فیلم کلاه قرمزی با لحظههای شاد و غمگینش خیلیها را به سینما کشاند و به پرفروشترین فیلم سینمای ایران بدل شد. از همان جا بود که خیلیها دریافتند کلاهقرمزی را باید بیشتر از اینها جدی بگیرند. او که مانند یک فامیل دور، گاهی میآمد تا بچهها را سرگرم کند، حالا حکم یک فامیل نزدیک را دارد؛ فامیلی که هر سال عید سری به ما میزند و با ماجراهای جذاب و دیدنی و دوستان و بستگانش هم بچهها و هم بزرگترها را شاد و سرگرم میکند. اما چه چیزهایی باعث شد مجموعه کلاهقرمزی از یک برنامه تلویزیونی به یک فامیل نزدیک و یک دوست مشترک برای همه ما بدل شود؟
با هم بزرگ شدیم
همانطور که پسر عمهزا معتقد است زبان درگری در لحظه تغییر میکند و همین پویایی باعث دوام آن شده است، کلاه قرمزی هم در لحظهها همراه با ما رشد کرده و بزرگ شده است. شاید فیزیک این عروسک و دیگر عروسکهای این مجموعه تغییر چندانی نکرده باشد اما آنها در زمان ما زندگی میکنند؛ زمانی که در حال گذر است و با خود تازهها و اتفاقات متعدد به همراه میآورد. درجا نزدن و بیگانه نبودن با دنیای امروز و اتفاقات آن باعث شده تا شخصیتهای مجموعه کلاه قرمزی ماندگار شوند. حتی جالب اینجاست آقای مجری هم بهرغم گذشت زمان و با وجود افزودهشدن به تعداد عروسکهای پردردسر و رنگارنگ به این مجموعه، صبورتر شده و مانند گذشته جدی و بداخلاق نیست.
معمولا شخصیتهای مختلف برنامههای تلویزیونی بعد از مدتی تبدیل به خاطره میشوند؛ آنها در دنیای خودشان میمانند و ما بزرگ میشویم، آرام آرام تبدیل به نوستالژی میشوند و ما با یادشان شاد میشویم اما کلاه قرمزی حتی اگر شده سالی یکبار سری به ما زده و نشان داده حتی وقتی نیست جایی آن دورها نشسته تا در فرصتی مناسب مهمان خانههای ما شود و شادمان کند. چه چیزی جذابتر از همراه شدن با عروسکهایی است که بیزمان زندگی میکنند و همیشه در همان سنی هستند که بودند؛ سنی که هیچ وقت هیچ کدام ما نفهمیدهایم دقیقا چه عددی است!
بخشی از همه ما
تقریبا اکثریت قریب به اتفاق عروسکهای مجموعه کلاهقرمزی اسم ندارند؛ آنها با یک نشانه شناخته میشوند و نامشان یا صفت آنهاست یا نسبت آنها. حتی آقای مجری هم اسم ندارد؛ او آقای مجری است همین و بس؛ همانطور که کلاه قرمزی کلاهش قرمز است و پسرخاله، پسرعمهزا، فامیل دور و همساده، قوم و خویش هستند. هر کدام از این عروسکها بخشی از ما هستند؛ یکی کودک شاد درون ماست، آن یکی تنبلیهای ما را به نمایش میگذارد، دیگری یادآور فلان دوست یا آشناست و همه آنها در کنار هم مجموعهای از شخصیتهای آشنا یا بخشهای آشنای شخصیت ما هستند که در داستانها و موقعیتهای مختلف قرار میگیرند و ما هم لاجرم از تماشای آنها لذت میبریم.
خداحافظ آموزش مستقیم
معمولا در برنامههای مجری محور تلویزیون تلاش بر این است که با ارائه یک داستان ساده، نکتهای به بچهها آموزش داده شود. مخصوصا اگر در چنین برنامههایی یک یا چند عروسک هم حضور داشته باشد، آن وقت است که سیل پیامهای اخلاقی به سمت مخاطب جاری میشود. اما گروه تولید مجموعه کلاه قرمزی اگر هم قصد آموزش داشته باشد آنقدر ظریف و شاد این کار را میکند که مخاطب دلزده نمیشود. در حقیقت عروسکهای مجموعه کلاه قرمزی خودشان هستند و با خوب و بدشان به نمایش درمیآیند در نتیجه مخاطب خودش دست به کار جدا کردن خوبی از بدی میشود.
فامیل نزدیک
آنچه اشاره شد و خیلی چیزهای دیگر، دست به دست هم داده تا کلاه قرمزی و فک و فامیلش تبدیل به فامیل نزدیک همه ما شوند. اما این فامیل نزدیک دارد کمی دردسرساز میشود. هر سال که میآید همه ما از کوچک و بزرگ را شاد میکند اما نزدیکترین فامیلها هم بد نیست گاهی حواسشان باشد که باعث ایجاد مزاحمت برای میزبان نشوند. کلاهقرمزی تا چند سال پیش خودش بود و پسر خالهاش اما حالا فامیل ریز و درشت و دوست آشنایش را هم با خودش به مهمانی ما میآورد و بعید نیست که با این روند صدای میزبان درآید. آقای دلاک، الاغی که خودش را جیگر میخواند و همساده به این جمع اضافه شدهاند و در آیندهای نهچندان دور بعید نیست مادر زن و شوهر عمه و فامیل هفت پشت آن طرفتر هم دور آقای مجری را بگیرند و همه چیز را از کنترل خارج کنند.
کلاه قرمزی با اندکی مراعات و توجه به حال و احوال میزبان و با حفظ همه ویژگیهای منحصر به فردش میتواند یک فامیل دوستداشتی باشد که حتی اگر سالی یکبار هم به خانههایمان بیاید باز هم یک فامیل نزدیک محسوب شود.