سال 1337، دانشآموز سال دوم دبیرستان بودم و 13 سال داشتم. دبیرستان علوی یک مدرسه اسلامی بود که در آن به دین و اخلاق و آموزش اهمیت بسیار داده میشد. تدریس زبان انگلیسی هم در آن مدرسه مهم و جدی بود. معلمی داشتیم پاکستانی که تحصیلکرده اکسفورد بود و به او مستر هاشمی میگفتیم. روزی پیش از ظهر که مستر هاشمی مشغول تدریس بود ناگهان دو نفر روحانی برای ورود به کلاس اجازه خواستند، یکی از آن دو، آقای علیاصغر کرباسچیان، معروف به علامه، موسس مدرسه ما بود و دیگری سیدی بلندقامت و خوشصورت که با معرفی آقای علامه معلوم شد آقای بهشتی است.
روحانی تاز ه وارد نگاه نافذ و لبخندی دلنشین و صدایی گیرا و متین داشت و در همان دقایق اول، توجه و احترام همگان را برانگیخت. آقای بهشتی با معلم کلاس چند جملهای انگلیسی صحبت کردند و از او خواستند تدریس را ادامه دهد. بعد از چند دقیقه که از تدریس و سئوال و جواب در کلاس گذشت آقای بهشتی شروع به صحبت کردند و گرم و مهربان، دانشآموزان را در فراگیری زبان انگلیسی راهنمایی و تشویق کردند و خود مثالهایی آوردند و عملا در تدریس انگلیسی شرکت جستند. این دیدار در من و دوستان همکلاسیام، که عدهای از آنها امروز در جمهوری اسلامی عهدهدار مسئولیتهای مهم هستند اثری شیرین و شگرف بر جای نهاد. در آن زمان برای ما تصور اینکه یک روحانی، علاوه بر زبان عربی، زبان انگلیسی هم بداند دشوار بود و آن روز ما با چنین پدیده نادری مواجه شده بودیم و حیرت کرده
بودیم.
در تصویری که از شخصیت بهشتی در ذهن من به جا مانده است سه عنصر بارز وجود دارد که به آنها به اختصار اشاره میکنم:
1 - نظم
آقای بهشتی مظهر نظم و انضباط بودند، وقتشناس و منظم. این خصوصیت، جزئی از خصلت مدیریتی ایشان بود که بعدها در انقلاب اسلامی به نحوی مؤثر و مفید آشکار شد.
2 - امیدواری
آقای بهشتی دوستان خود را همواره به آینده امیدوار میکردند و به آنان روحیه میبخشیدند. مجلس و محضر ایشان، مجلس منفیبافی و اظهار یأس و دلسردی و دلمردگی نبود، بلکه مجلس تجدید نشاط در کار و تقویت روحیه و اراده و خوشبینی بود.
3 - ابتکار و نوآوری
بهشتی همواره خلاق و مبتکر بود و معمولا در هر دیدار یک فکر جدید به دوستان جوان خود القا میکرد و آنان را با یک فعالیت جدید در عرصه فکر و فرهنگ و تبلیغ اسلامی آشنا میساخت.
اگر بخواهیم شخصیت شهید بهشتی را در یک ترازوی اسلامی ارزیابی کنیم و با یک محک اسلامی بسنجیم باید این ارزیابی و سنجش را براساس معیارهای فضیلت در اسلام انجام دهیم و به عبارت دیگر باید بپرسیم ملاک ارجمندی و برتری در اسلام چیست و با داشتن پاسخ این سئوال شخصیت ایشان را ارزیابی کنیم.
شاید تدوین فهرستی جامع و مانع از ملاکهای ارجمندی دشوار باشد، اما قطعا میتوان گفت که «تقوی» و «اخلاق» و «شفقت به خلق» و «مدیریت و نظم» و «بینش» و «علم» و «هجرت» و «جهاد و مبارزه» از جمله این ملاکهاست و کسی که واجد این صفات باشد مسلما یک انسان والا محسوب میشود. میتوان از وجود یکایک این اوصاف در شخصیت شهید بهشتی تحقیق کرد و این شخصیت را با این معیارها محک زد:
1- تقوی
همه کسانی که با شهید بهشتی آشنا بودند به تقوای او گواهی میدهند. او تنها به لباس، روحانی نبود، بلکه به حقیقت ایمان، روحانی بود. ایمان و اخلاص و تعبد در وجود او رسوخ یافته بود. از نشانههای دینداری و ایمان او علاقه وی به نماز بود. شهید بهشتی از لحاظ توجهی که به نماز اول وقت داشت مشهور بود. در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی، با آنکه گرفتاریها زیاد بود و بحثهای مهمی مطرح میشد، به محض آنکه صدای اذان مغرب به گوش میرسید، آرام برمیخواست و جانماز حصیری ساده خود را از گوشهای برمیداشت و قدری دورتر از دیگران به نماز میایستاد و سریعا به جلسه باز میگشت و با این کار خود به دیگران درس میداد.
مقام معظم رهبری، که بیشتر و پیشتر از ما با ایشان دوستی و همکاری داشتهاند، درباره شهید بهشتی فرمودهاند:
«… این مرد، مردی شدیدا معتقد و متعبد بود، یعنی دین و شریعت را به درستی از بن دندان قبول داشت. با کمال خلوص و صمیمیت عامل به شرع و معتقد به دین بود.
از تظاهر و ریاکاری و از کارهایی که خلاف صمیمیت و خلوص است شدیدا رویگردان بود … و از هر کسی که دارای این صفات بود بدش میآمد…»
2 - اخلاق
بهشتی، هم خوشاخلاق بود و هم با اخلاق. گشادهرویی و مهربانی و محبت و صمیمیت او زبانزد بود. سعه صدر بسیار داشت. در شورای مرکزی حزب، ایشان به عنوان دبیرکل، جلسات شورای مرکزی را اداره میکردند. گاه اتفاق میافتاد نظر خود را درباره موضوعی اظهار میکردند و پس از صحبتهای موافق و مخالف رأیگیری میشد و نظر مخالف نظر ایشان رأی میآورد. من در اینگونه موارد در رفتار و طرز برخورد شهید بهشتی دقت میکردم و گواهی میدهم هرگز نشد که عکسالعملی از خود نشان دهد و به مخالفان خود طعنهای بزند یا در رأیگیری خدشه کند و بخواهد بحث را دوباره مطرح کند و برای تصویب نظر خود کوشش مجددی بکند. در این قبیل مواقع، او بسیار آرام و طبیعی عمل میکرد و از اصول و ضوابط کار دستهجمعی عدول نمیکرد و با رفتار خود به ما درس میداد.
از جمله خصوصیات اخلاقی شهید بهشتی صبور بودن ایشان بود. میزان صبر و بردباری ایشان در کشاکش حوادث و جریانات بعد از پیروزی انقلاب بهتر معلوم شد. روزهایی بود که ضدانقلاب در همه جا شایع میکرد که بهشتی در کاخ زندگی میکند و پولهای ملت را به حساب شخصی خود در بانکهای خارجی ریخته است و امثال این حرفها و تهمتها و بدتر از اینها. تحمل این حرفها برای کسانی که بهشتی را از 20 ،30 سال پیش از آن میشناختند دشوار بود. برای امثال ما که بارها بهشتی را در سالهای قبل از انقلاب در خانه سادهاش ملاقات کرده بودیم و بعد از انقلاب هم میدیدیم که هیچ چیز فرقی نکرده و او از همه در همان اتاق پذیرایی کوچک خود که با موکت مفروش بود پذیرایی میکند شنیدن این تهمتها که بر او وارد میکردند سخت بود. باری، ایشان در مقابل همه این تیرهای تهمت صبر میکردند و از کوره در نمیرفتند و متانت خود را از دست نمیدادند و از صراط مستقیم اصول خود بیرون نمیرفتند. همین صبر و تحمل ایشان بود که سبب شد امام راحل پس از شهادت ایشان بگویند: «… آنچه من راجع به ایشان متاثر هستم و شهادت ایشان در مقابل آن ناچیز است، آن مظلومیت ایشان در کشور است.»
3 - بینش
شهید بهشتی مردی صاحب بینش بود، در امر دین بصیرت داشت و روزگار خود را میشناخت. او یک روحانی روشنفکر بود، به همان معنی که مطهری روشنفکر بود. صاحب اندیشهای نو بود و در اظهار عقیده خویش و رها شدن از آنچه باید از آن رها شد دلیر بود. از نشانههای بصیرت در بهشتی، آیندهنگری او بود. امروز برای 10سال دیگر برنامهریزی و کار میکرد. چند سال پیش سفری به آلمان کرده بودم و شبی میهمان امام جماعت و مدیر مرکز اسلامی هامبورگ بودم. از او پرسیدم چه شد که شما سالها پس از شهید بهشتی، در این دوران حساس بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، مسئولیت اداره مرکز اسلامی هامبورگ را پیدا کردهاید و در واقع جانشین شهید بهشتی شدهاید؟ میزبان من به تفصیل شرح داد که چگونه شهید بهشتی پس از مراجعت از اروپا به ایران درصدد تربیت عدهای برای تبلیغ اسلام در خارج از کشور برآمده و نهایتا موفق شده است یک طرح 5 ساله را برای سه نفر از روحانیون جوان به اجرا در آورد. شهید بهشتی با تنظیم یک برنامه درسی، مرکب از علوم حوزه و دروسی مانند زبان خارجی و تاریخ و جغرافیا و علوم اجتماعی، دورهای آموزشی را برنامهریزی کرده و با نظارت خود به اجرا در آورده است.
توجه به تعلیم و تربیت بارزترین نشانه بینش شهید بهشتی بود. برای فعالیتهای مثمرثمر بهشتی در عرصه تعلیم و تربیت، حداقل سه نمونه میتوان ذکر کرد. نمونه اول دبیرستان دین و دانش در قم است، نمونه دوم مدرسه طلبگی حقانی باز هم در قم و نمونه سوم برنامهریزی و تالیف کتابهای درسی در وزارت آموزش و پرورش.
حضور مؤثر در بخش برنامهریزی و تالیف کتابهای درسی دینی و قرآن مدارس کشور گواه دیگری بر بصیرت شهید بهشتی است. او پس از بازگشت از آلمان چنین تشخیص داد که میتواند با نفوذ در بخش حساس کتب درسی وزارت آموزش و پرورش ذهن و دل میلیونها دانشآموز را در سراسر کشور تحتتاثیر قرار دهد. این فرصت هنگام تجدید تالیف کتابهای درسی به مناسبت تحول ساختاری در نظام آموزشی آن زمان به دست آمده بود و در این راه بهشتی از همکاری مستقیم شهید باهنر و بعضی اشخاص دیگر و همکاری غیرمستقیم شهید مطهری برخوردار بود. شهید بهشتی و همکاران او توانستند در کتابهای جدید درسی، چهرهای جامع و جذاب از اسلام ترسیم کنند و همین کتابها در گرایش جوانان به جانب اسلام در سطح گسترده مؤثر افتاد. بیتردید یکی از دلایل علاقه دانشآموزان به اسلام و حضور مؤثر آنها در صحنههای انقلاب در سالهای 56 و 57 آشنایی آنان با کتابهای درسی دینی در مدارس بود.
4- علم
شهید بهشتی فردی باهوش و با استعداد بود و علاوه بر دروس رایج در حوزهها که از محضر استادانی چون مرحوم آیتالله العظمی بروجردی و امام خمینی آموخته بود با معارف دیگری جز آنچه در حوزه تدریس میشد نیز آشنایی داشت.
وی علاوه بر زبان عربی که بر آن مسلط بود، با زبان انگلیسی نیز آشنایی کافی داشت و بر اثر اقامت چندساله در آلمان، به زبان آلمانی نیز تسلط یافته بود. زبان فارسی را هم خوب میدانست و خوب مینوشت و خوب سخن میگفت. در سالهای آخر دهه بیست توفیق حضور در مجلس درس فلسفه علامه طباطبایی را یافته بود و یکی از معدود روحانیون جوانی بود که علامه مقالات چهاردهگانه کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» را نخست برای قرائت و تدریس در جمع آنان تحریر کرده بود. در سالهای اقامت در آلمان با فلسفههای جدید اروپایی بیشتر آشنا شده بود و در سالهای قبل از پیروزی انقلاب، در جلسات هفتگی که در منزل خود داشت، به جمعی از جوانان دانشگاهی درسهایی در زمینه فلسفه هگل و اقتصاد تدریس میکرد و در این جلسات مستقیما به متون اصلی هگل و نیز به کتاب «کاپیتال» مارکس مراجعه و از آنها استفاده میکرد.
5 - هجرت
هجرت یکی از معیارهای انسانهای والا در قرآن است و بهشتی مرد هجرت بود. او مثل آب راکد نبود که در یک جا بماند، بلکه مانند رودی جاری بود. از اصفهان به قم و از قم به تهران و از تهران به آلمان در حرکت بود و از برکت این حرکت صاحب دیدی وسیع و تجربهای فراتر از تجربههای محدود محلی و منطقهای شد.
از آثار مثبت هجرت او به آلمان، رونق یافتن مرکز اسلامی هامبورگ بود. این مرکز قطعا در ایجاد یک جریان و تشکل دانشجویی با آرمانهای اسلامی در اروپا مؤثر بود. بسیاری از جوانان متدین، چه در آلمان و چه در سایر کشورهای اروپایی، توانستند با ارتباط با این مرکز اعتقاد اسلامی خود را در هجوم جریانات الحادی و خصوصا مارکسیستی حفظ کنند. در آن سالها، که جنبش چپ دانشجویی در خارج از کشور از نفوذ و قدرت بالایی برخوردار بود، به حق باید شهید بهشتی را یکی از پایهگذاران جنبش اسلامی دانشجویی میان دانشجویان ایرانی خارج از کشور دانست. مرکز اسلامی هامبورگ نقطه اتکا و امید این جنبش بود و این تاثیر در درجه اول ناشی از حضور شهید بهشتی بود که مدیری دانشمند، خوشفکر، خوشبیان و سختکوش بود.
6 - شفقت به خلق
شهید بهشتی در جنب علم و دانش و اخلاق و اندیشه خویش، صاحب درد و درک اجتماعی بود. او از کسانی نبود که در دوران طلبگی سر از حجره بیرون نکرده باشد و یا در عالم روشنفکری از خلق صحبت کرده باشد اما خلق را نشناخته باشد. او به تاثیر منفی فقر در رشد و کمال افراد جامعه به خوبی آگاه بود و برای مبارزه با فقر، که زمینه و مولد فساد و انحطاط است، در جستجوی یافتن راهحل سیاسی و اجتماعی و اقتصادی بود. آرای اقتصادی او، خصوصا آنچه در باب تعاون و اقتصاد تعاونی مطرح ساخته، نشانه توجه او به مسائل جامعه و عدالت اجتماعی و دلسوزی و شفقت او نسبت به خلق است.
7 - جهاد و مبارزه
شهید بهشتی در سراسر عمر خود در مسیر جهاد با طاغوت و مبارزه با حکومت فاسد پهلوی بود. فعالیتهای او، بر حسب ظاهر، عمدتا فرهنگی بود اما همان فعالیتهای فرهنگی، معنی سیاسی داشت. در سالهای قبل از پیروزی انقلاب، چنین به نظر میرسید که روحانیون اهل جهاد و مبارزه که همگی پیرو راه و مرام امام خمینی رحمتالله علیه بودند به طور طبیعی به نوعی تقسیم کار رسیده بودند و هر کس به اقتضای سابقه و علاقه و توان خویش در بخشی از جبهه وسیع مبارزه مشغول بود.
در این میان، شهید بهشتی و شهید مطهری و شهید باهنر بیشتر وظیفه فرهنگی و فکری این جبهه را بر عهده گرفته بودند و اگر مانند بعضی دیگر از چهرههای مبارز و برجسته انقلاب دائما گرفتار زندان نبودند و دستگیر نمیشدند از سر عافیتطلبی نبود. ساواک خوب میدانست که مقصد و مقصود این آقایان چیست و به همین جهت نسبت به فعالیتها و تماسهای آنان بسیار حساس بود. همین روحیه جهاد و مبارزه بود که در سالهای 56 و 57 کسانی مانند شهید بهشتی و شهید مطهری را در صف اول مبارزه قرار داد. اینان در گرماگرم روزهای خوف و خطر انقلاب ثابت کردند که فعالیتهای فکری و فرهنگیشان از سر عافیتطلبی نبوده است.