در سالهای گذشته این منحصر به فرد بودن از جهات دیگری هم بروز یافت؛ تنها اتحادیه جهان با پول واحد، بلوک کشورهایی که بدون همبستگی سیاسی زیاد دارای همبستگی مالی بودند، پارلمان مشترک داشتند و بعضی اعضای اتحادیه میتوانستند در عین شراکت سیاسی عضو پول واحد نباشند (برای این شرایط ویژه فعل گذشته به کار میرود چون ممکن است از این به بعد دیگر چنین نباشد).
همه این موارد که در 2 دهه و از طریق تصویب 2 پیمان ماستریخت و لیسبون به ویژگیهای جالبتوجه اتحادیه اروپا تبدیل شد و قرار بود به آن قدرتی بیمانند بدهد، اکنون به نقطه ضعف و پاشنه آشیل این اتحادیه تبدیل شدهاست. بحران مالی سال 2008 که خیلی سریع از آمریکا به اروپا سرایت کرد، کشورهای کوچکتر عضو اتحادیه اروپا را از پا درآورد و اکنون موج آن در حال رسیدن به اقتصادهای بزرگتری همچون فرانسه و آلمان است. این گفته سارکوزی که پذیرفتن کشورهایی چون یونان درون یورو از اساس کار اشتباهی بود، اعتراف دردناکی است.
این بحران مالی پیامدهایی بهدنبال خواهد داشت که توازن قدرت در جهان را خیلی زودتر از آنچه پیشبینی میشد تغییر خواهد داد. هفته گذشته به محض آنکه نشست ویژه سران اتحادیه اروپا برای نجات یورو با توافق بر سر تشکیل صندوقی برای کمک مالی به اقتصادهای ورشکسته به پایان رسید، سارکوزی به نمایندگی از اروپا به هوجین تائو همتای چینیاش تلفن کرد و از او خواست که چراغ این صندوق را با مشارکت مالی خود روشن کند. چین با3.2 تریلیون دلار، بیشترین ذخیره ارزی جهان را دارد. صندوق نجات یورو باید1.4تریلیون دلار بودجه اولیه داشته باشد و چین موافقت کرده که 90میلیارد دلار به این صندوق کمک کند. اکنون در همه رسانههای اروپایی و آمریکایی بحث و گمانهزنی بر سر بهای سیاسی این کمک چین به اروپاست. چین از 2 راه میتواند به نجات اروپا و پول واحدش کمک کند؛ نخستین آن پرداخت پول به صندوق نجات یوروست و دیگری پرداخت پول به صندوق بینالمللی پول تا این صندوق به بانکها و شرکتهای ورشکسته اروپایی وام دهد.
هر کدام از این دو راه حل که عملی شود، در روابط صاحبان قدرت جهان تأثیری خواهد گذاشت که میتواند معادلات آینده را تغییر دهد. مقامات چینی به صراحت گفتهاند که برای پرداخت پول به صندوق نجات یورو شروطی دارند. بخشی از این شروط مانند تعهد اروپا به عدممداخله در امور داخلی چین بهویژه در زمینه حقوق بشر، سیاسی است و بعضی دیگر اقتصادی. اگر دو طرف بر سر کمک مالی چین به صندوق بینالمللی پول به توافق برسند، میزان سهام پکن در این صندوق بالا میرود و حق وتوی تصمیمات این صندوق را به دست میآورد؛ تاکنون این حق وتو در اختیار آمریکا و اروپا بود. این دو براساس قانونی نانوشته ریاست بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول که 2 نهاد اصلی مالی جهان هستند را میان خود تقسیم میکردند؛ ریاست صندوق، سهم اروپا و ریاست بانک جهانی، سهم آمریکا بود. اما اکنون با این بحران، اروپا مجبور است این حق را به چین واگذار کند. سال گذشته آمریکاییها پیشبینی کرده بودند که چین تا 30سال دیگر قدرت اقتصادیای برابر با آمریکا به دست میآورد. بحران مالی اروپا اکنون این پیشبینی را 30سال جلو انداختهاست.
این موضوع آمریکا را بهشدت عصبانی کرده، تا جایی که رابرت زولیک، رئیس آمریکایی بانک جهانی، اخیرا در مصاحبهای مطبوعاتی به اروپا هشدار داده که با طناب چین به چاه نرود. اما واقعیت این است که طرف بازنده، قدرت انتخاب ندارد. آمریکا که خود بزرگترین بدهکار جهان است، اینبار برگی برای رو کردن ندارد و باید منتظر نتیجه این بدهبستان میان اروپا و چین بماند. اما این شرایط جدید برای غرب، سراسر تهدید نیست. آمریکا و اروپا چین را شریک تصمیمات خود میکنند و شریک قدرت شاید به اندازه قبل نتواند ساز مخالف بزند.