منصوره مصطفی زاده، سمانه رحیمی: یک دختر دانشجو در وبلاگش در مورد این روزهای‌هایپر مارکت می‌نویسد: «اگر خودم آنجا نبودم، باورم نمی‌شد؛ جلوی روی من خانمی شش تا کرم دور چشم برداشت و ریخت توی سبدش و طبقه خالی شد!»

بازار

همه چیز از شایعات و حرف‌های درگوشی و مثل همیشه جای خالی اخبار درست و به‌موقع شروع شد. یک جمله شنیده شده از آقای اتاق بازرگانی ایران و چین که گفته بود: «اگر اوضاع قیمت ارز به همین ترتیب پیش برود، کشور تا شش ماه آینده با مشکل کمبود بسیاری از کالاها و ارزاق مواجه خواهد شد»بازار شایعه را داغ کرد. خبرگزاری‌ها این جمله را با تیتر «قحطی تا شش ماه دیگر» منتشر کردند و بعد تصاویری از موج حملات به بازار منتشر شد.

اول فقط حرف در مورد اجناس خارجی بود و اینکه به زودی با این قیمت دلار باید همه چیز را با قیمت چند برابر خرید (که البته در بازارهای لوازم خانگی و موبایل لپ‌تاپ همین طور هم بود) و بعد به شایعه‌هایی در مورد تولیدات داخلی و تعطیل شدن کارخانه‌ها هم رسید و اینجا بود که دیگر بعضی‌ها تصمیم گرفتند همه چیز را جعبه‌ای و فله‌ای بخرند تا یک وقت دچار قحطی نشوند. تصمیمی که لااقل برای فروشگاه‌ها سود زیادی داشته و برای خیابان‌ها ترافیک و برای جیب خانواده‌ها، خلوتی!

توی بازار انگار قحطی دلار و یورو و طلا شده و همین جور قیمت‌اش دارد بالا و پایین می‌رود و به اصطلاح اساتید فن اقتصاد، انگار که اشتهای بازار سیری ندارد و هر چی سکه و ارز بریزند توی حلقش، باز هم می‌خواهد، اما این قحطی چه ربطی دارد به کالاهای اساسی و مصرفی؟ چیزهایی که چشم که بچرخانی، در بازار فراوانند و انگار مردم از سر پر پولی دست به خرید انبوه زده‌اند! عقل سلیم می‌گوید، اگر قرار باشد قحطی هم اتفاق بیفتد، قطعا قشر متوسط و کم درآمد جامعه باید بیشتر به تکاپوی ذخیره ارزاق و مواد مصرفی‌شان بیفتند.

این قشر هم که معمولا در راستای دو دو تا چهارتای ماهانه‌شان ترجیح می‌دهند از جاهایی مثل بازار بزرگ تهران یا خیابان مولوی که مرکز پخش مواد مصرفی هستند خرید کنند. روی همین حساب سری به این دو بازار بزرگ تهران و در کنارش گشتی در یکی از مراکز معروف فروش لپ تاپ و گوشی موبایل زدیم تا ببینیم اوضاع آنها در این روزهای بخربخر چطور گذشته.

بازار بزرگ تهران

خبر رسیده علاوه بر هایپراستار، مرکز خرید بزرگ غرب تهران که منشا اولین شایعه‌های هجوم برای خرید بوده، بازار هم آخر هفته پرهیاهویی را پشت سر گذاشته اما وقتی مترو در ایستگاه پانزده خرداد توقف می‌کند جمعیتی که به سمت خروجی های بازار می رود چندان باعث تعجب نیست.

شلوغی اول هفته اینجا کاملا طبیعی به نظر می‌رسد. طبیعی یعنی اینکه از در مترو که بیرون می‌آیی، به زور باید راهت را پیدا کنی. آدم‌های اینجا خودشان یک نفرند، اما بارشان که خرید کرده‌اند به اندازه چند نفر فضا اشغال می‌کند. چیزی که خواروبار فروش‌های دم ایستگاه مترو پانزده خرداد هم آن را تایید می‌کنند.

امیر که فروشنده یکی از این مغازه‌هاست، با قیافه حق به جانبی می‌گوید:«معلومه که قراره قحطی بیاد. پنجشنبه ما کلی از جنس‌های خارجی مثل چای و نسکافه و شکلات فروختیم. احتمال هم دارد دیگر سخت بتوانیم واردشان کنیم.» او البته توضیحی نمی‌دهد که شکلات و نسکافه چه ربطی به قحطی دارند اما می‌گوید همیشه بازار شلوغ است .

او البته معتقد است این پنجشنبه جمعیت در حد رکوردشکنی بوده. این شلوغی انگار سود چندانی برای آجیل و خشکبار فروشی‌های بازار نداشته. آقای آجیل فروش با بداخلاقی پلاستیک پر از گردو را روی ترازو می‌گذارد و می‌گوید:«مگر دم عید است که فروش ما زیاد باشد؟ نه خانم، بازار ما این روزها اصلا خوب نیست. پنجشنبه هم هیچ فرقی با روزهای دیگر نداشته. مردم مگر به غیر از شب عید هم آجیل می‌خورند؟» کمی آن‌طرف‌ترمغازه‌های چینی و کریستال فروشی و مغازه‌هایی که وسایل آشپزخانه می‌فروشند، به وضوح شلوغ‌تر از بقیه قسمت‌های بازار هستند.

طبق معمول خانم‌ها گروه گروه ایستاده‌اند و قیمت ظرف‌ها را ارزیابی می‌کنند. پسر جوانی که فروشنده یکی از همین مغازه‌هاست با خنده می‌گوید:« این قضیه قحطی همه‌اش الکی است. مردم جوگیر شده‌اند. اینکه فروش ما این چند روزه بیشتر شده هم کاملا عادی است. به خاطر اینکه هم به عید نزدیک‌تر شده‌ایم و هم عروسی‌ها شروع شده‌اند. هر سال این موقع فروشمان همین بوده.» اما پیرمرد روسری فروشی که یک سر مغازه‌اش اول تیمچه روسری فروش‌هاست و یک سر دیگرش از وسط راسته لوازم خانگی‌ها سر درآورده، نظرش چیز دیگری است؛ «پنجشنبه فروش ما دو، سه برابر بود. اصلا شلوغی‌اش عجیب بود. خب مردم حق دارند از گرانی بترسند. والله من هم می‌ترسم!» حاج آقا توصیه می‌کند یک سر به مولوی بزنیم چون مردم آنجا را جارو(!) کرده‌اند؛« غیر از مولوی یک سر هم به همین فروشگاه سپه بزن. هیچ چیز توی قفسه‌هایش نمانده.»

از حرف های کاسب های بازار بزرگ این جمع بندی را می توان کرد که « آقا جان مردم این روزها بیشتر خورد و خوراک را ذخیره می کنند تا کاسه و بشقاب. برای دیدن این چیزها هم مستقیم بروید مرکز فروش مواد غذایی».

خیابان مولوی

توصیه پیرمرد روسری فروش را گوش می‌کنیم و یکراست می‌رویم بازار مولوی. اینجا هم همه چیز آرام است. جمعیت توی خیابان با شلوغی بازار قابل مقایسه نیست. مغازه‌های برنج و روغن فروشی که کنار هم ردیف شده‌اند خلوت‌اند و فروشنده‌هایشان هم می‌گویند این روزها فروششان آن‌قدری زیاد نشده که به چشم بیاید؛ «در حد پنج، شش درصد افزایش فروش داشته‌ایم.

این روزها مردم بیشتر از قحطی خوردنی‌ها، جنس‌های خارجی را می‌خرند که ممکن است دیگر سخت وارد بشود یا گران شود.» چای فروش‌های مولوی هم همین را می‌گویند.« خانم مردم پول از کجا بیاورند برای خرید؟ اصلا ما جنس از کجا بیاوریم؟ کارخانه‌ها که به ما چای نمی‌دهند. همه‌شان جنس‌ها را توی انبار خوابانده‌اند تا ببینند آخر سر قیمت دلار چه می‌شود. » آقای چای فروش پک عمیقی به سیگارش می‌زند و ادامه می‌دهد: « این بالا پایین شدن‌ها همیشه به ضرر کاسب و خریدار است. البته اول به ضرر کاسب، بعد خریدار!» و او هم وقتی این را می‌گوید، قیافه حق به جانب می‌گیرد.

فروشندگان مواد غذایی هم می‌گویند بازار برای آنها تغییر چندانی نداشته و فروششان مثل همیشه است اما آنهایی که مواد شوینده می‌فروشند، وضعشان فرق می‌کند. پسر جوانی که توی یکی از مغازه‌های مواد شوینده نشسته و حال و حوصله جواب دادن ندارد، می‌گوید فروششان این چند روزه دو، سه برابر شده: «کارخانه‌ها فعلا جنس نمی فروشند و جنس‌های ما هم دارد تمام می‌شود.» آقای فروشنده از دلیل این جنس نفروختن هم کاملا اظهار بی‌اطلاعی می‌کند. مولوی را با فهمیدن این نکته اساسی که انگار به جز مواد شوینده چیز دیگری جارو! نشده ترک می‌کنیم.

پاساژ پایتخت

بالا و پایین شدن قیمت دلار در چند هفته اخیر خانواده ها و به خصوص جوان ترها را در خرید انواع موبایل و لب تاب ناکام گذاشت و به دنبال اش کار و کاسبی مراکز فروش آن ها را هم حسابی از رونق انداخت. این را از همان ورودی پاساژ پایتخت هم می توان فهمید. پاساژ کم و بیش خلوت است.

مثل همیشه لپ تاپ‌ها و گوشی‌های توی ویترین عجیب به آدم چشمک می‌زنند اما کافی است یکی شان را قیمت کنی تا قید خرید را از بیخ و بن بزنی. اگر اهل فن باشی و آمار قیمت‌های بازار را داشته باشی، سریع دستگیرت می‌شود که این خلوتی بازار از کجا آب می‌خورد.

پوریا که توی کار لپ تاپ است، می‌گوید این چند روزه بازارشان به همان رکود روزهای قبل بوده؛« آن‌قدر قیمت‌ها بالا رفته که دیگر مردم سخت تصمیم می‌گیرند لپ تاپ و کامپیوتر بخرند. البته ما هنوز داریم جنس‌های توی انبارمان را می‌فروشیم و جنس جدید وارد نکرده‌ایم.» بازار موبایل هم مثل بازار لپ تاپ است.

هم خلوتی‌اش و هم درد و دل فروشنده‌هایش! وقتی از دختر فروشنده درمورد وضع بازار توی چند روز اخیر می‌پرسیم بی‌معطلی می‌گوید:«افتضاح». آن‌قدر قاطعانه می‌گوید که خودش هم خنده‌اش می‌گیرد؛« راستش به قیمت هر گوشی نزدیک به 100 هزار تومان اضافه شده و مردم حتی اگر قحطی هم بیاید، نمی‌آیند گوشی بخرند!» راست می‌گوید. فضای پاساژ نشان می‌دهد نوسانات دلار با قیمت‌ها کاری کرده که مردم قید کار کردن با یک لپ تاپ و گوشی نو را بزنند!

احتمالا خود رئیس اتاق بازرگانی ایران و چین هم وقتی داشت جملات چند روز اخیرش را از سر دلسوزی و برای اهالی اقتصاددان می‌گفت، اصلا فکرش را نمی‌کرد عده‌ای از مردم تا این حد حرف‌اش را سند بگیرند و بازار را با هم به هم بریزند. همین هم شد که چند روز بعد و وقتی صدای خیلی‌ها از این وضعیت درآمد، اعلام کرد: «از سخنان من سوء برداشت شده و من از مردم عذرخواهی می‌کنم.»

شایعه قحطی بیشتر از همه جا به فروشگاه‌هایپراستار خدمت کرد
قفسه خالی، پز عالی!

فروشگاه بزرگ و مفرح غرب تهران، همیشه شلوغ است، پنجشنبه‌ها و جمعه‌ها که غلغله است اما پنجشنبه و جمعه هفته ابتدای بهمن ماجرا چیز دیگری است. صف پارکینگ‌های پر از پشت فروشگاه تا بالای بزرگراه حکیم، یعنی دو تا بزرگراه آن طرف‌تر، رسیده و خیلی‌ها ترجیح می‌دهند ماشین را با یک سرنشین همان جا ول کنند و وارد فروشگاه شوند. غافل از اینکه بالاخره سرنشینان این ماشین‌ها هم آن تو حجم و جرم دارند و فضا اشغال می‌کنند.

جلوی در ورودی، صف بلند چرخ‌ها که همیشه منتظر مشتری‌ها هستند، جایش را به صف آدم‌هایی که منتظر چرخ خالی هستند داده و البته خیلی‌ها ترجیح می‌دهند به جای علافی برای رد کردن چرخ از میان جمعیت متراکم، بارها را دستشان بگیرند.

سمت وسایل منزل خلوت‌تر است و هرچه به قفسه‌های مواد خوراکی و بهداشتی نزدیک‌تر می‌شوی، جمعیت بیشتر می‌شود. قفسه‌ها تقریبا خالی است و کارگران فروشگاه دائم با چرخ‌های بزرگ کارتن‌ها را می‌آورند و جنس‌ها را جایگزین می‌کنند.

پیش‌بینی اینکه طبقات مربوط به ماکارونی و کنسرو و آبمیوه و مواد شوینده خالی شود، سخت نیست اما آدم انتظار دیدن طبقه‌های خالی خمیردندان و رنگ مو را ندارد. حتی اگر مردم با تصور قحطی هم برای خرید آمده باشند، نباید نگران تمام شدن رنگ مو یا کرم‌های لوکس خارجی باشند.

یک دختر دانشجو در وبلاگش در مورد این روزهای‌هایپر مارکت می‌نویسد: «اگر خودم آنجا نبودم، باورم نمی‌شد؛ جلوی روی من خانمی شش تا کرم دور چشم برداشت و ریخت توی سبدش و طبقه خالی شد!»برخلاف پنجشنبه و جمعه شلوغ و غیرعادی، شنبه، دوباره ‌هایپراستار به وضع قبلی برگشته.

مسوولان فروشگاه هیچ کدام از شایعه‌ها در مورد هجوم مردم و فروش یک میلیارد و 300 میلیونی در روز جمعه را تایید نمی‌کنند. به جایش فوری همه قفسه‌ها را دوباره پر کرده‌اند. اما خستگی شدید کارگران فروشگاه، طبقات خالی اجناس خاص که تهیه آنها مشکل‌تر بوده (مثل صابون و شامپوهای خارجی و شوینده‌ها و ماهی زنده!) نشان می‌دهد روزهای گذشته واقعا روزهای عادی‌ای نبوده.

به جز این مردم هنوز هم در خرید رفتار عجیبی دارند و این را می‌شود از کارتن‌های روغن و رب گوجه و حتی سوپ آماده (که هیچ آدم عاقلی کارتن 100 تایی‌اش را نمی‌خرد!) فهمید. به نظر می‌رسد ترس از قحطی کم‌کم فروکش کرده. این وسط فروشگاه بزرگ غرب تهران، یک فروش عالی را در رکوردهایش ثبت کرده که به خاطرش می‌تواند از شایعه‌پراکن‌ها و رسانه‌های عقب‌تر از شایعات متشکر باشد!

همشهری جوان

کد خبر 159834

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار اقتصاد كلان

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز