دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۵ - ۱۶:۵۷
۰ نفر

گروه حوادث: عشق سرعت، هیجان و طلا مشخصات مردی 60 ساله است که قدیمی‌ترین سارق خانه‌های پایتخت لقب گرفته‌است.

شاید اگر همان شگرد قدیمی ‌این مرد در سرقت از خانه‌ها نبود، او در سن 60 سالگی و برای سی‌امین بار دستگیر نمی‌شد و با بیماری قلبی‌ای که دست به گریبانش شده، مجبور نبود باز هم به زندان برگردد.

کامبیز 43 سال است که در بین زندان و آزادی در رفت و آمد بوده است.

هفته پیش بود که ماموران این سارق قدیمی ‌را بار دیگر دستگیر کردند، پرونده‌های بسیاری که در اداره هفدهم آگاهی وجود داشت و در همه آنها از شگرد باز کردن مغزی قفل درها استفاده شده بود خیلی زود به کارآگاهان نشان داد که آنها باید فقط به دنبال یک نفر باشند؛ یک نفر که همیشه در نیمه‌های روز وارد خانه‌ها می‌شود و فقط طلا و پول‌های نقد را می‌دزدد.

کامبیز عاشق سرقت است. به قول خودش سادیسم سرقت دارد! و به غیر از سرقت فقط سرعت است که او را به اوج لذت می‌رساند. او چند روز پیش زمانی که برای رسیدگی به پرونده‌اش مقابل قاضی روستا، بازپرس شعبه 8 دادسرای شمیران قرار گرفته بود، از تحصیلاتش در انگلستان گفت، از مغازه جواهر فروشی که 12 سال خرج زندگی او را می‌داد و علاقه‌اش به سرقت.

***

  • مگر می‌شود که یک نفر عادت به دزدی کرده باشد؟

خودم هم نمی‌دانم چرا، ولی همیشه وقتی شغلم را از دست می‌دادم و بیکار می‌شدم با آن‌که نیاز مالی هم نداشتم وسوسه سرقت مثل خوره به جانم می‌افتاد و وقتی به خودم می‌آمدم که وارد خانه مردم شده بودم. من به دزدی عادت کرده‌ام.

  • به غیر از سرقت شغل دیگری هم داشته‌ای؟

قبل از انقلاب، وقتی دیپلمم را در ایران گرفتم، برای ادامه تحصیل به انگلستان رفتم و 2 سال در رشته مدیریت هتلداری درس خواندم، ولی چون آدم احساساتی‌ای هستم غربت را تاب نیاوردم و به ایران برگشتم.

پس از بازگشت به ایران شغل‌های زیادی از جمله خرید و فروش ماشین و طلافروشی را تجربه کردم و آخرین شغلم هم این بود که یک سفره‌خانه سنتی را در تهران‌پارس می‌گرداندم، ولی وقتی فهمیدم پلیس به دنبال من است مجبور شدم آنجا را تعطیل کنم و متواری شوم.

من در سفره‌خانه 17 ساعت از شبانه روز را با علاقه کار می‌کردم ولی پس از تعطیلی آنجا تنها کاری که می‌توانستم انجام دهم سرقت بود.

  • درس خواندن در انگلستان به دردت هم خورد؟

نه، دلیلش هم این بود که رشته من رشته جدیدی بود و در آن زمان هتل‌ها به این مساله توجه نداشتند.

من حتی مدتی را در هتل میامی‌ سابق کار کردم، ولی در این مدت در همه پست‌ها به کار گرفته شدم به‌جز کاری که برای آن درس خوانده بودم. حتی در هتل پادویی هم کردم و بعد از مدتی آنجا را رها کردم.

  • از کی سرقت‌ها را شروع کردی؟

اولش سرقت‌ها کار دوستانم بود. آنها ماشین می‌دزدیدند و بعد همگی با هم سوار می‌شدیم و برای خوشگذرانی در خیابان‌های قدیم تهران چرخ می‌زدیم.

اما دو یا سه بار ژاندارم‌های آن زمان ما را گرفتند و من هم مجبور شدم چند روزی را به زندان بروم. بعد از آن بود که خودم سرقت را شروع کردم، دیگر نتوانستم از آن دست بردارم.

  • چه وقت‌هایی تصمیم به سرقت می‌گرفتی؟

بیشتر زمان‌های بی‌کاری این فکر به سرم می‌زد. من قبل از انقلاب و پس از برگشتن از انگلستان در زمینه واردات ماشین از آلمان به ایران فعالیت می‌کردم و برای همین به این کشور زیاد سفر می‌کردم.

بعد از انقلاب برای مدتی بیکار شدم و به همین خاطر سرقت‌ها را ادامه دادم. بعد با اصرار یکی از دوستانم طلا فروشی باز کردم ولی چند سال بعد یکباره قیمت طلا سقوط کرد و من ورشکست شدم.

آن‌وقت دوباره سرقت‌ها را شروع کردم تا چند سال پیش که یک سفره‌خانه باز کردم و دست از سرقت برداشتم.

  • پس به این خاطر سرقت می‌کردی که نمی‌توانستی بیکار بمانی؟

نمی‌دانم، فقط بیکاری هم نبود. مثلاً یک‌بار زمانی که در انگلستان بودم 1000 پوند توی جیبم بود، اما وقتی یک ناخن‌گیر را در یک مغازه دیدم وسوسه شدم که آن را بردارم.

در صورتی‌ که ده‌ها برابر پول آن در جیبم بود و می‌توانستم به‌راحتی آن را بخرم، ولی وسوسه سرقت چیزی مثل یک بیماری روانی است که دامنگیر من شده بود.

  • چرا به روانپزشک مراجعه نکردی، شاید مشکلت حل می‌شد؟

یک بار پیش یک روانپزشک رفتم و مشکلم را با او در میان گذاشتم. اما او شروع به خندیدن کرد و با حالتی تمسخرآمیز به من گفت که درمان نمی‌شوم.

  • به ماجرای سرقت‌هایت برگردیم، چه‌طور وارد خانه‌ها می‌شدی و اگر کسی در خانه بود چه‌کار می‌کردی؟

اول زنگ می‌زدم، اگر جواب نمی‌دادند مطمئن می‌شدم که کسی در خانه نیست. بعد منتظر می‌ماندم تا کسی در آپارتمان را باز کند و به بهانه‌ای وارد آپارتمان می‌شدم، معمولاً هم طبقه دوم را انتخاب می‌کردم و بعد با خارج کردن مغزی قفل در را باز می‌کردم و به سراغ طلاها می‌رفتم.

اگر هم کسی در خانه بود وارد نمی‌شدم، چون خودم اولین کسی بودم که با دیدن صاحب‌خانه غش می‌کردم.

  • همیشه دست پر برمی‌گشتی؟

نه، اگر می‌دیدم صاحب‌خانه وضع زندگی خوبی ندارد به چیزی دست نمی‌زدم. مثلاً یک بار که به خانه‌ای رفتم با مقداری طلاجات بچه‌گانه مواجه شدم اما دلم نیامد به آنها دست بزنم چون عاشق بچه‌ها هستم و می‌دانستم آنها خیلی ناراحت می‌شوند.

  • بررسی‌های پلیسی نشان می‌دهد وضع مالی‌ات خوب است، پس چرا دست به سرقت می‌زدی؟

خودم هم نمی‌دانم، من سادیسم یا مازوخیسم! سرقت دارم.

  • تا حالا به چند خانه دستبرد زده‌ای؟

زیاد، دقیقاً خاطرم نیست. آخر 60 سال سن دارم و نمی‌توانم فکرم را خوب متمرکز کنم.

  • چند سال زندان بودی؟

نزدیک به 7 سال.

  • چرا همیشه تنها بودی؟

دوستانم باعث شدند از سرقت خوشم بیاید و به خاطر آنها بود که به این بلا گرفتار شدم. من از دوستانم ضربه‌های زیادی خوردم و برای همین به هیچ‌کس اعتماد نداشتم.

  • فکر می‌کنی دیگران چه‌طور درباره‌ات فکر می‌کنند؟

باور کنید من همیشه بد نیستم. من دو رو دارم. روی دیگرم پاک و خوب است. بارها وقتی آدم محتاجی را دیده‌ام به او کمک کرده‌ام، علاوه بر آن همه زندگی‌ام خانواده‌ام هستند. آنها می‌دانند پدرشان آدم بدی نیست.

  • اگر دوباره آزاد شدی چه‌کار می‌کنی؟

نمی‌دانم. فقط امیدوارم دوباره سراغ این کار نروم.

******

پلیس هشدار می‌دهد

سرهنگ داوود سلطانی معاون مبارزه با سرقت پلیس آگاهی تهران یکی از افسرانی است که سال‌هاست کامبیز را می‌شناسد و با شگرد سرقت‌های او به‌خوبی آشناست.

او کامبیز را یک معتاد به سرقت می‌داند و می‌گوید: وضع مالی این مرد آن‌قدر خوب است که هیچ نیازی به سرقت ندارد. این سارق حرفه‌ای آخرین بار در خانه اعیانی‌اش در شمال تهران دستگیر شد. او با پوشیدن لباس‌های مرتب و ظاهری آراسته به‌راحتی طلافروشان را فریب می‌داد و بدون ارایه فاکتور خرید، طلاهای مسروقه را به آنان می‌فروخت.

وی ادامه می‌دهد: کامبیز که سال‌ها پیش طلافروش بود، پس از تعطیلی مغازه‌اش با فاکتورهایی که در اختیار داشت طلاهای مسروقه‌اش را به فروش می‌رساند و شاید اگر طلافروشان به‌راحتی فریب او را نمی‌خوردند و طلاهایش را نمی‌خریدند او نیز چاره‌ای نداشت جز این‌که از سرقت دست بردارد.

سرهنگ سلطانی با هشدار به طلافروشی‌ها از آنها می‌خواهد مراقب افرادی که قصد دارند بدون ارایه فاکتور خرید، طلا بفروشند، باشند و فریب ظاهر این افراد را نخورند چرا که ممکن است خود آنها نیز به عنوان خریدار اموال مسروقه بازداشت یا تحت تعقیب قرار بگیرند، کما این‌که دفعه قبل نیز که این متهم دستگیر شد تعدادی از طلافروشان که گول ظاهر این مرد را خورده بودند و با اقدام به خرید طلاهای او کرده‌ بودند نیز بازداشت شده و تحت بازجویی قرار گرفتند.

سرهنگ سلطانی با هشدار به طلافروشان می‌گوید آنها نباید تنها به صرف دیدن فاکتور‌هایی که ممکن است جعلی باشند اقدام به خرید طلا و جواهرات نمایند، بلکه باید صحت آنها را استعلام کنند.

کد خبر 15036

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز