داوودنژاد از جمله سینماگرانی است که درباره مسائل کلان سینما دارای تحلیل است؛ کارگردانی که اتفاقا دست به قلم هم هست و درباره موضوع سینمای ملی هم بارها مقالاتی مفصل نوشته. گفتوگویی که میخوانید در چینش درست پازل سینمای ملی یاریرسان است.
- اساسا فکر میکنید استفاده از عبارت سینمای ملی درست است؟
بله چرا درست نباشد. سینمای ملی یک ضرورت اجتنابناپذیر است برای کشوری که علاقهمند است صاحب استقلال فرهنگی باشد. دنیای امروز دنیای رسانههای نور و صداست و صحنه تاریخ در قاب همین رسانهها ساخته میشود. این رسانهها هستند که حتی واقعیتها را برای ما میسازند. در واقع آنچه به نام قدرت نرم نام برده میشود، قدرت همین رسانههاست و موفقترین رسانهها معمولا متعلق به کشورهایی هستند که قدرتمندترین سینماها را دارند. در واقع سینما، نرمافزار این قدرت است و کشورهایی که بهخصوص سینمای ملی دارند میتوانند به رسانههای فراگیر و اثرگذار دست پیدا کنند. این اصطلاح، اصطلاح بیمعنایی نیست و میتواند یک مابه ازای واقعی، اثرگذار و ارزشمند داشته باشد. سینمای ملی در دنیای امروز یک سرمایه بینظیر است.
- سینمای ملی را چطور تعریف میکنید؟
اصولا سینمای ملی در کشوری بهوجود میآید که استقلال فرهنگی در آن کشور یک اولویت جدی باشد. وقتی که ما بهدنبال استقلال فرهنگی هستیم، یعنی هنرمان هم در این جهت حرکت میکند. در شرایطی که ما میخواهیم هنری داشته باشیم که از لحاظ فرهنگی کمک کند که ما صاحب استقلال شویم کار سینما این است که هر چه بیشتر به زندگی نزدیک شود.
سینمای ملی سینمایی است که از زندگی ملت الهام میگیرد و وقتی از زندگی ملت الهام بگیرد و تمام اقشار، طبقات اجتماعی و اقوام در سینما جایگاه پیدا کنند و آرزوها، حسرتها، آرمانها و غم و شادیهایشان را بتوانند در آن ببینند طبیعی است که تبدیل به اصلیترین حامی این سینما میشوند. به این ترتیب سینمای ملی، آیینهای میشود برای همه ملت و ملت میشوند اصلیترین حامی و منبع سرمایه برای این سینما؛ در واقع سینمای ملی، سینمایی است که منعکسکننده واقعیتهای جاری زندگی فردی و اجتماعی یک ملت است و در عین حال ملت هم اصلیترین منبع تأمین سرمایه آن محسوب میشوند.
- فکر میکنید از بعد از پیروزی انقلاب تاکنون سینمای ما به سمت سینمای ملی حرکت کرده و به آن نزدیک شده است؟
بهنظر من بعد از پیروزی انقلاب جهت گیریای که صورت گرفت حرکتی بود برای ایجاد سینمای ملی. به این دلیل که قبل از انقلاب آنچه تحت عنوان سینما وجود داشت با دو عارضه مواجه بود که این 2عارضه هرگز نمیگذاشتند بهرغم تلاشهای فردیای که صورت میگرفت و آثار درخشانی هم که بهوجود میآورد، سینمای ملی شکل بگیرد. یکی از این عارضهها سانسور بود و دیگری هم ورود بیدر و پیکر فیلمهای خارجی. کاری که سانسور میکرد جداکردن سینما از زندگی بود. وظیفه سانسور این بود که اجازه ندهد سینما شکل زندگی باشد. وقتی سینما نتواند شکل زندگی شود و در عین حال با ورود بیدر و پیکر فیلم خارجی هم روبهرو باشد، طبیعی است که منبع الهامش میشود آثار وارداتی و سعی میکند خودش را شبیه فیلمهای رقیب کند. همین اتفاق موجب شد که در سینمای پیش از انقلاب تقلید، کپیبرداری و کلیشهپردازی بر سینما حاکم شود و فیلمها اگرچه ظاهرا با آدمهای ایرانی و زبان فارسی ساخته میشدند ولی هیچ نسبتی با مردم ایرانی و واقعیتهای جاری زندگی ایرانی نداشتند. به همین دلیل هم بود که دکتر کاووسی نام این سینما را فیلمفارسی گذاشته بود؛ یعنی فیلمهایی که مردم در آن با زبان فارسی صحبت میکردند ولی هیچ ردپای واقعی از زندگی افرادی که با این زبان زندگی میکردند در آن وجود نداشت.
طبیعی بود که چون این نوع سینما بهتدریج از واقعیتهای جاری زندگی جدا میشد و مردم از دیدن این فیلمها هیچ اثری از زندگی خودشان نمیدیدند و در عین حال آنها را تقلیدهای دست و پاشکستهای از فیلمهای خارجی میدانستند، بعد از مدتی این فیلمها از چشمشان افتاد و به جای دیدن این فیلمها، به تماشای همان نمونههای اصلی که این فیلمها از روی آنها ساخته میشدند، نشستند. به همین خاطر بود که قبل از انقلاب فیلمهای خارجی بهتدریج امکانات فیلمهای سینمای ایران را گرفتند و سرمایهها، پخشها و سالنهای نمایش را از دست فیلمهای ایرانی درآوردند. پیرو این اتفاق هم در آن زمان نیروی انسانی خلاق بهتدریج بیکار شدند و سینما ورشکسته شد و در سال 56 تولیدات ما از حدود 100فیلم به 11-10فیلم رسید که یکی از آن فیلمها را در آن زمان من تهیه کرده بودم.
بعد از انقلاب اما واردات فیلم خارجی در اختیار دولت درآمد و درنتیجه فضای نمایش در اختیار فیلمهای ایرانی قرار گرفت و اگرچه مسئله سانسور بهدلیل مشکلات حاد سیاسی از قبیل درگیریهای داخلی، جنگ در مرزها و... بهصورت کامل حل نشد ولی اصراری برای نزدیک شدن سینما به واقعیتهای جاری بهوجود آمد که درنتیجهاش سینما به طرف تجربیاتی تازه در زبان سینما رفت؛ زبانی که بیشتر حالت شاعرانه و استعاری داشت و به مختصات فرهنگی ما نزدیک بود. در نتیجه این اتفاقات، سینمایی شکل گرفت که از لحاظ جنبههای زیباییشناختی باارزش بود و حتی بهتدریج به زندگی ایرانی نزدیک میشد و بهنظر میرسید که سینمای ملی در حال شکل گرفتن است ولی متأسفانه چیزی نگذشت که ورق برگشت و این مسیر متوقف شد.
- فکر میکنید برای شکلگیری سینمای ملی چه تلاشهایی باید صورت گیرد؟
برای اینکه سینمای ملی بهوجود بیاید ما باید چشمانداز وسیعی از امر فرهنگ، هنر و از جمله سینما داشته باشیم؛ یعنی از نظام آموزشی سینما گرفته تا نظامهای آموزش کارگاهی و شرکتهای تولیدکننده فیلم تا نظام تولید و پخش و نمایش باید در دل این چشمانداز تعریف شوند. نظام آموزشی باید کارش این باشد که بین زندگی و سینما نزدیکی ایجاد کند اما نظام آموزشیای که ما در حال حاضر داریم یک نظام آموزشی است که کارش تکرار آموزههای عهد عتیق است که کارش هیچ ربطی به آنچه ما تحت عنوان سینمای ملی از آن یاد میکنیم، ندارد. اگر قرار باشد سینمای ملی بهوجودآید باید تمام مقولههای مربوط به سینما در ارتباط با زندگیای که در این مقطع تاریخی وجود دارد، بازتعریف شود چون مهمترین مصالح سینما واقعیت جاری است که با هنر نور و صدا دیده و شنیده میشود. اصلیترین عنصر سینما همین زمان حال سادهای است که ما در آن شناور هستیم و تا سینما نتواند راه و رسم بازآفرینی همین زمان حال را که در واقعیتهای جاری منعکس است، پیدا کند ما اصلا نمیتوانیم وارد عرصهای که تحت عنوان سینمای ملی از آن یاد میکنیم، بشویم.
بعد از نظام آموزشی باید به مسائل دیگر توجه کنیم؛ مثل اینکه اصلیترین منبع سرمایه برای سینمای ملی چیست؟ مناسبات تولید چگونه باید باشد؟ باتوجه به ظرفیتهای نمایش موجود چه نظامی از پخش و توزیع باید داشته باشیم؟ و اصولا نظام نمایش چگونه باید باشد؟ به عقیده من اصلیترین منبع سرمایه برای سینمای ملی مردم هستند؛ یعنی وقتی مردم با سینمایی روبهرو میشوند که اصرار دارد منعکسکننده زندگی واقعی آنها باشد، خود این مردم تبدیل میشوند به اصلیترین منبع سرمایه آن سینما. نظام تولید، توزیع و نمایش نیز تحت این تعریف جدید شکل ویژه خودشان را پیدا میکنند و فعالیتها و نظامات صنفی هم باز تعریف جدید خود را باتوجه به این ضرورتها پیدا میکنند.
- فکر میکنید پتانسیل لازم برای شکلگیری سینمای ملی در بدنه سینمای ما وجود دارد؟
از نظر من در ایران آن ظرفیتهای ذوقی، تخصصی و خلاق لازم برای شکلگیری سینمای ملی به وفور وجود دارد و آنچه وجود ندارد اراده و عزم لازم برای شکلگیری این سینماست. آن اراده و عزم هم در شرایطی شکل میگیرد که استقلال فرهنگی یک اصل غیرقابل چشمپوشی باشد.
ما امروز در شرایطی هستیم که فضای سمعی، بصری کشورمان باز در تسخیر فیلمهای وارداتی درآمده؛ ماهوارهها مخاطبان فیلمها و سریالهای ما را با فیلمها و سریالهای دوبله شده به تاراج میبرند. ویدئو قاچاق فیلمهای خارجی گستردهترین و امنترین بازار را در سینمای ما دارد و این بازار آنقدر گسترده و پررونق است که قاچاق فیلمهای داخلی را هم در برگرفته و فیلمهای ایرانی تقریبا به شکل قاچاق در شهرستانها تکثیر میشوند و به دست مردم میرسند. فضای اینترنت هم کاملا از تولیدات داخلی تهی است؛ یعنی وقتی که جوانان ما و علاقهمندان به سینما پای اینترنت مینشینند و دنبال فیلم میگردند بهرغم حضور گسترده انواع فیلمها که متعلق به کشورهای دیگر است به ندرت میتوانند به فیلمهای ایرانی دست پیدا کنند؛ گویی همه چیز دست به دست هم داده تا یکبار دیگر سینما در ایران ریشهکن شود. در چنین فضایی که دوباره فیلمهای خارجی فضای سمعی، بصری کشور را تسخیر کرده و از آن طرف هیچگونه برنامهریزی جدیای برای نزدیکشدن سینما به زندگی نه در نظام آموزشی و نه در نظام اداری که کارش سرپرستی یا مدیریت تولید فیلم است، وجود ندارد نمیدانم چطور میشود از سینمای ملی صحبت کرد و برای بهوجودآمدنش امید داشت. ما به یک تحول بنیادی و عظیم نیاز داریم برای اینکه سینمای ملی دوباره معنا پیدا کند و جهتگیریها متناسب با ضرورتهای شکلگیری سینمای ملی شوند.
- با توجه به این مسائل که گفتید فکر میکنید اگر روزی سینمای ملی شکل بگیرد، مخاطب از آن استقبال خواهد کرد؟
این سؤال مثل این است که از من بپرسید اگر مردم آنچه را که در دل دارند از زبان سینما بشنوند از آن استقبال خواهند کرد یا نه؟ مگر میشود مردم ایران چنین چیزی را ببینند و از آن استقبال نکنند!
- پس جریان تغییر ذائقه مخاطب که در این مدت با دیدن آثار خارجی در مخاطبان بهوجود آمده و میآید، چه میشود. فکر نمیکنید این مسئله ممکن است باعث شود مخاطبان دیگر آن ارتباطی را که باید، با سینما برقرار نکنند؟
این اتفاق قبل از انقلاب هم افتاده بود ولی به محض اینکه ما بهخودمان بازمیگردیم همه چیز تغییر میکند. امروز گمشده ملت ایران در سینما خودش است. چیزی که ملت ایران گم کرده تصویر واقعی خودش، حسرتها، آرزوها، غمها، شادیها و آرمانهایش است در سینما. وقتی این تصویر را نمیبیند از سر ناچاری و بیکاری سراغ آن آثار میرود ولی اگر سینما دوباره مستقیما با واقعیتهای جاری جامعه و خواسته و علائق و سلایق گوناگونی که در کشور وجود دارد، ارتباط پیدا کند بیتردید مردم بازمیگردند و از این سینما استقبال میکنند، کمااینکه از نمونههای نوعی آنکه هم در قبل از انقلاب و هم در بعد از انقلاب گاهی تولید میشود برخی مواقع تولید میشود، استقبال میکنند.
- نقش فیلمسازان چقدر میتواند در شکلگیری سینمای ملی مؤثر باشد؟
کاری که فیلمسازان میکنند باید این باشد که در قالب نظام صنفی تلاش کنند که دوباره نظام سرمایهگذاری، تولید، توزیع و نمایش، آن ویژگیها و مختصات سینمای ملی را پیدا کرده و مدیریت دولتی و ممیزی را هم قانع کنند که تغییر جهت بدهند و به جای اینکه کارشان دور کردن سینما از زندگی باشد، سعی کنند سینما به زندگی نزدیک شود. وقتی ممیزی کارش دور کردن سینمای ایران از زندگی ایرانی است در واقع فرش قرمزی پهن میکند برای واردات فیلم خارجی. اما اگر برآیند ممیزی نزدیک کردن زندگی ایرانی به سینمای ایران باشد، نتیجهاش میشود رقابت با فیلمهای خارجی و پس گرفتن ابتکار عمل از دست واردات؛ چه رسمی چه قاچاق.
- شما نزدیک به 4دهه است که کار فیلمسازی انجام میدهید، فکر میکنید طی این سالها کجا به سینمای ملی نزدیک شدهاید و کجا از آن فاصله گرفتهاید؟
من همیشه آرزو داشتم فیلمهایم به زندگی واقعی که در اطرافم تجربه میکنم نزدیک باشد ولی همیشه ملاحظاتی مثل سرمایه، پخش، نمایش و... وجود دارد که اجازه نمیهد آدم همواره عینا کاری را که میخواهد انجام دهد اما بهرغم این مسائل و برخلاف برخوردهایی که با فیلمهایم صورت گرفته، توانستهام آثارم را به زندگی نزدیک کنم و سعی کردهام این زندگی ایرانی که تجربه میکنم در آثارم بازسازی شود و گرمای انسانی زندگی ایرانی و اصولا روح زندگی در آثارم وجود داشته باشد. گاهی به این خواستهام بیشتر نزدیک شدهام و گاهی کمتر ولی به هرحال همیشه جهتگیریام همین بوده است.
- اگر بخواهید مصادیقی از سینمای ملی را نام ببرید از چه آثار یا فیلمسازانی یاد میکنید؟
به هرحال بهرغم شرایطی که ممیزی و نظام سرمایهگذاری، تولید، توزیع و نمایش به سینما تحمیل میکند و فیلمسازان را به سمت بازتولید کلیشههای تجاری و سیاسی میبرد هم در پیش از انقلاب و هم در بعد از انقلاب فیلمسازان بسیاری بودهاند که در مسیر خلافآمد عادت حرکت کردهاند و فیلمهایی ساختهاند که میتوان آنها را نمونههای ارزشمندی از سینمای ملی تلقی کرد؛ فیلمهایی که خوشبختانه تعداد آنها مخصوصا در بعد از انقلاب زیاد است و مجموعه آنها میتواند بهعنوان پشتوانهای غنی و نیرومند برای شکلگیری سینمای ملی به کارآید؛ فیلمسازانی که اگرچه بعضی از آنها به خاطر این تلاشهای خلافآمد عادت، سختیها و مصایب بسیاری را تحمل کردهاند اما توانستهاند یادگارهای ارزشمندی را برای تاریخ فرهنگ، هنر و سینمای این سرزمین به یادگار بگذارند.