- آقای شکار سری شما سالهاست که با حضور در کارگاههای مختلف شعر با جوانان شاعر کشور ارتباط داشته و آنها را آموزش دادهاید. به ظاهر خیل عظیمی از جوانان وارد عرصه شعر شدهاند. نسل جوانان شاعر را چگونه ارزیابی میکنید؟
از مقطع پیروزی انقلاب به این سو ما در یک جمهوری شعری به سر میبریم. در این وضعیت رویکرد به شاعری اگر نگویم همهگیر، لااقل بسیار فراگیر شده است. جوانان بهعنوان بدنه فعال و حساس جامعه، طیف وسیعی از این رویکرد را تشکیل میدهند؛ چرا که جوان، خود را محور انقلاب عظیم سال 57 میدید و طبعا در تمام فعالیتهای پیرو آن با هیجان و احساس مسئولیت شرکت میجست. یکی از قابلانتظارترین این فعالیتها در حیطه ادبیات، شعر و اصولا هنر شکل گرفت. این رویکرد آن قدر دامنهدار بوده که اصولا شعر 3-2دهه اخیر ایران را باید شعر جوان نامید یا حداقل وزن عمدهای از شعر این مدت را بر شانههای شاعران جوان ایران دید.
- با این وصف شما شعر شاعران جوان و دیگر شاعران را متمایز فرض کردهاید. چه تفاوتی بینشان میبینید؟
اگر بخواهیم افتراقی بین شعر جوان و بدنه اصلی شعر روز پیدا کنیم، باید بر صفات و روحیات جوانان تأکید کنیم. نوجویی و جسارت در پذیرش ایدهها و راههای تازه، از مهمترین این صفات است که در ادبیات خود را بهصورت تجربه کردن فرمها و ساختارهای نو و کمتر کارشده نشان میدهد؛ چرا که ذهن جوان کمتر اسیر رسوبات منجمد سنتهای ادبی است. طی 3-2دهه گذشته به کرات دیدهایم که این شاعران جوان بودهاند که در قوالب کلاسیک به کشف ظرفیتهای نامکشوف دست زده و قوالب نو را هم به نوزایی مجدد واداشتهاند. در این بین بعضی از جوانان بدون تسلط لازم بر سنت ادبی اقدام به فراروی از سنت ادبی کردهاند که نتیجه کار جز ماجراجویی ادبی محسوب نمیشود اما چه بسا شاعرانی که با تکیه بر دانش خوب خویش از سنتهای ادبی، فراروی خود از سنت را سنجیده و حساب شده پی گرفتهاند و به همین دلیل در جامعه ادبی کشور راحتتر هم پذیرفته شدهاند. اینک با تکیه بر تجربیات ارزشمند شعر دهه70 که پر از ماجراجوییهای ادبی بود، به یک نوع فراروی حساب شده شاعران جوان از سنتهای ادبی تثبیت شده رسیدهایم که بسیار امیدوارکننده است.
- اما شعر جوان با همه اینها، نمیتواند چندان پخته و متفکرانه باشد. این طور نیست؟
در دهه گذشته تکیه بیش از حد بر فرم شعر، شعر جوان ما را از عنصر اندیشه خالی یا حداقل خلوت کرده بود اما این شعر امروزه مجددا سفارش اجتماعی میپذیرد؛ از درونگرایی و انتزاع افراطی دهه70 فاصله گرفته است و با وجود رنگ و بوی فلسفی از زندگی روزمره مردم سرچشمه میگیرد. این برخاستن از زندگی سبب بیاعتنایی به زبان و جذابیتهای زبانی در شعر نشده است و این اعتنا را هم در قوالب سنتی و هم در قوالب نو شاهد هستیم. روی هم رفته شعر جوان ما رفتهرفته به یک تعادل بین فرم و محتوا نزدیک و نزدیکتر میشود.
- تثبیت شدن برای یک شاعر جوان هرچند شعرهای خوبی داشته باشد تقریبا نزدیک به محال است. اعتماد کردن به جوانان بهنظر بسیار سخت میآید. این روحیه عدماعتماد ناشی از چیست و برای حل آنچه کاری میتوان کرد؟
با شما موافق نیستم. من روحیه عدماعتمادی نمیبینم. شاید در گذشته با چنین معضلی روبهرو میشدیم اما در این روزگار که عصر سلطه رسانه و دوره گسترش و کثرت رسانههای مکتوب و غیرمکتوب است نمیتوان چنین ادعایی داشت. طبیعی است که اعتقاد به نوآوریهای ادبی به سختی به دست میآید و در این سرزمین به خاطر ریشههای عمیق سنت ادبی سختتر. اما این لزوما به معنی نوستیزی یا بیاعتمادی به تحرکات نوآورانه شعر جوانان نیست. تثبیت شاعر جوان در این روزگار با این همه رسانه اگر دشوار باشد به خاطر تعدد بینظیر چهرههای جوان است و نه به خاطر عدماعتماد به کار شاعران جوان، امروزه در جلسات نقد کتابهای شعر شاعران جوان منتقدان برجسته را مشغول نقد شعر این شاعران میبینیم. بسیاری از مجموعه شعرهای شاعران جوان با مقدمههای وزین و بیملاحظه منتقدان و شاعران باتجربه و شناختهشده همراه است.
- بهنظر شما چه عاملی باعث این اقبال و موفقیت شده است؟
این سالها انتشار مجموعهشعر بسیار سادهتر از دو دهه یا حتی یک دهه گذشته شده است. تعدد آثار منتشره شاعران جوان- چه بهصورت مکتوب و چه حتی در فضاهای مجازی- به پذیرش و تثبیت بسیاری از این شاعران انجامیده و جایگاهی قابلقبول را برای آنان فراهم آورده است. اگر بپذیریم که یکی از دغدغههای مهم شاعران جوان هویتیابی است باید گفت که در این سالها هویتیابی نام و شعر شاعران جوان مسیری بهمراتب سادهتر از گذشته بهنظر میرسد. باز هم یادآوری میکنم که اگر مشکلی هست در تعدد چهرههای جوان شعری است و نه در بیاعتمادی به آنان. به مزاح میتوان گفت که شاید اتفاقا زیادی اعتماد شده است!
- چهرهگرایی در جامعه ما بسیار مشهود است. چطور میتوان این نگاه چهرهگرا را تعدیل کرد؟ نقش خود چهرهها و بزرگان در این رابطه چیست؟
مگر هنر و ادبیات میتواند چهرهگرا نباشد؛ بالاخره چهرههایی در کار خود موفقترند و شاخصتر. اما اگر منظور بیعدالتی در برجسته کردن چهرههایی خاص و همزمان بیاعتنایی به چهرههایی دیگر است، این دیگر معضلی فراادبی است و نه ادبی، که شاید باشد و حتما هست و من انکار نمیکنم. چنانچه ذکر شد در روزگار کثرت رسانگی امروز، چهره شدن شاعر جوان
تا حدی به روابط عمومی خود او هم برمیگردد که طبعا بعضی از این نعمت خدادادی(!) بیشتر بهرهمندند و برخی مثل بنده کمتر؛ در جلسه نقد شاعری جوان 100 نفر شرکت میکنند چرا که او به هر طریقی از اینترنت و روزنامه گرفته تا پیامک و تماس تلفنی و هماهنگی با فرهنگسراها و مراکز فرهنگی دیگر اقدام به اطلاع رسانی و جذب مخاطب کرده است. اما فردای همان جلسه، برنامه نقد شاعری سرشناس با یک دهم تعداد مخاطبان شاعر جوان مذکور برگزار میشود چرا که اساسا روابط عمومی فعال و اطلاعرسانی مطلوبی موجود نبوده است.
- چطور میتوان این موضوع را تا حدودی تعدیل کرد؟
بزرگان ادبی البته در داوری کنگرهها و جشنوارههای ادبی و آفرینش نقدهای مکتوب و غیرمکتوب میتوانند در مبارزه با این بیعدالتی اقدام کنند اما قبول کنیم که بخشی مهم از چهرهگرایی در ادبیات جوان امروز، ناخودآگاه بهدلیل توان شعری شاعران جوان است و همیشه و همهجانبه قابل انتقاد نیست.