آن موقع به جمعشدن کچلها بیشتر تاکید داشتیم و هویتیابی در گروه همسالان. اما تازه در منا و بعد از قربانی فهمیدم که معنی این جمعشدن کچلها برای رفتن پیش خدا چیست. بعد از حلق و بیتوته در منا همه میروند به خانه خدا برای طواف و نماز و سعی. الان احساس خوبی به این شعر و شعار اول مهر دوران کودکی دارم که «کچلا جمع شوید تا برویم پیش خدا» و البته میدانم که مهمتر از جمع شدن، پیش خدا رفتن است و هویتیابی در مسیر بندگی باریتعالی.
دوم: رفیقی گفت: مطلب حاجیشدنت چقدر خسته است. و ندانستم جوابش را چطور بدهم. ما سه- چهار روز تمام در بیابان بودیم و با لباس احرام و در فشار طواف و... . جمعیت روز دوم منا و جمرات را حتی باتجربههای حج هم به یاد نمیآورند. من که آستین کوتاه پوشیده بودم پوست آرنجهایم کاملا ساییده شده در اصطکاک جمعیت. آنقدر فشار بود و گرما که درست وقتی تهران برف میآمد ما به معنی واقعی کلمه خیس عرق بودیم. واقعا خسته بودیم ولی این ربطی به نشاطمان نداشت. ما حال کسی را داشتیم که در مسابقه استقامت به خط پایان رسیده است؛ خسته ولی خوشحال. حال ما حال پدر یا مادری بود که فرزندش را بعد از مدتها میبیند؛ گریان ولی مشتاق. خستگی مال جسممان بود (و البته هنوز هم هست) ولی خدایی روحمان سبک شده و جوان و بانشاط.
سوم: رئیس سازمان حج هم سرحال بود امروز. بزرگترین وظیفه سازمانی اش را به انجام رسانده و خوشحال بود از اینکه بین حدود 100 هزارزائر ایرانی آن هم با میانگین سنی بالا، فقط 22 نفر فوتی داشتهایم و بازداشتی و مفقودی اصلا نداشتهایم و رضایت نسبی وجود دارد و تاخیر ترددی نداشتهایم و اگر انصاف بهخرج بدهیم باید دست مریزاد گفت به سازمان حج و بعثه رهبری که عملیات حج کممسئله پیش رفت.
چهارم: حلقه ازدواج و ساعتم را که در ورود به مکه درآورده و کنار گذاشته بودم دست کردم. فکر کرده بودم تمرکزم را بگذارم روی اعمالم. حالا ولی میروم سراغشان. خود خدا هم گفته بعد از حج هم دنیا بخواهید هم آخرت؛ وِمِنْهُم مَّن یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَهً وَفِی الآخِرَه حَسَنَهً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ* أُولَئِکَ لَهُمْ نَصِیبٌ مِّمَّا کَسَبُواْ وَاللّهُ سَرِیعُ الْحِسَابِ.
خدایا خیر دنیا و آخرت را نصیبمان کن و ما را از شر دنیا و آخرت محفوظ بدار، آمین.