در هرکدام از اینها، انگار کن مهربانی چشمهی آبی پاک و پاکیزه است که جاری میشود و زیبایی را در مسیر خود، به هرجا که پایش برسد، میرساند. یا مثلاً سایهی گسترده و وسیعی در یک ظهر داغ تابستانی که بیچشمداشت روی زمین گسترده است تا هر کس، از هرکجا خواست برسد و زیر سایهاش به درخت تکیه دهد و از نیزههای داغ خورشید در امان باشد و حتی یک فنجان چای داغ در غروب سرد زمستانی، پشت پنجرهی برفگرفته، که فقط به خاطر گرمای خودش نیست که لبخند به لبت مینشاند، بلکه با هرجرعهاش، اندکی از محبت و مهربانی هم در خود دارد، که روحت را هم مثل بدنت، در این زمستان سرد گرم میکند و زنده نگهمیدارد.
درخت هم میتواند مهربان باشد. اینروزها، سالروز مهربانی یک درخت خرماست. یک درخت خرما در جایی دور، در شرق فلسطین، در سرزمین بیتالمقدس، سالها پیش، در چنین روزی، در مسیر رود مهربانی قرار گرفته بود و چه خوب این مهربانی را به مادری نشان داد که آشفته و حیران، در جستوجوی سرپناهی بود تا فرزندش را به دنیا بیاورد؛ فرزندی که خداوند به او بخشیده بود. فرزندی که به دستور خداوند بیآنکه پدری داشته باشد، نزد او امانت بود.
درخت باید مهربانی میکرد، پس سایهاش را گستراند تا مادر آشفته را در پناه خود بگیرد، تنهاش را استوار کرد تا مادر بتواند به آن تکیه دهد، و سر خم کرد تا مادر از خرماهای رسیده بخورد و قوت بگیرد.
رودخانهی مهربانی به زمین هم رسیده بود، مادر تشنه بود و آب مهربان باید از سینهی زمین میجوشید تا این نوزاد مبارک و نشانشده، به آب مهربان و خنک شسته شود و مادر از آن سیراب شود. پس زمین به اشارهی خداوند از زیر پای مادر سینه باز میکند و جرعه جرعه آب از سینهی زمین بیرون میریزد تا مادر آشفته که چندی پیش آرزو کرده بود که ایکاش پیش از این نابود شده بود تا چنین روزی را نبیند1، اکنون در پناه مهربانی درخت و زمین آرام بگیرد و قوت داشته باشد.
و اینگونه بود که رودخانهی مهربانی، کودک مبارک را در پناه خود گرفت و به جشن تولد او نشست. و هیچ عجیب نیست کودکی که محصول مهربانی مادر و درخت و زمین باشد، خود به پیامبر مهربانی تبدیل شود. عیسیع، پسر مریمس، کودکی بود که آن روز، در پناه درخت به دنیا آمد، بیآنکه پدری داشته باشد و در کنار چشمه آرام گرفت، در حالیکه مادرش، مریم پاک نگران نامهربانی مردمی بود، که معجزه را باور نداشتند و میترسید زبان گزندهشان او و فرزندش را آزار دهد و زندگی را بر آنها سخت کند.
پس وقت آن بود که پیامبر مهربانی، کار درخت و زمین را کامل کند و این بار او مریمِ مادر را در پناه مهر خود قرار دهد. پس نوزاد تازه به دنیا آمده، به سخن درمیآید که «من بندهی خدایم! او کتاب (آسمانی) به من داده! و مرا پیامبر قرار داده است.»2 و بعد هم میخواند که خداوند «مرا نسبت به مادرم نیکوکار قرار داده است.»3 و مریم در سایهی مهربانی آرام میگیرد.
حالا دیگر حتی بعضی از ما انسانها که با مهربانی بیگانهایم و از گرمای آن دلِ خوشی نداریم، ناچار میشویم در برابر این نشانهی آشکار سکوت کنیم و هیچ نگوییم.
تنها این فکر میماند که مریم، جز مادر بودن، چه داشته که خداوند اینگونه فرمان مهربانی میدهد؟ و این فکر که مادر بودن، چهقدر ویژه و خواستنی است که درخت را فرمان میدهند خم شو و بر سر مادر خرمای تازه فرو بریز و زمین را دستور میدهند که مادر تشنه است، به او آب برسان و آرامش کن و کودک را زبان میدهند که به پاکدامنی مادر اعتراف کن و پیامبری خودت را اعلام کن تا گردی از بدنامی بر دامان مادرت ننشیند.
شاید جشن میلاد مسیحع، بیشتر از آنکه جشن معجزهی ولادت عیسیع، پیامبر مهربانی باشد، جشن گرامیداشت مادر است. روزی که زمین و آسمان به مراقبت و تیمار مادری پرداخت که پناهی جز خدا، این سرچشمهی پایانناپذیر محبت و مهربانی نداشت، و او، خود چه خوب نشان داد که مادر، چه عزیز و بزرگ و دوستداشتنی است. آنقدر که خدا خود پناه او میشود و به او میگوید: «غمگین نباش!»4
1. سورهی مریم، آیهی 23
2. سورهی مریم، آیهی 30
3. سورهی مریم، آیهی 32
4. سورهی مریم، آیهی 24