خیلی از بناهای تاریخی کشورمان هستند که علاوه بر معماری خاصشان، طوری استقرار یافتهاند که با دیدنشان حس زیبایی را به انسان القا میکنند. اساسا این بناها خوب به چشم میآیند و این به چشم آمدن و به قول معمارها خوانا بودنشان است که آنها را تبدیل به نماد کرده. اینکه چطور نمادها شکل میگیرند و هویت پیدا میکنند و اینکه چگونه نمادی کاراتر و ماندگارتر میشود بحث بسیار مفصلی است، بههمین منظور به سراغ مهندس مهرداد مالعزیزی، مدیرعامل شرکت مشاور چغازنبیل (شرکت مشاور طراحی بوستان آبوآتش ،گنبد آسماننمای تقاطع همت و...) رفتیم و در رابطه با این موضوع به گفتوگو نشستیم.
شهر مجموعهای پیوسته و وابسته از عناصر و منابع طبیعی با عناصر حیات بشری است. اساسا شهرها در طول تاریخ در حاشیه منابع طبیعی اعم از کوهها، رودها، چشمهها و قنوات استقرار یافته و شکل گرفتهاند و ارتزاق جامعه سکونتگاهی متکی بر منابع خدادادی است، بنابراین ریشه هویتبخش و نهادینه این منابع، اثرگذارترین عامل را در ذهن جامعه سکونتگاهی برجای نهاده است. بدیهی است شکل و سیما و تناسبات، رنگ، بو، قد و قامت منحصر بهفرد این عناصر ماندگارترین طرحهای نمادین را کرده است. نمادهای سکونتگاههای شهری از کودکی در ذهن هر فرد، یککلبه، یککوه و یکرودخانه است. بهطور نمونه سلسله ارتفاعات البرز و قله دماوند، نماد مشترک استقرار و سکونتگاه شهر تهران و حتی شهرهای استان مازندران تلقی میشود. زایندهرود ماندگارترین نمادشهری اصفهان محسوب میشود که در کنار آن ضرورتا بناهایی چون سیوسهپل و پل شهرستان بهوجود آمده است. بهیادماندنیترین نماد شهر یاسوج آبشارهای متعدد آن معرفی میشوند. بنابراین منشأ پیدایش نمادخواهی در پیرامون زندگی و در فضای سکونتگاهی به عناصر و منابع طبیعت باز میگردد.
از نمادهای طبیعی تا نمادهای تزئینی
نمادگرایی و نمادخواهی به ذات بشر برمیگردد که عمدتا افسانهطلبی است. نیروهای قهری طبیعت، نماد خورشید و نماد ستارگان از دیرباز بشر را به وهم و تعمق وا داشتهاند. از اینرو است که نخستین طراحیهای جامعه بشری حول فرمهای طبیعی عناصر قهری و مخلوقات طبیعی اعم از گاو، اسب، مار و... دور میزدند. با رشد جوامع بشری و عناصر موضوع شکلگیری شهرها، قدرت نمایش و دید اجسام محیطی پیرامون شهرها مثل کوهها، رودها و درختان تنومند در مقابل وسعت شهرها به مرور کاهش یافت. پیش از نهضت شهرسازی در اوایل قرن نوزدهم میلادی، شهرها بر اسلوب محیط استقرار پیدا کرده ارگانیک و عملکردی رشد میکردند؛ مثل بافت کهن شهر دزفول یا یزد. نمادهای مذهبی ازجمله برج کلیساها، مناره مساجد یا برخی المانهای بلند، شاخصهای مهم شهر تلقی میشدند که نقش آدرس و نشانه را نیز برعهده داشتند؛ مثلا مناره مسجد عتیق عموما یکنشانه و راهنما بود. نمونهای دیگر نقش مهم میلههای دشتهای کویری است. مردم در آن زمان بر بالای این میلهها که تعدادشان به 30عدد میرسد، آتش روشن میکردند و راهنمای گردشگران و مسافران میشدند. این نماد منحصر بهفرد معماری و شهرسازی بعدها الهامبخش طراحی برجهای مخابراتی شد.
گاهی درختان کهنسال و بافت باغات، نمادهای خاطرهانگیر سکونتگاههای جوامع را شکل میدادند و به آنها هویت میبخشیدند. تابلوی نقاشیای در موزه صاحبقرانیه نیاوران وجود دارد که تجریش زمان ناصری را نشان میدهد. این نقاشی باغات پرتراکم درختان انجیر و گیلاس را نشان میدهد که در واقع قدرت نمادین آن تا به امروز است که تجریش را منطقه باصفایی با درختان پرتراکم و باغات باصفا به یاد میآورد. چنار کهنسال امامزاده صالح خاطرهانگیزترین نماد نزد دیولافوا، جهانگرد فرانسوی در سال 1881میلادی محسوب میشد که صراحتا در خاطراتش از آن بهعنوان کمنظیرترین درخت دنیا یاد میکند. این درخت بهعنوان یکنماد که ازعناصر طبیعی شکل گرفته بود مطمئنا در ذهن این جهانگرد ثبت شد و از یاد وی نرفت؛ یعنی نماد طبیعی میتواند ماندگارترین نماد شهری محسوب شود.با رشدجوامع بشری و عناصر موضوع شکلگیری شهرها، قدرت تناسبات احجام محیطی پیرامون شهرها مانند کوهها، باغات، درختان، مناره مساجد و کلیساها در مقابل وسعت پهنه شهرها و ساختمانهای بلند کاهش یافت و رویت عناصر طبیعت از میان کریدورهای بصری تو در توی بزرگراههای شهری غیرممکن شد. از این تاریخ که شاید از نهضت شهرسازی مدرن اوایل قرن 19 اروپا و آمریکا آغاز شد، ضرورت نمادسازی در شهرها با اهداف تزئینی و کارکردی حس شد. این ضرورت با شکلگیری عنصری به نام «میدان» در شهرسازی، مکان کالبدی خود را پیدا کرد.
مدلهای مختلف نمادهای شهری
گاهی ابنیه خود بهتنهایی مبدل به نماد شهری با عملکردهای شهری میشوند، مثل کاخ شمسالعماره، مسجد کهنه اصفهان یا در خارج از کشور، برج ایفل یا پانتئون در شهر آتن یونان. اگر بخواهیم آدرس نزدیکتر در تهران بدهیم مثل برج میدان آزادی. از دیگر نمادهای شهری که عملکردی شهری نیز دارند آرامگاه و موزه فردوسی، گنبد آسمان نمای بزرگراه همت در اراضی عباسآباد یا پل معلق اهواز هستند.
گاهی نمادهای شهری صرفا تزئینی هستند و عملکرد کالبدی ندارند؛ مانند نماد میدان مادر در میدان محسنی یا مجسمه فردوسی در میدان فردوسی تهران. خاستگاه بنیادین و اساسی این قبیل نمادها، رویدادهای تاریخی در میدانهای شهری است؛ مثل میدان 17شهریور که یادآور یکواقعه تاریخی است. پایین کشیدن مجسمه معمر قذافی در بابالعزیز در نهضت اخیر مردم لیبی یا برچیدن نماد داس و چکش از پرده تالار بولشوی در مسکو که یکی از بزرگترین سالن اجتماعات است، پس از فروپاشی کمونسیت عقاب جایگزین آن میشود.
مناسب یا نامناسب بودن نماد شهری
مناسب بودن یا نامناسب بودن نماد شهری یکنسبت زمانی- مکانی است. صرفنظر از مبانی زیباشناختی و هنری و فرهنگی، نمادهای شهری از حیث مفهومی و زیبایی تابع شرایط اجتماعی- سیاسی یا در مواردی اقتصادی زمانه هستند. برای این منظور یکمثال جالب میزنم: بز مش اسماعیل به یکنماد پیشرو و آوانگارد هنر مجسمهسازی مبدل شده است. مش اسماعیل، فردی بهنام اسماعیل توکلی بود که سرایدار کارگاه دانشکده هنرهای زیبای از پیش انقلاب بود و چندی پیش به رحمت خدا رفت. این فرد دورریزهای کارگاههای مجسمهسازی دانشکده را جمعآوری میکرد و برای خودش یکچیزی درست میکرد تا اینکه پس از چند وقت بزی را از جوشدادن فلزات تولید کرد و این بز تبدیل به نماد پیشرو در هنر مجسمهسازی شد. در واقع مجسمه بز مش اسماعیل حاصل ذوق روستایی و دروریزهای کارگاه مجسمهسازی دانشکده هنرهای زیباست.
هویت نمادها
هرقدر شرایط اجتماعی و سیاسی جامعه متکی بر قدرت نهادهای اجتماعی مثل صنوف مشاغل، طبقات اجتماعی اعم از کارگران، اندیشمندان و لایههای ریز و درشت فکری اجتماعی باشد، نمادسازی نهادینهتر، ماندگارتر و فاقد تاریخ مصرف زمانی و مکانی خواهد بود؛ یعنی هرچقدر ما خودمان را در نمادسازی از تابعیت زمانی و مکانی و سیاسی دور کنیم و به ذائقه مردم نزدیکتر کنیم، سرانجام نمادمان ماندگارتر خواهد بود. بهطور مثال هیچ شرایطی قادر نخواهد بود معنای سمبلیک سرستونهای کاخ داریوش در آپادانای شوش یا مجسمه فردوسی در میدان فردوسی یا حتی بنای یادمانی کمالالملک در نیشابور را مخدوش و تقبیح کند. در خارج از کشور نیز همین نکته برای آرامگاه روستایی و محقر سرشار از انرژی نیکوس کازانتزاکیس در استان کرت یونان هم صدق میکند.پس هر قدر معانی، مفاهیم و ارزشها از حیث نظری، فرمها، شکلها و تودهها از حیث کالبدی ریشه در طبیعت سرزمین، لایههای اندیشه دیرین جوامع و فرهنگ سینه به سینه اقوام داشته باشند، نمادها باهویتتر تلقی میشوند. در این صورت، هیچ قدرتی و مرجعی نیاز نیست که بر اینگونه نمادها ارزشگذاری کند.