مینا چند روزی بود که دچار سردردهای شدیدی شده بود اما تصور میکرد که همه اینها به خاطر ضعیف بودن چشمهایش است وباید هرچه زودتر به چشم پزشکی برود. ظهر7 بهمن ماه اما زمانی که او در خانه بود، ناگهان دچار سرگیجه شد و از حال رفت. خواهر و مادر او با دیدن این صحنه، با اورژانس تماس گرفتند و دقایقی بعد دختر جوان به بیمارستانی در کرج انتقال یافت.
مینا چند روزی در آیسییو بستری بود و پدر و مادرش هر روز به ملاقات او میرفتند تا اینکه پزشکان اعلام کردند سردرد دختر جوان نه به خاطر ضعف بینایی، که به خاطر خونریزی مغزی او بوده و یکی از مویرگهای مغز مینا پاره شده است. با این حال، تلاش کادر درمانی برای نجات دختر جوان از مرگ، ادامه یافت اما چند روز بعد وقتی از وی نوار مغزی گرفته شد، پزشکان اعلام کردند که او دچار مرگ مغزی شده و هیچ امیدی به بازگشت وی نیست.
آخرین دیدار
با مشخص شدن مرگ مغزی دختر جوان، وی به بیمارستان سینا در تهران انتقال یافت. آزمایشها باردیگر تکرار شد اما هر بار یک نتیجه به همراه داشت. اینکه مینا برای همیشه خانوادهاش را ترک کرده است. همزمان با اعلام این خبر، بخش اهدای عضو بیمارستان مذاکره با خانواده مینا را شروع کرد. پدر و مادر این دختر وقتی شنیدند فوت شده اما اعضای بدنش میتواند به چند بیمار جانی دوباره بخشد، رضایت دادند که اعضای بدن او اهدا شود. آنها برگه رضایت را امضا و با حضور در آیسییو، برای همیشه با دخترشان خداحافظی کردند.
دکتر ساناز دهقانی، مسئول فراهمآوری اعضای بیمارستان سینا به همشهری گفت: عمل پیوند، ظهر 14بهمنماه انجام و قلب، 2کلیه و کبد مینا به 4 بیمار نیازمند اهدا شد. پس از آن پیکر دختر جوان در اختیار خانوادهاش قرار گرفت و در مراسمی به خاک سپرده شد.
کارت اهدای عضو
علی آتشگاهی، پدر مینا که هنوز مرگ ناگهانی دختر 26سالهاش را باور ندارد در گفتوگو با خبرنگار همشهری میگوید: از وقتی مینا رفته، جایش در خانه خیلی خالی شده است. با اینکه او همیشه آرام بود اما همه ما دلمان برایش تنگشده است. خوشحالم که اعضای بدنش را اهدا کردیم، چون حالا مادرش میگوید: صدای قلب مینا را میشنود و مینا هنوز برایش زنده است.
وی ادامه میدهد: دخترم دیپلم ریاضی داشت و درکنکور شرکت کرده بود. خیلی دلش میخواست به سر کار برود اما به خاطر مشکلی که داشت نمیتوانست. دخترم از بچگی به بیماری اماس مبتلا بود و قرص و دارو مصرف میکرد. همسرم همیشه برای او غصه میخورد. با این حال چند ماه پیش از این اتفاق به همسرم و دختر بزرگم گفته بود که میخواهد کارت اهدای عضو بگیرد و میخواست که اعضای بدنش اهدا شود.
دخترم میگفت با دوستانش درباره این کارت صحبت کرده و بهنظرش آرزوی لذتبخشی بود که کسی در هنگام مرگ با اهدای اعضای بدنش بتواند فرد دیگری را به زندگی امیدوار کند. همین حرفهای دخترم قبل از مرگش بود که باعث شد ما به اهدای اعضای بدنش رضایت دهیم. چون میدانیم که بیماران نیازمند بعد از دریافت اعضای بدن دخترم، همیشه برایش دعا میکنند. مرد میانسال ادامه میدهد: اگر ما رضایت نمیدادیم، حالا اعضای اهداشده زیر خاک در حال پوسیدن بود اما با این کار ما، هنوز قلب دخترمان میتپد و این یعنی او زنده است.