42 سال از ورود نخستین کارگزاران بخش خصوصی به بورس تهران می‌گذرد. مقر اولیه بورس در بانک کارگشایی واقع در خیابان فردوسی بود و کارگزاران هفته‌ای 2 روز از ساعت 10 صبح تا 12ظهر، سهام خریدو فروش می‌کردند.

بورس تهران - دهه 50

 نخستین شرکت‌های کارگزاری هم که در بورس آن روزها فعال شدند متعلق به بانک‌ها بودند؛ بانک ملی، بانک توسعه صنعتی و بانک ایران وهلند. فریدون مهدوی، معاون وقت بانک توسعه صنعتی، اولین کسی بود که بر صندلی دبیرکلی بورس تهران تکیه زد و اعضای نخستین هیأت‌مدیره بورس هم عبارت بودند از خود او، محمود رئیس(معاون بانک ملی)، علی نقی فرمانفرمائیان(رئیس وقت سازمان برنامه و بودجه)، وهاب زاده(مدیرعامل بانک ایران و هلند) و نماینده بانک بازرگانی. این هیأت‌مدیره فعالیت بسیار کمی داشت و جلساتش هم منظم نبود. دومین دبیر کل بورس، مهرپور، معاون بانک ایران و هلند بود و بعد از او داریوش خزیمه علم - از خویشاوندان امیراسدالله علم- به این مقام رسید. منصور ضابطیان آخرین کسی بود که در رژیم گذشته به دبیر کلی بورس رسید.

در همان روزگار، یعنی اواخر سال 1348، نخستین کارگزاران خصوصی وارد بورس شدند. ابتدا محمود رضویان و کمی پس از آن محمود کریشچی به جمع کارگزاران بورس پیوستند. این دونفر تا سال‌ها تنها نمایندگان بخش خصوصی در بورس به شمار می‌رفتند. محمود کریشچی در تجارت پوست و اوراق اصلاحات ارضی فعال بود. او این حرفه را کنار گذاشت و وارد معاملات سهام شد. او و رضویان نخستین کارگزاران بخش خصوصی در بورس به شمار می‌روند. او 8 دبیر کل بورس را به عمر خود دید و چند دوره هم عضو هیأت‌مدیره بورس بود.بازخوانی گفت‌وگو با حاج محمود کریشچی، نمایی روشن از بورس تهران در سال‌های دور را پیش روی خوانندگان می‌گذارد.

  • جناب کریشچی! شما چگونه به کار خریدو فروش سهام روآوردید؟

در سال 1341 به‌دنبال اصلاحات ارضی، دولت به مالکان دهات قبوض اصلاحات ارضی می‌داد. این قبوض 4 الی 15ساله بود و سالی 6درصد بهره داشت. آن زمان به‌صورت نیمه رسمی در بانک کشاورزی خریدو فروش قبوض اصلاحات ارضی آغاز شد. ما هم در آن بازار فعال بودیم. وقتی در سال 1346 بورس آغاز به کار کرد چون ما سابقه این کار را داشتیم آقای صدر هاشمی - از مسئولان وقت بانک ملی- از من دعوت کرد بیایم و کارگزار بورس بشوم.

  • در آن زمان چه اوراقی در بورس معامله می‌شد؟

اوراق قرضه دولت در بورس معامله می‌شد. ضمن اینکه قبوض اصلاحات ارضی و سهام چند شرکت، مانند بانک توسعه صنعتی و شرکت تولید قند در بورس عرضه شده بود. بورس، آن روزها به وسعت امروز نبود.

  • قطعا همه این شرکت‌ها دولتی بودند، درست است؟

نه شرکت‌های خصوصی هم بودند؛ مثلا صنایع قند خصوصی بودند ولی قبوض اصلاحات ارضی و اوراق قرضه دولتی و سهام بعضی بانک‌ها مختلط بودند؛ یعنی بعضی‌هایشان متعلق به سرمایه‌داران ایرانی یا خارجی بودند، بعضی‌ها هم دولتی بودند؛ مثلا بانک توسعه صنعتی دولتی بود ولی بانک توسعه سرمایه‌گذاری خصوصی بود.

  • آیا قبل از آغاز فعالیت به‌عنوان کارگزار بورس با سهام این شرکت‌ها آشنا بودید؟

آشنایی من با سهام در بانک کشاورزی از طریق مبادله قبوض اصلاحات ارضی بود.

  • پس، قبل از آن شما با بازار سهام سر و کاری نداشتید؟

چرا با سهام کارخانه‌های قند سر و کار داشتم. دولت سهام این کارخانه‌ها را می‌فروخت. ما قبوض اصلاحات ارضی را می‌خریدیم؛ یعنی سهام کارخانه‌های دولتی را برای بخش خصوصی می‌خریدیم، مثل کارخانه مرودشت، قند رضاییه و از این قبیل کارخانه‌ها؛ آموزش هم دیده بودم.

  • چه شد که آمدید و در بورس کارگزار شدید. آیا شرایط خاصی داشت؟

خب وقتی من را دعوت به کار کردند، از آنها پرسیدم شرایط چیست؟ آنها گفتند فلان رقم ودیعه باید بدهی. من گفتم قبول ندارم. آنها گفتند قانون است. من گفتم قانون نیست بلکه آیین‌نامه است. اگر می‌خواهید کارگزار بشوم شرایط من این است. اگر نمی‌خواهید من نمی‌آیم، بالاخره شرایط ما را پذیرفتند.

  • این شرایط چه بود؟

مثلا آن موقع می‌گفتند 200هزارتومان ودیعه بگذارید؛ 200هزار تومان هم آن موقع پول زیادی بود. گفتم این معنایش چیست؟ اگر پول، اعتبار ایجاد می‌کند یک تاجر سبزه میدان یا قصاب هم می‌تواند کارگزار بشود. شما دنبال چه جور آدمی می‌گردید؟ شما باید بگردید آدم خوشنام پیدا کنید. نه اینکه ثروت معیارتان باشد،گفتم؛ نه این پول را دارم و نه چنین تعهدی را می‌پذیرم. پیشنهاد من این است که 20هزار تومان بدهم، سفته هم می‌دهم. ورودیه هم می‌خواستند 10 هزار تومان بگیرند که من گفتم 2 هزار تومان بیشتر نمی‌دهم. هر چه گفتم، آنها پذیرفتند. با این شرایط وارد شدم.

  • آقای رضویان که به‌همراه شما،نخستین کارگزار خصوصی فعال در بورس بود، چطور؟

او هم مثل من بود و مثل من آمد. او هم در بانک کشاورزی فعال بود و آشنایی من با او از همان جا آغاز شد. البته اگر آمار آن زمان را نگاه کنید می‌بینید که بیشتر از من، آقای رضویان فعال بودند. دلیلش هم این بود که من کار قبلی خودم را هم ادامه می‌دادم.

  • یعنی خرید و فروش سهام کارخانه‌های قند را؟

بله، سهام کارخانه‌های قند را می‌خریدم و تبدیل می‌کردم.

  • با سهام قند چه می‌کردید؟

سهام را دولت می‌فروخت، ما قبوض اصلاحات ارضی می‌خریدیم. قبوض اصلاحات ارضی سند دولت و وزارت دارایی بود؛ بنابراین مثل اسکناس نقد‌شونده بود. این اوراق دارای سررسید 15 ساله با بهره 6 درصدبود. در این بازار افرادی بودند که می‌خواستند زود‌تر قبوض خود را نقد کنند، در نتیجه حاضر بودند قبوض را زود‌تر از موعد مقرر و پایین‌تر از ارزش رسمی آن بفروشند. ما هم این قبوض را می‌خریدیم. فرضا 5میلیون تومان قبوض اصلاحات ارضی را به قیمتی پایین‌تر از ارزش رسمی آن می‌خریدیم. با همان قبوض اصلاحات ارضی، سهام کارخانه‌های قند را می‌خریدیم. با خرید 51درصد از سهام کارخانه قند، آن کارخانه از دست دولت خارج می‌شد.

  • شما اصلا چطور شد که در این کار وارد شدید؟ چون این کاری نبود که در ایران باب باشد. چطور کارتان به خرید و فروش سهام قند رسید؟

هر چند من دوستانی داشتم که در کارخانه‌های قند فعال بودند اما این راه خودبه‌خود جلوی پای من گذاشته شد چون در آن زمان کار ما خرید و فروش قبوض اصلاحات ارضی بود. بدهکاران مالیاتی هم بدهی خود را به این صورت می‌دادند. در آن زمان چون قبض اصلاحات ارضی مثل اسکناس بود، دولت مجبور بود این قبوض را به جای بدهی مالیاتی قبول کند. این مسئله یک بورس غیررسمی را به‌وجود آورده بود.

  • یعنی از همان جا کارگزار شدید؟

آن موقع رئیس بانک کشاورزی یک انتخابات غیررسمی برگزار کرد تا ببیند از بین 30نفری که در بازار اوراق اصلاحات ارضی فعال هستند چه کسانی می‌توانند کارگزار بشوند که من نفر اول شدم. پس از آن یک روز یکی از مسئولان وقت بانک ملی مرا با واسطه خواست. رفتم پیش او و گفتم فرمایش؟ او توضیح داد که می‌خواهند کارگزار انتخاب کنند، فهرست اشخاص هم بود. من اول اسم خودم را خط زدم. او پرسید چرا این کار را کردی؟ گفتم من که نمی‌توانم بگویم خودم شایستگی دارم اما درباره آن 30-20 نفر هم گفتم اکثر اینها شایسته نیستند. 4-3 نفری می‌توانند اما آنها هم جلو نمی‌آیند.

  • یعنی این چند نفر وارد‌ترین افراد بودند؟

سالم‌ترین هم بودند اما جلو نمی‌آمدند. بانک ملی به‌طور غیررسمی پذیرفت که ما کارگزار بشویم. یادم است آن موقع بعضی‌ها که سمت آنها یادم نیست، نامه نوشتند و گفتند این کارها برای ایران زود است. گفتم اینها تنگ نظری است. بالاخره کار باید از یک نقطه شروع بشود. هر وقت یک چیز جدید می‌آید برای مردم یک مقدار غیرعادی است.

  • بعد از ایجاد بورس، محل مبادله سهام همان ساختمان بانک کارگشایی بود؟

البته در خیابان امام خمینی فعلی (سپه قدیم) و در محل ساختمان بانک بازرگانی یا بانک شاهی هم، بورس نصفه و نیمه‌ای برای خریدو فروش ارز تشکیل شده بود و معاملات ارز به‌صورت خودجوش آنجا انجام می‌شد.

  • یعنی بدون نظارت قانونی؟

آن معاملات بدون آنکه قانونی برایش نوشته باشند یا چارچوبی داشته باشد، انجام می‌شد. البته در آنجا سعی می‌کردند قوانین بورس را رعایت کنند.

  • پس بیشتر مقررات، عرفی و اعتباری بود؟

براساس احترام صنفی بود؛ مثل بورس بود منتهی غیررسمی.

  • آیا بورس غیررسمی دیگری هم فعال بود؟

غیر از این، در همان بانک کشاورزی هم قبوض اصلاحات ارضی را خرید و فروش می‌کردند. آنجا هم یک بورس غیررسمی دایر بود اما اگر کسی می‌خواست زیر معامله بزند دیگر نمی‌توانست آنجا کار کند؛ قانون نداشت اما معامله‌گران باید به بازار احترام می‌گذاشتند.

  • تا سال 57 تعداد کارگزاران بخش خصوصی بیشتر نشد؟

چرا کارگزاران بیشتر شدند اما هیچ وقت شرکت کارگزاری وجود نداشت. مثلا آن زمان بعضی از کارگزاران قدیمی که امروز هم فعال هستند کارمند بورس بودند که تقاضای کارگزاری کردند و معرفشان هم من بودم. بانک‌ها هم فعال بودند البته بانک‌ها کارگزاری نداشتند، بلکه نماینده داشتند.

  • اوضاع کار و بار کارگزاری در آن زمان چطور بود؟

بورس الان مکانیزه شده اما آن موقع دوندگی‌اش زیاد بود، البته سن‌مان هم اجازه می‌داد. اگر آمار سالنامه‌های آن زمان را نگاه کنید من نفر دوم یا سوم بودم.

  • گفتید خیلی از کارگزارها را شما معرفی کردید. نمی‌ترسیدید همان‌ها بعدا رقیب شما بشوند؟

در همان زمان هم خیلی‌ها می‌گفتند اینهایی را که معرفی می‌کنی بعد می‌آیند رقیبت می‌شوند. من می‌گفتم روزی را خدا می‌دهد. به هر حال یک روز من پیرمرد باید بروم کنار، جوان‌ها بیایند. من دوره‌ام تمام شده است. کامپیوتر نمی‌فهمم، وقتی می‌خواهم دکمه کامپیوتر را بزنم باید عینک بزنم، زل بزنم تا عوضی نزنم؛ پس باید بروم کنار.

  • بعد از انقلاب بورس چطور شد؟

وقتی که در سال 57 انقلاب شد ضابطیان دبیر کل وقت بورس به من گفت که وقت بگیر برویم پیش حاج آقا حاجی‌ترخانی که آن موقع در اتاق صنایع و معادن عضو و تقریبا رئیس آنجا بود و من با ایشان از قدیم دوست بودم. زنگ زدم پرسیدم کی بیایم؟ گفت ملاقات با من وقتی نیست، هر وقت که خواستید بیایید. رفتم دفتر ایشان در خیابان تخت‌جمشید آن زمان، طالقانی امروز. ضابطیان گفت: تکلیف بورس چیست؟ آقای حاجی ترخانی گفت: بروید یکی دو سالی بورس را ولش کنید، اصلا حرفش را هم نزنید. کلا ملاقات 5 دقیقه بیشتر نشد، وقتی آمدیم بیرون ضابطیان پرسید: تو قبلا با حاج آقا حرف زده بودی. گفتم: نه.

  • دلیل این برخورد چه بود؟

بورس آنچنان شناخته شده نبود. دولت هم خیلی گرفتاری داشت. البته یادم هست که هیاتی از طرف دادگاه انقلاب تعیین شد که به حساب‌های ما رسیدگی کند. ما که پاک بودیم ترسی نداشتیم بیایند حسابرسی کنند.

  • یعنی از سال 58 تا 68 بورس فعالیتی نداشت؟

اصلا نداشت. آن موقع هیأت‌مدیره بورس قانونا باید ماهی یک بار تشکیل جلسه می‌داد، گاه تشکیل جلسه 3ماه عقب می‌افتاد.

کد خبر 159266

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز