در میان متفکران و روشنفکران غربی، میشل فوکو از معدود کسانی است که از نگاهی خاص به تحلیل انقلاب اسلامی پرداخته . تحلیل اومبتنی بر نگرش او به دو مقوله «قدرت» و «تاریخ» است . به نظر فوکو قدرت اساسا پدیدهای است که در همه عوامل اجتماعی پخش و مستتر است و به موقع، خود را نشان میدهد.
از نظر او شاه تمامی قدرتهای معارض داخلی را حذف کرده بود؛ اما در مدتی کوتاه قدرت مردم انباشته و بسیج شد. از این منظر فوکو در تاریخ ایران با مشاهده نوعی گسست، قدرت را به مسائلی مانند آمادگیها، تدابیر، تاکتیکها و چگونگی انجام وظایف ارتباط میدهد و آن را در اختیار انحصاری صاحبان آن نمیداند.(1)
فوکو رجوع انقلاب ایران به مذهب و معنویت را از زمان انقلاب فرانسه، تاکنون بدیل میداند و معتقد است برای نخستین بار انقلاب و معنویت به یکدیگر پیوند خوردهاند. از این رو با تئوریهای کلاسیک انقلاب نمیتوان به بررسی انقلاب اسلامی پرداخت، زیرا قادر به درک ماهیت واقعی انقلاب اسلامی مردم ایران نیستند.
بنابراین تحلیل فوکو از انقلاب اسلامی یک تحلیل فرامدرن است. وی معتقد است ناظران غربی در بررسی انقلاب ایران از منطق منحصر به فردی پیروی کردهاند که قادر نیست ماهیت پدیده را شناسایی کند.
میشل فوکو در مصاحبه با باقر پرهام در تهران میگوید: « ما از لحاظ اندیشه سیاسی، در نقطه صفر هستیم. باید اندیشه سیاسی و تخیل سیاسی دیگری ساخت و رویای آینده را از نو آموخت.
این را از آن جهت میگویم که شما بدانید هر فرد و هر روشنفکر غربی تا حدی شرافتمند، نمیتواند به آنچه درباره ایران میشنود بیتوجه باشد، نسبت به وقایع کشوری که در آن یک رشته بنبستهای اجتماعی، سیاسی و غیره وجود دارد و در عین حال کسانی هستند که میکوشند تا تفکری از یک سازمان اجتماعی و سیاسی ارائه دهند که هیچ چیز آن از فلسفه غربی، از مایههای حقوقی و انقلابی آن گرفته نشده باشد؛ یعنی میکوشند تا براساس تعالیم اسلامی چیز دیگری عرضه کنند.»(2)
میشل فوکو در ادامه میگوید:« ما غربیها در صورتی یک انقلاب را به رسمیت میشناسیم که دو دینامیک را در آن مشاهده کنیم: یکی دینامیک تضادهای درون این جامعه، یعنی دینامیک مبارزه طبقاتی یا دینامیک رویاروییهای بزرگ اجتماعی و دیگری دینامیک سیاسی یعنی حضور یک طبقه، حزب یا ایدئولوژی به عنوان پیشگام اما به نظر میرسد آنچه در ایران روی داده نمیتوان هیچیک از این دو دینامیک را که برای ما نشانههای بارز و علامت روشن پدیدههای انقلابیاند، تشخیص داد.»(3)
از دید فوکو، شکل و محتوای مذهبی انقلاب اسلامی، امری عارضی، اتفاقی و تصادفی نیست، بلکه این تشیع بود که با تکیه بر موضع مقاومت و انتقادی سابقهدار خود در برابر قدرتهای سیاسی حاکم و نیز نفوذ عمیق و تعیینکننده در دل انسانها توانست نقشآفرینی کرده و مردم را اینگونه علیه رژیمی که بدون شک یکی از مجهزترین ارتشهای دنیا را در اختیار داشت و از حمایت مستقیم قدرتهای خارجی از جمله آمریکا برخوردار بود، به خیابانها بیاورد. فوکو معتقد است که نقش تشیع در بیداری سیاسی، در حفظ آگاهی سیاسی، در برانگیختن و به عصیان واداشتن آگاهی سیاسی، از لحاظ تاریخی انکار کردنی نیست و پدیدهای عمیق در جامعهای چون جامعه ایران است. پس جایگاه مذهب با تسلط شگفتانگیز بر مردم و نقشی که همواره نسبت به قدرت سیاسی داشته و ایجاد انگیزش انقلابی بسیار تعیینکننده بوده است.
فوکو در یکی از مصاحبههای خود میگوید: «روح قیام ملت ایران این بود که میگفتند باید خودمان را تغییر دهیم. باید شیوه بودنمان و رابطهمان با دیگران، با چیزها، با ابدیت، با خدا و غیره کاملا تغییر کند و تنها در صورت این تغییر ریشهای در تجربهمان است که انقلاب ما انقلاب واقعی خواهد بود. در همین حال است که اسلام ایفای نقش میکند... . بنابراین آنان از طریق اسلام در جستجوی تغییری در ذهنیت خویشاند.... پس باید گفت که اسلام در آن سال 1978 افیون مردم نبوده، دقیقا از آن رو که روح یک جهان بیروح بوده است.»(4)
در واقع با پیروزی انقلاب اسلامی با گرایشات مذهبی و معنوی شعار «دین تریاک تودههاست» بسیار بیمحتوا و خندهآور به نظر میرسد. میشل فوکو در خصوص نقش برجسته رهبری روحانی و معنوی انقلاب اسلامی میگوید:« شخصیت آیتالله خمینی پهلو به افسانه میزند، هیچ رئیس دولتی و هیچ رهبر سیاسی، حتی به پشتیبانی همه رسانههای کشورش نمیتواند ادعا کند که مردمش با او پیوندی چنین شخصی و چنین نیرومند دارد.»(5)
به عقید فوکو، روح انقلاب اسلامی در این حقیقت نهفته است که ملت مسلمان ایران از طریق انقلاب خود، به دنبال ایجاد تحول و تغییر در خویش بودند. هدف اصلی و واقعی آنها ایجاد یک تحول بنیادین در وجود فردی، اجتماعی، حیات سیاسی و نحوه تفکر و نگرششان به هستی بود. ایرانیان به دنبال ایجاد تحول در تجربه و نحوه زیستن خود بوده و قبل از هر چیز خود را هدف قرار داده و راه تغییر و تحول را در اسلام یافته بودند.
---------------------------
پینوشتها:
1 - فراتی، عبدالوهاب (گردآورنده)، رهیافتهای نظری بر انقلاب اسلامی، قم، معاونت امور اساتید و دروس معارف اسلامی، 1377، ص 321.
2 - پرهام، باقر، «مصاحبه با میشل فوکو»، در کتاب با همنگری و یکتانگری، تهران انتشارات آگاه، 1378، ص 153.
3 - فوکو، میشل، ایران: روح یک جهان بیروح، ترجمه نیکو سرخوش و افشین جهاندیده، تهران، نشر نی، 1384، ص 54.
4 - همان منبع، ص 61-60.
5 - فوکو، میشل، ایرانیها چه رویایی در سر دارند؟، حسین معصومی همدانی، تهران، انتشارات هرمس، 1377، ص 64.