از آن روز به بعد ساحل بهصورت خودجوش شد نمایندة شرکت بازیافت درخانه. مادر نظر او را درباره جداسازی زبالهها پذیرفت اما اوایل، کار به کندی پیش میرفت و حتی گاهی مادر بازیافت را بهکلی فراموش میکرد. اما ساحل آنقدر مراقبت کرد و هشدار داد که دیگر در خانه سطل بازیافت نصب کردند و خواهر کوچکتر و پدر هم به مجموعة آنها پیوستند. مادر ساحل میگوید ما دیگر عادت کردهایم و حتی در مهمانیهای اقوام نزدیک هم، مواظب دور ریختن بطریهای نوشابه و زبالههای خشک هستیم.
***
میگویند تربیت از اینجا آغاز میشود. میگویند اینجا شخصیت ما شکل میگیرد و هر چه در جامعه اتفاق میافتد پایهاش اینجا بوده است. این خانواده است؛ نزدیکترین جای دنیا.
_خب دیگر ما رفتیم. خیالمان راحت که همه مسئولیتها با خانواده است. خودشان میدانند چه کنند!
***
حامد درس شیمی را از همه درسها بیشتر دوست دارد. او این روزها در مورد استفاده خانوادهاش از ظرفهای یکبار مصرف حساسیت پیدا کرده است. او ظرفهای یکبار مصرف گیاهی را پیشنهاد داده، اما قیمت این ظرفها بالاست و خانوادة او فقط گاهی از لیوانهای گیاهی استفاده میکنند.
البته به دلیل مهمانیهای زیاد در خانة آنها، دائم از این ظرفها استفاده میشود و خواهرها به حامد پیشنهاد دادهاند که اگر ناراحت است، میتواند خودش ظرفهای چینی را بشوید.
***
لیدا 16 ساله است و به صدای بلند تلویزیون پدرش اعتراض دارد. او هر شب بارها یادآوری میکند که دیروقت است و همسایهها خواباند. البته صدای تلویزیون کم میشود، اما باز شبی دیگر میرسد و...
***
شاید روزهایی بوده که همه مسائل را بزرگترها یادآوری میکردند اما با گسترش شهرها و به روز شدن مسائل و البته گسترش تعلیم و تربیت، پای نوجوانان هم به میان آمده است،
به طوری که در همه جای دنیا بیشترِ آموزشهای مربوط به فرهنگ شهروندی را از سن پایه و نوجوانی آغاز میکنند و معتقدند این آموزشها از کودکان و نوجوانان به خانوادهها منتقل میشود.
***
باربد، 15 ساله هروقت روی صندلی جلوی ماشین مینشیند، فکر میکند رفته شهربازی. او دائم قوانین رانندگی را یادآوری میکند و البته در برخی مسائل توانسته کاری انجام دهد؛ مثل بستن کمربند ایمنی یا ورودممنوعها و بوق زدنهای بیمورد! اما در مورد حرکت مارپیچ (لایی کشیدن!) هنوز موفق نشده است.
***
تا به حال شده یک مسئله شهروندی را به خانوادهات یادآوری کنی و نتیجه بگیری؟