برج ساعت سمت در عبدالعزیز است. البته برج ساعت آنقدر بزرگ هست که از سمت جنوب مسجد یعنی سمتی که ما میرفتیم هم جلب توجه کند. قصه هم همینجاست. روح حج رنگ باختن همه چیز و همه کس در برابر خداست، بههمینخاطر وزیر و وکیل و پولدار و فقیر در مسجدالحرام به سختی از هم تمیز داده میشوند. کسی بر دیگری برتری ندارد و به چشم نمیآید. خود خانه کعبه هم سادهترین شکلهای ممکن را دارد. خانهای چهار گوش از سنگ... و همین!
با این حال هر زائری که وارد میشود چنان مجذوب قبله است که نه تنها ساخت و سازهای خود مسجد بلکه برج ساعت را هم نمیبیند و فقط وقتی متوجه آنها میشود که از خدای خودش فارغ شده باشد.
راز برج ساعت هم همین است. عدهای در این سرزمین متوجه شدند که با وجود خانه خدا هیچ کس به آنها توجه نمیکند و مجبور شدند با ساختن چنان برجی و چنین ساعتی خودشان را بکنند در چشم خلقالله و هرچند از نظر اصول معماری تا حدی موفق شدند ولی حجاج با دیدن کعبه چنان واله و مست میشوند که نه فقط اصول معماری که اساسا همه اصلهای بشری را فراموش میکنند.
بعضیها معنای خادم بودن و خدمت را درک نکردهاند که به جای گمنامی، خودنمایی پیشه کردهاند. اینها را باید یک دوره فشرده برد به مکتب قنبر - خدمتکار حضرت علی(ع)- تا یاد بگیرند آداب خدمتگزاری را.
* مهدی قزلی سردبیر همشهری آیه