خسرو معصومی کارگردان «رسم عاشقکشی» در فیلمی که این روزها بر پرده دارد کوشیده تا به همان حال و هوا وفادار بماند.
فیلمهایی از جنس «جایی در دوردست» معمولاً نه شرایط مناسبی برای اکران دارند و نه به گیشه چندان پررونقی دست مییابند. بخصوص اینکه این فیلم معصومی مثل ساخته قبلیاش از موقعیتهای دشوار و پیچیده سخن میگوید و آدمهایی که شرایط برایشان سرنوشت تلخی را رقم میزند.
معصومی میکوشد تا به یمن عشق، این رگههای تلخ را تا اندازهای تلطیف کند. هر چند این عشق هم خود در نهایت اتفاقاتی تراژیک را به دنبال دارد.
«جایی در دوردست» با تصاویری زیبا و خیرهکننده، بیش از هر چیز از ضعف فیلمنامه لطمه خورده است.
چنین دستمایه جذابی با ساختار بصری چشمنوازش اگر با فیلمنامهای استاندارد همراه میشد، «جایی در دوردست» فیلمی به مراتب بهتر از «رسم عاشقکشی» از کار درمیآمد.در شرایط فعلی اما، فیلم در این حد که تماشاگر را کنجکاو دیدن سومین قسمت سهگانه معصومی نگهمیدارد؛ اثر امیدوارکنندهای است.
واقعگرایی با رگههای خشونت
در سالهایی که سینمای نوین ایران شکل میگرفت، یک گرایش عمده در فیلمسازان تازه به میدان آمده به چشم میخورد و آن رویکرد به عرفان بود. عرفانی که مطلوب مدیران سینمایی وقت بود و فیلمسازان جوان برای این که حمایت دولت را پشت سر خود ببینند، این عرفان را که از سینمای تارکوفسکی و پاراجانف الگو گرفته شده بود در دل آثارشان میگنجاندند.
جدای از اینها البته بودند فیلمسازانی که در همان فیلمهای اول خود، فردیتشان را به رخ کشیدند، یکی از این کارگردانان خسرو معصومی بود. او بعد از فیلم ناموفق «ملاقات»، با «دوران سربی» نشان داد که حرفهایی برای گفتن دارد.
مهمترین ویژگی «دوران سربی» این بود که شبیه به هیچ فیلم دیگری از سینمای ایران نبود و از هیچ جریان روزی تبعیت نمیکرد. در عوض فیلمساز کوشیده بود تا در دل محیط و حال و هوایی که آن را به خوبی لمس کرده بود، به نوعی به سینمایی مبتنی بر رئالیسم دست یابد؛ یک نوع واقعگرایی با رگههایی از خشونت.
خشونتی که محیط آن را به کاراکترها و موقعیتهای داستانی تحمیل میکرد. «دوران سربی» اما نه با فروش قابل توجهی روبهرو شد و نه منتقدان آن را خیلی تحویل گرفتند.
به همین خاطر معصومی چند سالی نتوانست فیلم بسازد و بعد هم فیلم ضعیف «آقای شهردار» را به امید فتح گیشه مقابل دوربین برد که با شکستش در گیشه، ناکامیهای سازندهاش تکمیل شد. چند سال دوری از سینما و بعد ساختن هر چیزی برای گذران زندگی، باعث شد تا فیلمساز با استعداد «دوران سربی» به تدریج به فراموشی سپرده شود.
گنج قارونی که به باد رفت
حتی کارگردانی فیلمی متفاوت در حاشیه جنگ که از نظر تکنیکی هم تجربه قابل توجهی به شمار میرفت ، نتوانست باعث احیای معصومی شود. او به تلویزیون رفت و سریالی را ساخت که هر کسی میتوانست آن را کارگردانی کند.
همچنان که در پی موج جوانگرایی سینمای ایران، «پر پرواز» را با حضور شادمهر عقیلی مقابل دوربین برد. فیلمی که تهیهکنندهاش ادعا کرد از «گنج قارون» هم مخاطب بیشتری را جلب خواهد کرد ولی در نهایت تنها به فروشی متوسط دست یافت.
فیلمی که قرار بود تصویری ملموس از یک ستاره موسیقی پاپ ارایه دهد ولی در عالم واقعیت، شادمهر عقیلی مسیری کاملاً معکوس با «پر پرواز» طی کرد. معصومی بعدها این فیلم را فرزند ناخلف و ناخواسته خود خواند. شناسایی کارگردان خوش ذوق «دوران سربی» در فیلمی چون «پر پرواز» ناممکن مینمود.
بازگشت به طبیعت
وقتی در جنگلهای شمال، معصومی «رسم عاشق کشی» را مقابل دوربین برد، کمتر کسی انتظار فیلمی خوب و قابل تأمل را داشت. فیلم اما در جشنواره اصفهان همه را شگفتزده کرد.
معصومی دوباره دوربینش را به محیطی برده بود که شناخت و تصور دقیق و درستی از آن داشت. آن خشونت محیط و تصویر بکر از طبیعت بیرحم باعث شد تا «رسم عاشق کشی» شبیه هیچ فیلم دیگری نباشد.
خشونتی که قاچاقچیان چوب در قبال سرباز وظیفهشناس اعمال میکردند، از موقعیتی جبری و نه سبعیتی ذاتی نشأت میگرفت و همین نکته بر عمق و غنای «رسم عاشقکشی» میافزود.
سهگانهای از سرنوشت آدمها
در زمان نمایش «رسم عاشقکشی» معصومی اعلام کرد این فیلم بخش اول یک سهگانه است و به زودی «جایی در دور دست» را به عنوان قسمت دوم تریلوژی مقابل دوربین خواهد برد. در روزهای اکران عمومی «رسم عاشقکشی» معصومی در جنگلهای شمال «جایی در دور دست» را میساخت. حالا هم که «جایی در دور دست» به اکران درآمده، معصومی در همان لوکیشنها در حال ساخت قسمت آخر سهگانهاش است.
«جایی در دور دست» چه به لحاظ مضمونی و چه از نظر ساختار، حال و هوای «رسم عاشقکشی» را تداعی میکند. باز هم این اتمسفر و فضاست که سرنوشت آدمها را تعیین میکند. طبیعتی زیبا اما بیرحم و آدمهایی که جبراً گرفتار موقعیتهای دشوار میشوند.
منتها معصومی آنقدر که به آیینهای محلی و عناصر فولکلوریک اهمیت داده، به روایت داستان نپرداخته است. به همین خاطر است که فیلم پر شده از سکانسهایی که به طور مجرد زیبا هستند ولی کارکردی در روایت داستان ندارند.
این گونه است که بلافاصله بعد از یک موقعیت بدیع و سینمایی با تمهیداتی پیش و پا افتاده مواجه میشویم. خط محوری «جایی در دور دست» عشق و دلدادگی جمال به دختری روستایی به نام نیالا است.
جمال که در شهرستانی کوچک در یک دفترخانه کار میکند وقتی با محضردار عازم مراسم عروسی در روستاست، داستان دختری به نام «نیالا» را میشنود که پدرش «گتآقا» میخواسته او را به زور شوهر بدهد ولی مقاومت دختر و خشونت پدر در نهایت به این منجر میشود که «نیالا» قدرت تکلمش را از دست میدهد.
با این مقدمهچینی طبیعی است که جمال با دیدن نیالا عاشق او شود. معصومی روایت این عشق را با ماجراهایی همراه میکند که شمههایی از آن را در «رسم عاشقکشی» هم دیده بودیم.
معصومی بعد از دو دهه کارگردانی، میداند که با دوربینش از چه زاویهای به ماجرا نگاه کند و چگونه بستر را برای تبلور موقعیتهای دراماتیک فراهم کند. مثل جایی که نیالا لب به سخن میگشاید و تماشاگر را شگفتزده میکند.
منتها دل دادن به بیراههایی که در ساختار روایی خلل ایجاد میکنند، فیلم را از نیمه دوم تا اندازهای از رمق میاندازد. با این همه همچنان باید بازگشت خسرو معصومی با فضا و حال و هوایی که از آن شناخت دارد را به فال نیک گرفت.