها، «فارابى»ها، «خواجه نصیر»ها و چه و چه، اینها مال دوران جهالت بشریت است؛ مال قرون وسطى است که هیچ خبرى از دانش، هیچ فروغى از دانش در دنیا نبود - این کشورى که یک چنین ظرفیتى و یک چنین استعدادى دارد، کارش به جائى برسد که براى اوّلیات زندگى خودمان هم باید چشم به دست دیگران داشته باشیم. سیاستمداران ما - بىعرضههاى عقبافتاده - میگفتند ایرانى یک لولهنگ هم نمیتواند بسازد! لولهنگ این آفتابههاى گِلى بود. خاک بر سر آن سیاستمدارى که از ملتش اینجورى حرف بزند. یا آن یکى میگفت که ما از فرق سر تا نوک پا بایستى فرنگى بشویم تا بتوانیم پیش برویم! خب، اینها بىعرضگى است؛ اینها عقبافتادگى است که یک عدهاى به خاطر ضعفهاى خودشان، این ضعفها را بر ملت تحمیل میکنند؛ ملت تحقیر میشود. انقلاب اینها را از بین برد؛ ما به خود آمدیم. خوشبختانه کارهاى خوبى انجام گرفته، ظرفیتهاى خوبى آشکار شده؛ ما پیشرفت کردیم و انشاءاللَّه پیشرفت خواهیم کرد.
من میخواهم این را به مسئولین دولتى بگویم که سرمایهگذارى در تولید علم و نوآورى علمى، براى کشور ما و ملت ما سود مضاعف داشته؛ این راه را رها نکنید. سرمایهگذارى براى تولید علم و براى نوآورىهاى علمى و براى پیشرفت علمى بایستى روزبهروز بیشتر شود؛ نباید کم شود. البته امروز حتّى به اندازهاى که مثلاً کشور انگلیس یا ایتالیا یا فرانسه در آن اوائل ورودشان در عالم صنعت و علم، سرمایهگذارى میکردند، ما آنقدر سرمایهگذارى نمیکنیم؛ سرمایهگذارىمان کمتر است. هرچه ممکن است، بایستى سرمایهگذارى علمى بیشتر شود.
البته این سرمایهگذارىها باید با ارتقاء مدیریت هم همراه باشد؛ من این را بخصوص به مسئولین محترم دولتى تأکید میکنم. اگر ما منابع مالى را افزایش هم بدهیم، توزیع هم بکنیم، سرریز هم بکنیم، پخش هم بکنیم، اما ارتقاء مدیریت در این بخش وجود نداشته باشد، منابع مالى هدر خواهد رفت. در دانشگاهها، در مجموعهى علمى کشور، در همین بخش معاونت علمى رئیس جمهور، ارتقاء مدیریت لازم است. این مراکز دولتىاى که با مسئلهى علم و دانشگاه ارتباط پیدا میکند، حتماً باید ارتقاء مدیریتى پیدا کند و البته سرمایهگذارى هم بکند.
یک نکتهى دیگر، مسئلهى ارتباط صنعت و دانشگاه است، که یک مسئلهى قدیمى است. البته پانزده شانزده سال پیش - حالا خوب است تاریخچهاش را نگویم - این مسئله مطرح و دنبال شد و بالاخره به صورت یک فکر رائج درآمده که همه مایلند. خب، ما این کار را چگونه تحقق ببخشیم؟ صنایع ما اگر بخواهند از رقابتهاى بازار عقب نمانند، به پیشرفت علمى و نوآورى احتیاج دارند. این نوآورى، زمینهاش در دانشگاههاى ما، پژوهشکدههاى ما، پژوهشگاههاى ما کاملاً فراهم است. این پژوهشگاههائى که چند بار توصیه شد که در کنار دانشگاهها و وابستهى به دانشگاهها به وجود بیاید، میتواند یک بخشى را در اختیار صنایع بگذارد که آنها در این پژوهشگاهها شرکت کنند و از ناحیهى آنها نیازهاى خودشان را برطرف کنند. این کارى است که هماهنگىاش در همین بخش دولتى میسر است. باید بنشینند براى این کار برنامهریزى کنند؛ هم براى صنعت خوب است، هم براى دانشگاه خوب است. دانشگاه وقتى ناظر به نیاز جامعه و نیاز بازار و بازار کار بود، طبعاً جهت خودش را پیدا میکند؛ شور و نشاط بیشترى هم پیدا میکند؛ البته براى دانشگاهها درآمدزا هم هست. صنعت هم وقتى متکى بود به نگاه نو و فکر نو و تولید علم و فناورى - که این در دانشگاهها تحقق پیدا میکند - طبعاً پیشرفت پیدا میکند. ما به این نیازمندیم؛ این هم بایستى حتماً انجام بگیرد.
همین جا من راجع به محصولات تولیدى کشور - که یکى از دوستان اینجا اشاره کردند، من هم یادداشت کرده بودم که بگویم - نکتهاى را عرض کنم. خوشبختانه ما در کشور و در بخشهاى مختلف، محصولات کیفى داریم. قسمت عمدهاى از تولیدات کشور، مصرف کنندهاش دستگاههاى دولتى ما هستند. دستگاههاى دولتى بایستى جزم و عزم داشته باشند بر این که جز تولیدات داخلى - در آن مواردى که تولید داخلى وجود دارد - هیچ چیز دیگر مصرف نکنند. یعنى واقعاً در محصولاتى که مشابه داخلى دارد، مطلقاً ممنوع بشوند که از خارج چیزى وارد نکنند. این را بخواهید، در دولت مطرح کنید، آقاى رئیس جمهور به دستگاههاى دولتى دستور بدهد؛ و این ممکن است. ما این را تجربه کردهایم. در مواردى به صورت قاطع به یک دستگاهى گفته شد که این کارى که دارد انجام میگیرد، باید هیچ محصول غیر ایرانى در آن به کار نرود؛ و شد، و به بهترین وجهى هم انجام شد. اگر مدیران ما عزم را جزم کنند براى اینکه محصول ایرانى را، تولید ایرانى را به کار بگیرند، هم تولیداتِ باکیفیت هست، هم خود این کار موجب میشود که در تولیدات داخلى کیفیت بالا برود. این کار را حتماً بایستى انجام بدهند.
البته من شنیدم که دستگاهها و بانکها و اینها حمایتشان از تولیدات داخلى هم ضعیف است؛ یک جاهائى آن تولیدکنندهها به خاطر عدم حمایت، به ورشکستگى کشیده میشوند. با این مسئله هم بایستى حتماً در خود دولت مقابله بشود؛ یعنى دستور داده بشود.
بله، یک نکتهاى هم گفته شد، که اتفاقاً من هم همین را اینجا یادداشت کردم؛ که گاهى اوقات در معاملاتى که دستگاه دولتى با تولیدکنندهى داخلى میکنند، بدحسابى هست؛ در حالى که وقتى این معامله را با یک صنعتگر خارجى میکنند، پول را نقد میدهند؛ اما این را همین طور کش میدهند - یک سال، دو سال - طلب او را هم نمیپردازند. باید جلوى اینها گرفته شود.
یک مسئله هم مسئلهى مقالات علمى است. خوشبختانه مقالات از لحاظ کمّى، و در مواردى از لحاظ کیفى، پیشرفت خیلى خوبى داشته؛ منتها یک نکتهى مهمى وجود دارد که من چند بار تا حالا مطرح کردم و خوشبختانه دیدم امروز هم در حرفهاى بعضى از دوستان همین نکته تکرار میشود، و آن این است که تولید مقاله هدف نیست. اولاً کیفیت مقاله مهم است. از این مهمتر، جهت مقاله است؛ این مقاله را براى چه مینویسیم؟ این افزایش تعداد مقالات باید خودش را در بازار کار ما و تولید ما و زندگى واقعى ما نشان بدهد. مقاله باید بر طبق نیاز کشور نوشته بشود؛ این خیلى مهم است. بنابراین هم مسئلهى کیفیت مقالههاست که مهم است، هم اینکه مقاله باید براى رفع یک نیازى در کشور تهیه بشود. اگر این شد، حالا گیرم یکى هم یک مقالهاى نوشت و به دیگرى فروخت. گفت: «تو بدم؛ هر جور میخواهى، بدم». حالا ما آنجورى نگوئیم. مقاله اگر به نفع کشور است، به نفع یک جهتى است، به هر شکلى باشد، خوب است؛ اما صرف اینکه یک مقالهاى نوشته بشود، این هدف نیست. رشد میزان مقاله، هدف نیست؛ در صنایع و در بازار باید خودش را نشان بدهد.
مسئلهى کشاورزى هم که مطرح کردند، مسئلهى بسیار مهمى است و راست است؛ کشاورزى از بخشهائى است که در همهى دنیا مورد حمایت ویژهى دولتى قرار میگیرد. این بخش باید حتماً مورد توجه باشد.
به هر حال جلسهى امروز جلسهى خیلى خوبى بود. من انشاءاللَّه این نوشتهها را از دوستان میگیرم و مطالعه و پیگیرى میکنم. امیدواریم خداوند متعال به شماها توفیق بدهد و کمک کند و فرداى کشور با دست شما جوانان عزیز انشاءاللَّه به آنچه که هدفهاى متعالى این انقلاب است، هرچه نزدیکتر باشد. والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته