مسعود میرکاظمی، وزیر 51 سالهای که اگرچه ورودش به کابینه محمود احمدینژاد بیحاشیه و به آرامی صورت گرفت، اما خروج پر حاشیهای بود. به گفته خودش، یک روز صبح وارد دفتر کارش شد و نامهای را با امضای معاون اول رئیسجمهور دریافت کرد که در آن نوشته شده بود که وزارت نفت در نیرو ادغام شد. بعد از آن، موضوع را از محمدرضا رحیمی پیگیری کرد و در جواب این جمله را شنید که شما در پست خود مشغول به کار باشید، اما نامهها را نامجو -وزیر نیرو- امضا میکند.
مهمترین اظهارات میرکاظمی به نقل از همشهری اقتصاد در زیر آمده است:
- برخی از نمایندگان مجمعی دو لیست جلوی من میگذاشتند و میگفتند که اگر امضا کنید، ما همه مجمع به شما رای میدهیم که بنده نپذیرفتم.
- اواخر دولت نهم احساس میکردم که به دلیل اختلاف سلایق یا درخواستهایی که برای برخی افراد و مدیران بود، قادر به ادامه کار نیستم، چراکه معتقد بودم یک وزیر باید مدیرانش را خود انتخاب کند و برای همین پاسخگو است.
- در جریان اختلاس 3000 میلیارد تومان، نامهای بنا به پیشنهاد فردی سرشناس، به وزارت بازرگانی ارسال شده بود که گروه آریا (اختلاس گر بزرگ) را به عنوان مباشر تامین کالا معرفی کرده بود که البته ریالی هم به آنها پرداخت نشد و خوشبختانه به سرعت جلوی کار گرفته شد.
- به معاون اول رئیس جمهور گفتم که با این نامه (ادغام نفت در نیرو)، آقای نامجو (وزیر نیرو) باید نامهها را امضا کند. او جملهای را به کار برد که شاید دلیل رفتن من از وزارت نفت بود؛ وی گفت شما باشید ولی امضا نکنید، من هم تشکر کردم و همانجا به دانشگاه رفتم.
- برخی اوقات پول نفت را برای سرمایهگذاری در اختیار وزارت نفت نمیگذاشتند و بنده مجبور بودم که برای چانهزنی در بودجه به مجلس بروم، علیرغم اینکه ریاست جمهوری گفته بود چینین کاری نکنید؛ به هر حال بنده مجبور بودم که مقابل دولت قرار گیرم.
- سابقه آشنایی من با احمدی نژاد بر می گردد به زمانی که انقلاب فرهنگی در علم و صنعت شروع شد، با او و جمعی از دوستان کار را دنبال میکردیم. بعد از اینکه احمدینژاد برای استانداری اردبیل انتخاب شد، بنده نیز در تهران مسئولیتهایی داشتم که منجر به این شد که ارتباط زیادی با او نداشته باشم؛ زمانی که به شهرداری تهران آمد، باز هم ارتباط زیادی با وی نداشتم تا زمانی که وی، بنده را دعوت به همکاری کرد. آن زمان بود که مجدد این ارتباط برقرار شد.
- هم در سال 84 و هم در سال 88 به او رای دادم.
- در طول دولت تعداد سئوالاتی که از وزرا میشد، بسیار زیاد بود و خیلی از این سئوالات، سئوالات منطقی نبود. درخواست چیز دیگری بود، سوال بر مبنای دیگری شکل میگرفت. همانطور که وزرا هم میگویند. اگر فردی هم بخواهد بر روی اصول خود پافشاری کند، دائم باید پاسخ بدهد و ما نیز این کار را میکردیم ولی واقعا نه در دوره نفت و بازرگانی و نه حتی در رای اعتماد، کوچکترین عقب نشینی از اصول نداشتم و کمترین رای را حتی در دولت دهم آوردم و میتوانستم رای بالاتری هم بیاورم. برخی از نمایندگان مجمعی دو لیست جلوی من میگذاشتند و میگفتند که اگر امضا کنید، ما همه مجمع به شما رای میدهیم که بنده نپذیرفتم. اگر قرار است بروم نفت، میروم که این مشکلات را اصلاح کنم، در غیر این صورت ضروری ندارد، اگر شما مرا شایسته میدانید رای دهید، و میدانستم که رای هم به بنده نمیدادند؛ چون من لیست را امضا نمیکردم.
- اواخر دولت نهم احساس میکردم که به دلیل اختلاف سلایق یا درخواستهایی که برای برخی افراد و مدیران بود، قادر به ادامه کار نیستم، چراکه معتقد بودم که یک وزیر باید مدیرانش را خود انتخاب کند و برای همین پاسخگو است، اگر قرار است که فرد دیگری به جای وزیر، مدیرانش را انتخاب کند، بنابراین پاسخگویی معنا ندارد.
- در مجلس نیز برخی افراد علاقه مند بودند که نفرات آنها در انتصاب استانها حضور داشته باشند، ولی بنده نمیپذیرفتم و گروهی منصوب شده بودند که کاملا افراد را برای احراز پست در وزارتخانه بررسی میکرده و بنده نیز شخصا با آنها مصاحبه میکردم، شاید برای یک پست، چندین نفر مورد مصاحبه قرار میگرفت ولی بنده توجهی به حواشی نداشتم، خیلی افراد شاید بودند که یک نفر را معرفی میکردند.
- یکسری سوالات در مجلس به دلیل معرفی کردن برخی افراد است که دوست دارند برخی افراد در فلان استان یا شهرستان، به عنوان مدیر مورد انتخاب واقع شوند، حتی ممکن بود که در میان آنها افراد مناسبی هم باشند. بالاخره این حق یک وزیر و مسئول است که خود انتخاب کرده و بعد پاسخگو باشد. واقعا نمایندگانی داشتهایم که اگر همکاران ما در انتصابات استانی با وی مشورت میکردند، به صراحت اعلام میکرد که در این کار دخالتی نخواهند داشت. این طور نمایندگانی نیز بودند که نه تنها وارد نمیشدند، بلکه برای مسئولان استانی مشورت هم نمیدادند و معتقد بودند که این حق یک وزیر است که خود انتخاب کند.
- در زمان بازرگانی بنده، تمامی معاونانم را خود انتخاب کردم. در اواخر دولت نهم، آقای رئیسجمهور نظرشان این بود که برخی از آنها باید تغییر کنند، فرد خاصی را نیز پیشنهاد نداده بودند، من واقعیت هرچه بررسی میکردم متوجه میشدم که این افراد کار خود را خوب بلد هستند و شایستگی در انجام امور دارند، بنده نیز از عملکرد آنها راضی بودم، مشکلات سیاسی و مالی نداشتند، تعجب میکردم و یکی از اختلاف نظرهایی که داشتیم بر سر این موضوع بود، چراکه بنده قانع نمیشدم که فردی را بیدلیل از کار خود برکنار کنم. ایشان هم اطلاعاتی اگر داشتند در اختیار بنده قرار نمیدادند و بنده نیز اصرار داشتم که باید قانع شوم، مدیری که خوب است اگر تغییرش دهم، شاید بی عدالتی و بیانصافی باشد، چراکه باید از مدیر خود حمایت کنم. اگر غیر از این عمل شود، ادامه کار در سیستم مقدور نیست، چراکه وقتی مدیری که به شایستگی مشغول به کار است، تغییر یابد، نمیتوان سازمان را اداره کرد. صلاح نمیدانستم این کار انجام شود و البته بعد از آن به ایشان نیز گفتم که بهتر است در بقیه موارد به شما کمک کنم و مسئولیت نپذیرم تا احساس نشود که میخواهم از بار مسئولیت شانه خالی کنم، البته وقتی مسئولیتی در کار نباشد، فرد راحتتر میتواند زندگی کند. کار کردن خستهکننده نیست، برخی حواشی است که مدیران ما را در کشور مستهلک میکند و باید برای آن فکری کرد، این استهلاک در کار نیست، خستگی فیزیکی در کار نیست، ولی وقتی مسائل جنبی، از حاشیه به متن آید، علاقمند به کار نخواهی بود.
- در دوران بازرگانی مشکلی که از ابتدای کار وجود داشت، هجمه سنگینی بر روی گرانی بود، هنوز ما وارد نشده بودیم که شکر بهم ریخت، البته مدیریت شد ولی چند مطلب مثل خشکسالی و گرانی جهانی مواد غذایی و به تبع آن کمبود در بازار و نیز سرمازدگی سال 86 از جمله مواردی بود که منجر به نابسامانیهایی شد که از ما انرژی میگرفت. افزایش قیمت به 152 دلار نیز سبب افزایش قیمت مواد غذایی به 400 درصد شد، مشکلات زیادی در کشور ایجاد کرد.
- ما میدانیم که در آن ایام، بیشتر وقت خود را در حال مدیریت ایام بودیم، ولی برنامههای اساسی مثل محوریت توسعه صادرات در کشور، تحت هیچ شرایطی اجازه وارد شدن خدشه به آن را ندادیم. در زمان مدیریت 4 ساله بنده بر وزارت بازرگانی نیز میزان صادرات غیرنفتی به اندازه 16 سال قبل از آن رسید. این رشد هنوز هم ادامه دارد، و بایستی برای نیاز به ارز کشور، بخش قابل توجهی و همه آن را از صادرات غیرنفتی به دست آوریم به این مفهوم که نیازی به صادرات نفت نباشد و اگر صادرات نفت باشد، صرف سرمایهگذاری در فناوریهای نو باشد.
- موضوع ایران کد و تجارت الکترونیک نیز از جمله نیازهای حوزه تجارت کشور بود، اما تنظیم بازار با هماهنگی اصناف پیش رفت و کارها به اتاق بازرگانی و شورای اصناف واگذار شد تا دولت به ماموریتهای خود بپردازد. در کنار این، حواشی نیز وجود داشت. موضوع گندم بحران جدی برای ما بود، اخبار آن را نیز نمیتوانستیم منتشر کنیم، چراکه به محض انتشار آن، حتما یک کیسه آرد هم دیگر در درب نانواییها یافت نمیشد. اینها موضوعاتی است که در مقاطعی وزرا و مسئولان را درگیر میکند، بعدها میتوان آنها را منتشر کرد تا همگان بدانند که چه گذشته است.
- در جریان اختلاس 3000 میلیارد تومان، نامهای بنا به پیشنهاد فردی سرشناس، به وزارت بازرگانی ارسال شده بود که گروه آریا را به عنوان مباشر تامین کالا معرفی کرده بود که البته ریالی هم به آنها پرداخت نشد و خوشبختانه به سرعت جلوی کار گرفته شد.
- در حوزه تجارت، در دولت نهم اولین اقدامی که بنده در روزهای اول تصدی بر وزارت بازرگانی داشتم، که البته به مصوبه دولت تبدیل شد و حتی در برنامه چهارم توسعه نیز پیاده سازی شد، این بود که به هیچ وجه برای واردات کشور، نیاز به مجوز نباشد، وقتی مجوز برداشته شود و صرفا رعایت استانداردها و تعرفه باشد، رانتی وجود ندارد که فردی بخواهد از آن استفاده کند.
- ورود بنده به وزارت نفت با اصرار زیاد رئیسجمهور همراه شد و ایشان تاکید داشت که بنده برای نفت انتخاب شدهام، در حالی که تاکید من این بود که به دانشگاه برگردم. کار کردن سخت نیست، اگر بخواهیم اصولی و علمی کار کرده و باج به کسی ندهیم، با مشکلات عدیدهای مواجه میشویم. ماههای اول بحث اختلافات بالا گرفت، وی تاکید داشت که برخی از مدیران باید بروند. روحیه بنده نیز این نبود، با ایشان نیز صحبت کردم و گفتم که وزیری نیستم که مدیرانم را دیگران انتخاب کنند. خودم انتخاب میکنم و پاسخگو هستم، از قضا رئیسجمهور نیز از افرادی که محکم جلوی وی بایستند، خوشش میآید، دیگران ناراحت میشدند که آن دیگران را نیز همه میدانند که کجا هستند و چکار میکنند. همان اوایل مسائل بوجود آمد و به این رسید که الحمدالله ادغام توفیقی شد که به دانشگاه برگردم.
- دوستی ما با دکتر احمدینژاد از سال 57 بود. ما با هم دوست هستیم ولی اختلاف نظر وجود دارد. اختلاف سلیقه دلیل بر این نیست که با هم سلام و علیک هم نداشته باشیم. البته بعد از خروج از کابینه ارتباط خاصی با هم نداشتیم ولی از سال 57 با هم رفاقت داشتیم و سلام و علیک ما نیز برقرار هست؛ اگرچه ممکن است که همکاران خوبی برای هم نباشیم. این دلیل نمیشود که همه چیز را بر هم بریزیم. بنده واقعا خوشحال شدم و سجده شکر کردم وقتی نامه آمد و مسئولیت را از بنده سلب کردند.
- ماجرای آن نامه؛ نفت در نیرو ادغام شد، این عنوان نامه بود. کارشناسان قبلی که در دولت کار کرده بودند، این زمزمه را داشتند که بخشی از حوزههای وزارت نیرو به دلیل اجرای اصل 44 باید از بدنه این وزارتخانه جدا شود. بخشی از کار نیز به شهرداریها و مردم واگذار خواهد شد و بخشی نیز شبکه انتقال میماند که باید به وزارت نفت منتقل میشد. بعد از اینکه این نامه را دیدم، با معاون اول رئیسجمهور تماس گرفتم. از ایشان سوال کردم که آیا این نامه را شما امضا کردهاید، ایشان نیز یا متوجه نشده بود که چه چیز را امضا کرده است یا متوجه شده بود، بالاخره با احتیاط جواب داد که قرار بود که نیرو در نفت ادغام شود. در حالی که گفتم شما این نامه را امضا کردهاید. به هرحال بنده نیز تشکر کردم و گفتم که به سر کار خود در دانشگاه باز میگردم. او میخواست که موضوع را تلطیف کند، ولی بار از دوش ما برداشته شد، مصداق این ضربالمثل که اگر این چاه آب نداشت، برای ما نان داشت.
- به دفتر کارم نرفتم چرا که به معاون اول گفتم که با این نامه، آقای نامجو باید نامهها را امضا کند. او جملهای را به کار برد که شاید دلیل رفتن من از وزارت نفت بود. اعلام کرد که شما باشید ولی امضا نکنید. تشکر کردم و همانجا به دانشگاه رفتم.