دوشنبه ۹ مرداد ۱۳۸۵ - ۱۵:۵۲
۰ نفر

جایزه قلم زرین برگزیدگان خود را در 14 تیر ماه معرفی کرد و کتاب «از نام ها خبری نیست» از خانم مریم سقلاطونی به عنوان کتاب سال شعر توسط انجمن قلم ایران معرفی شد

اوران مرحله مقدماتی قسمت شعر، پرویز بیگی حبیب آبادی، رضا اسماعیلی و حسین اسرافیلی بوده اند و از میان 470 عنوان کتاب چهار کتاب زیر را به مرحله نهایی فرستادند؛(1) «حماسه، همین پلاک و خاطره» از حبیب افشنگ (2) «از نام ها خبری نیست» از مریم سقلاطونی (3) « چراغانی بی دلیل» از حمیدرضا شکارسری (4) « حالا که آمده ای »از محمدرضا عبدالملکیان.

در مرحله نهایی خانم دکتر طاهره صفارزاده و دکتر علی موسوی گرمارودی داوری کرد ه اند و سرانجام کتاب «از نام ها خبری نیست» از مریم سقلاطونی انتخاب شد. هفته پیش دکتر طاهره صفارزاده، نامه ای را که یک هفته پیش ازتصمیم گیری نهایی خطاب به داوران مرحله مقدماتی نوشته است برای ما فرستادند.

بدون هیچ توضیحی این نامه را درج می کنیم. با تذکر این نکته که نظرات انتقادی ایشان بر کتابهای شعر مرحله نهایی، ممکن است از زوایای مختلفی قابل نقد باشد و ما حق پاسخگویی را برای صاحبان این کتابها و سایر اهل نقد محفوظ می دانیم.

داوران گرامی با سلام

چهار کتاب برگزیده شما را برای شرکت در «جشنواره قلم زرین» که در مرحله نهایی جهت نظر خواهی اینجانب ارسال شده بود، مطالعه کردم. به دلایلی که ذکر خواهم کرد هیچ یک از این آثار در جایگاه برنده جایزه شعر قرار نمی گیرند؛ چون ضعف تألیف، اشتباهات ابتدایی و جدایی آثار از معیارهای شعر آن قدر آشکار است که حداقل ضرر این گونه معرفی ها ترویج بدآموزی هنری در بین جوانانی است که به اتکاء داوری شما اثر برگزیده را مطالعه می کنند.

همان گونه که در «معیارهای شعر و شاعری» که نسخه ای از آن را خدمت تان ارسال خواهم کرد، گفته ام، اولین ضابطه ورود به حوزه شعر قدرت نگارش است: زبان به عنوان «وسیله»  اگر کاربردش شناخته نشود بدیهی است شناخت «زبان شعر» توقع زود هنگام و غیرمیسری است؛ تنها داشتن ذوق شاعری کافی نیست؛ صاحب ذوق باید بتواند یک متن فارسی را بدون غلط دستوری بنویسد؛ واو عطف را از «واو» شروع کننده جمله یا واو استیناف تشخیص دهد؛ مضاف و مضاف الیه را روی دو خط جداگانه قرار ندهد؛ جمع  «هاء» غیرملفوظ را بداند؛ علامات نقطه گذاری را درست بشناسد.

 ما در برخی از این چهار کتاب عموماً  با این نقص ها یا بی توجهی های ابتدایی روبه رو هستیم. گرایش به سوررئالیزم که خلق شگفتی های بی مورد و زمان گذشته است آن هم وقتی که مضمون پرصلابتی چون شهادت به میان می آید از عدم اطلاع شاعر به سپری شدن دوره شگفتی  های مصنوعی حکایت دارد.

اینجانب در آثار چهارگانه و در تأیید داوری خود به اختصار به نقد و بررسی پرداخته ام که ملاحظه می فرمایید:

کتاب «حماسه همین پلاک و خاطره » شاعر: رجب افشنگ

اولاً  روی جلد کاما، یا ویرگول بین حماسه، همین پلاک، و خاطره آمده. داخل کتاب «حماسه همین پلاک و خاطره» که واو عطف باید بین پلاک و خاطره واقع شود تا خواندن آن ثقیل نباشد.شاعر عنوان های شعر را در گیومه قرار داده؛ آیا گیومه علامتی برای نقل قول نیست؟

نمی دانم این آخرین ستاره /کجای سرزمین مرا /سو سو می زند/مرا در مفهوم این حماسه اعتباری نیست.ص 31

«سو سو زدن» فعل لازم است یا متعدی؟ شما بگویید.از ساختار دستوری که بگذریم، «مرا در مفهوم این حماسه اعتباری نیست» معنایش چیست؟

گمانم نبود/که بنشینم و روز را /در قاب چشمهای تو/مرثیه کنم ص 33

مرثیه را می سرایند، می سازند؛ «مرثیه کردن» ترکیبی غیرمعمول است.

حالا کسی نیست /و نه نگاهی
حتی /که به سمت رؤیای کوچکت چرخی بزندص 38

از «حتی» اگر بگذریم که می توانست «و نه نگاهی حتی» نوشته شود خود «رویای کوچکت» بی معنی است.

اساساً  «رؤیای کوچک» چگونه رؤیایی است؟ و یا در همین شعر «رؤیای عاشقانه گرفتن»، از چه نظم معنایی پیروی می کند؟گمانم همین چند نمونه کافی باشد؛ کل کتاب پر از ترکیب های ضدزبان فارسی است.

من تورق نکرده ام بلکه از سردلسوزی خوانده ام و متأسف شده ام. این شاعر هم به کم کاری عادت دارد، هم از تحویل دادن صفحات پر از سفیدی و فاصله های بی دلیل و زیانبار که ارتباط معنی را بین بخش های شعر قطع می کند خوشنود است.

ساحل ندارد
این دریا

این اندوه از خویش برمی آید و

در خویش می رود

وقتی که واو عطف آورده شده آیا فاصله گم کننده ارتباط نیست؟
تقریباً  در اکثر شعرها در اثر فاصله های بی دلیل ارتباط موضوع قطع شده و ساختار شعر دچار نقص فاحش گردیده است.

تنها حماسه است!

 

فراز دست های مردم شهر
تشییع می شود

به جای فاصله و علامت تعجب بی مورد تصویر می توانست این گونه نوشته و خوانده شود:

فراز دست های مردم شهر
تنها حماسه است
که تشییع می شود
پس استعداد شاعری موجود است،  تمرین نویسندگی باید کرد.

«کتاب از نام ها خبری نیست»شاعر: مریم سقلاطونی

ما تبعیدی ها /که اینقدر مرده به دنیا آمدیم/و حریصانه/خون نابالغ خویش درو می کنیم /تا چند جرعه /بیشتر از دیگران /زمین را ببلعیم ص 12

«خون نابالغ» آن هم وقتی که «درو» شود در هیچ دفتری از معنا به هیچ زبانی موجود نیست.

اگر «جرعه» آب و نوشیدنی را یادآور نباشد، زمین هم باید سراسر دریا شود. «مرده» هم مرده است اینقدر و آنقدر ندارد.شاعر از «تکه تکه» در بسیاری از شعرهایش بدون توجه به مفهوم اصطلاحی آن استفاده می کند:

«و مادر که از داغ برادرانم /تکه تکه پرنده می شد»ص 21
«تکه تکه پرنده شدن» جز معنا در بطن شاعر چیزی نیست.

او هزار بار درخت بود مثل /آن درختان مسموم/که هوا را /تکه تکه بالا آوردندص 32

تکه تکه بشکن /تکه تکه ویران شو/ای عشق ص 49

مادر شهید/پیش از آن که مادر شهید می شود/«شهید» می شودص 39

شاید «شهید زنده» مقصود شاعر بوده است. حداقل «می» که علامت استمرار است از «شود» باید حذف می شد تا معنی دهد.

و هر شب /پیاله ای از خونابه های/نخلستان جنوب را /در تفکر خاک می ریزند ص 44

«تفکر خاک» چگونه جایی است؟

می بینمت با هزار پروانه سپید/متولد شده در چشمت /افتاده بر خاک و برخاسته از آتش ص 50

«تولد پروانه در چشم» چه نوع تولدی است؟ از این قبیل فراوان است. اگر چه به نظر می رسد که شاعر از چند شهید سخن می گوید و موضوع های ارزشمندی در اختیار داشته که در نشان دادن تألم خاطر می توانسته با قدرت ویژه عمل کند مانند «تسبیح گل» که شعر کوتاه کاملی است. اما در پردازش مضامین گهگاه به وسیله ترکیب های نامناسب به تفنن پرداخته. شاعر که عموماً  به «امامزاده» و «دخیل» و «نذر» ابراز وابستگی می کند وقتی که می خواهد به طنز اجتماعی بپردازد عناصر متعارف و مربوط به موضوع را واژگونه و در تعارض با دیدگاههای مذهبی خودش به کار می برد:هرکس را پشت چراغ قرمز مانده «آدم نما» معرفی می کند.

«ولی عصر»/هنوز پشت چراغ قرمز است /و آدم نماهای زیادی در خیابانهای یک طرفه
پوست می اندازند/مردی ظهور نکرده است/که انقلاب را جهانی کند! ص 80

و در جای دیگر عجیب تر از «تولد پروانه در چشم»، ترکیب «پایکوبی چشم» است و «تعبد زنده زایی» که پیشتر از آن در صفحه 60  آمده در فقدان معنا حیرت انگیز تر است.

چشم های مردان آذری /در هفتمین روز /آغاز دریا/تولد/هزار پاره زندگی را/پایکوبی می کنندص 61

کتاب چراغانی بی دلیل شاعر: حمیدرضا شکارسری

شاعر خیلی کم دچار گرفتاری های دستور زبانی و ترکیب های ناآشنا شده. شعرها بسیار کوتاهند. گهگاه یک تصویر یا طرح سامان دهنده یک شعر است.

البته شعری کامل در انتهای کتاب آمده با عنوان «یاد جنگل»  که فرم و مضمون آن در همخوانی توفیق دارند. اما اگر تقدیم نامه را برداریم مشخصات شعر معلوم نمی کند که این شخص «میرزاکوچک خان» آن مبارز دلاور است یا یکی از اهالی آن شهر و یا یکی از دوستان صمیمی شاعر. حیف!  شاعر باید برای برآوردن هدف اصلی اش که نشان دادن یک شخصیت و یا یک وضع است اشارات بیانگر موضوع شعر را در اختیار خواننده بگذارد؛ این حداقل کوشش در شعرهای «موضوعی» است.

چند شعر موفق در این کتاب عبارتند از: «مسافر»، «دیگر سکوت» و «شاید هنوز» که بهتر بود در تقدیم نامه  این شعر آخر به جای «به مادران شهدای مفقودالاثر» از زبان مادران... عنوان می شد زیرا خطاب شعر این گونه ایجاب می کند.کلمات تکراری در هر چهار کتاب به یک اندازه آورده شده و «چراغانی بی دلیل» هم از این کاستی برکنار نمانده است.

کتاب« حالا که آمده ای » شاعر: محمدرضا عبدالملکیان

شاعر به خاصیت ترجیع بند توجه ندارد؛ بندی که تکرار می شود وظیفه اش یادآوری مضمون بخش قبلی برای تداوم مضمون کلی است.

حالا که آمده ای /نمی دانم در سرزمین جنوب /سراغ برادرانم را گرفته ای /همانان که با کرخه و کارون /به دریا رفتند و برنگشتندص 152

حالا که آمده ای/بگو / از همان جا بگو/آیا هورالعظیم و هویزه /هنوز حرفهای نگفتنی را /نگفته اندص 155

حالا که آمده ای /بگو /آیا در میانه راه /نشانی یا رد پایی از آنان ندیده ای /آنان/که بعد از سالها /فقط پلاکشان را آوردند/یا نیاوردندص 156

اولاً  شاعر آنچنان مجذوب آهنگ «حالا که آمده ای» شده که توجهی به معنای گفتارش ندارد. سراغ گرفتن از آنان که خودش با اطمینان و آگاهی می گوید: «با کرخه و کارون به دریا رفتند و دیگر برنگشتند» به چه کار می آید؟ و یا طلب «نشانی و رد پای آنان که پلاکشان را آورده اند»؟

ثانیاً  اگر شاعر سه قسمت را که من کنار هم آورده ام عرضه می کرد شعر با بندهای مربوط به هم مضمونی را تشکیل می داد اما بعد از این سه بند نمونه، ترجیع بند «حالا که آمده ای» موضوع را عوض می کند یعنی به وظیفه اش که حفظ رابطه مضمون است عمل نمی شود. مخاطب شخصی نیست که از جبهه برگشته بلکه فردی است که شاعر نسبت به او عاطفه عاشقانه دارد:

حالا که آمده ای /همان پیراهنت را بپوش/همان پیراهن آبی گلدار /با همان بهار /که مرا پانزده سال جوانتر می  کندص 18

حالا که آمده ای /گوشت بدهکار حرف آدم بزرگ ها نباشد/با تقویم چه کار داری /سیب که داریم /سفره هفت سینی مهیا کن ص 51

حالا که آمده ای /برایت نه گردنبند می خرم/نه دستبند /تو هیچ گاه قفس ها را دوست نداشته ای ص 69

حالا که آمده ای /فقط همین یک گلدان کافی است/دیگر به درو دیوار آب نپاش /مگر خانه ما گلخانه است ص 85

شاعر می توانست موضوع «جبهه و شهادت» را از مواد موافق گروه اول که آن هم اشکالات معنایی‌اش یادآوری شد، سامان ببخشد و حرف های خودمانی را وابسته به گروه دوم قرار دهد. از اشاره به نمونه های سوررئالیستی در شعر به سبب کثرت صرف نظر شد.

داوری: از نظر من همان گونه که در آغاز عرض کرده ام هیچ یک از این چهار کتاب در جایگاه برنده جایزه کتاب قرار نمی گیرند، نقدی کوتاه در تأیید این نظریه تقدیم شد. عنوان کتابهای «تشویقی» اگر ضرورت داشته باشد به آثار آقایان حمیدرضا شکارسری و محمدرضا عبدالملکیان تعلق می گیرد و در صورتی که جمع امتیاز نمره لازم باشد نظر من براساس معیارهای شعر به قرار ذیل است:

1- آقای رجب افشنگ 30
2- خانم مریم سقلاطونی 40
3- آقای حمیدرضا شکارسری 60
4- آقای محمدرضا عبدالملکیان 60

کد خبر 1582

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز