معاونین وزرای خارجه آلمان، انگلستان، فرانسه، روسیه، چین و آمریکا «اجلاسیه لندن» را در راستای تصمیمگیری جدید درمورد فعالیتهای هستهای ایران برگزار نمودند.
این اجلاسیه که از تاریخ 26 فوریه 2006 فعالیتهای خود را آغاز نموده است، تلاش دارد تا به «وحدت تاکتیکی» برای متقاعدسازی ایران به تعلیق فعالیتهای هستهای نایل گردد. الگوی جدید کشورهای 1+5 را میتوان در چارچوب فشارهای تدریجی در جهت تصاعد بحران دانست.
بهکارگیری چنین الگویی منجر به حفظ همبستگی کشورهای شورای امنیت برای محدودسازی فعالیتهای هستهای ایران گردیده است.
اگرچه بسیاری از دیپلماتهای روسیه و چین بر ضرورت بهکارگیری راهحلهای دیپلماتیک تأکید دارند، اما شواهد موجود بیانگر آن است که اعمال محدودیتهای سازمانیافته میتواند مخاطرات جدیدی را برای ایران بهوجود آورد.
الگوی قطعنامهسازی اگرچه ماهیت دیپلماتیک دارد، اما میتوان آنرا مقدمهای برای تهدیدات جدی و پرمخاطره برای امنیت ملی ایران دانست.
درحالیکه مذاکرات ایران با مقامات آژانس بینالمللی انرژی اتمی و همچنین برخی دیگر از مقامات سیاست خارجی اروپا ادامه یافته است، شواهد نشان میدهد که تاکنون نتایج مشخص و قابلقبولی حاصل نشده است.
کشورهای اروپایی «دیپلماسی چندشاخه» و همچنین الگوهای مبهم را در مذاکرات هستهای خود با ایران در پیش گر فتهاند. چنین الگویی صرفا به ایجاد موجهای سیاسی مرحلهای منجر گردیده است.
شواهد نشان میدهد که دیپلماسی هستهای علیرغم اینکه با پیشرفتهای مرحلهای روبهرو گردیده اما در برخی از مواقع شاهد روندهای معکوس نیز بودهایم. به هر میزان که توافق کشورهای 1+5 افزایش بیشتری پیدا کند، طبعا فشارهای بیشتری بر حوزه دیپلماسی و سیاست امنیتی ایران اعمال خواهد شد.
بهطورکلی دیپلماسی هستهای ایران نیازمند پشتوانههای استراتژیک میباشد. عقبنشینی مرحلهای کمیسیون اروپا را میتوان بهعنوان یکی از نشانههای دیپلماسی چندشاخهای اروپا در برخورد با موضوعات هستهای ایران دانست.
در دیپلماسی شاخهای هیچ نتیجهای حاصل نمیشود. فرایندهای متنوعی شکل میگیرند، اما این امر به مفهوم سازماندهی برای نیل به نتیجه مؤثر تلقی نمیشود. زمانی که «خاویر سولانا» بر این موضوع تأکید میکند که در مذاکرات هستهای ایران نقش مستقیمی را عهدهدار نخواهد شد، بهمفهوم آن است که فضای اروپایی محدودیتهای متنوعی را در ارتباط با ایران ایجاد کرده است.
نگرانی سولانا به مفهوم آن است که در روند موجود الگوهای چندگانه و فرایندهایی که منجر به اجرای دیپلماسی شاخهای میشود، ماهیت خود را از دست داده و در نتیجه زمینه برای کانالیزه شدن سیاستهای عمومی کشورهای شورای امنیت در برخورد با ایران فراهم میگردد.
تهدید کشورهای 1+5 را میتوان در ارتباط با تنظیم قطعنامه جدیدی در مارس 2007 دانست. علیرغم اینکه نمایندگان کشورهای 1+5 موافقت عمومی خود را با تنظیم قطعنامههای جدید در ارتباط با سیاست هستهای ایران اعمال نمودهاند، اما تحقق این امر در زمان محدودی امکانپذیر نمیباشد.
قطعنامه 1737 را میتوان حاصل تعادل رویکرد کشورهای شورای امنیت سازمان ملل دانست. قطعنامه یاد شده براساس 4 ماه فعالیتهای دیپلماتیک حاصل شد. اما میتوان به این جمعبندی رسید که تنظیم قطعنامه جدید در زمان محدودتری انجام خواهد شد.
اگرچه امکان توافق کشورهای 1+5 در فوریه و مارس 2007 بسیار محدود میباشد، اما نیل به توافق و اجماع نسبی کشورهای یاد شده در مارس 2007 بهعنوان موضوع اجتنابناپذیری تلقی خواهد شد.
این امر بیانگر آن است که بهجای نیل به دیپلماسی سازنده برای رسیدن به اهداف امنیتی، نشانههای دیگری از الگوی رفتاری در جهت محدودسازی مرحلهای ایران بهچشم میخورد. چنین الگوهایی را میتوان زمینهساز ایجاد فشارهای جدیدی علیه دیپلماسی هستهای ایران دانست.
الگوی رفتاری کشورهای اروپایی بهگونهای است که از طریق دیپلماسی شاخهای، طیفهای جدیدی از مذاکرات دیپلماتیک با ایران را سازماندهی میکند. هرگونه سازماندهی میتواند فضای لازم برای مذاکرات حاشیهای و غیرمؤثر را فراهم سازد.
بسیاری از توافقات انجام شده در چارچوب مذاکرات سازنده ایران در مقاطع زمانی بعد با مخاطره و تردید روبهرو شده است. بنابراین میتوان تأکید داشت که فضای سیاسی حاکم بر دیپلماسی هستهای ایران نشانههایی از محدودسازی، غافلگیری و همچنین فشارهای چندجانبه را بهوجود آورده است.
هرگونه محدودسازی مرحلهای ایران، مشروعیت بیشتری را برای کشورهای اروپایی، آمریکا، روسیه و چین بهوجود میآورد. اگرچه برخی از این کشورها بر ضرورت تداوم راهحل دیپلماتیک تأکید دارند، اما شواهد نشان میدهد که تحقق چنین هدفی صرفا در شرایطی امکانپذیر خواهد بود که نتایج مؤثری در هر مرحله از مذاکرات بهوجود آید.
اگرچه فرایند دیپلماسی امر مهم و مطلوبی تلقی میشود اما واقعیتهای استراتژیک بیانگر آن است که نتیجه دیپلماتیک اهمیت بیشتر و تعیینکنندهتری را برای سیاست خارجی ایران بهوجود میآورد.
بنابراین باید بر این امر واقف بود که احتمال بهکارگیری استراتژی مبتنی بر غافلگیری در دیپلماسی هستهای کشورهای 1+5 وجود دارد. چنین روندی توانسته است، «سندروم غافلگیری» را در ارتباط با فعالیتهای هستهای ایران بهوجود آورد. تداوم چنین فرایندی عامل بسیاری از مخاطرات و محدودیتهای امنیتی برای دیپلماسی هستهای ایران خواهد بود.
باید فرایندهای جدیدی مورد توجه قرار گیرد که زمینههای لازم برای نیل به دیپلماسی معطوف به نتیجه را فراهم آورد.
مذاکرات سازنده که ماهیت فرایندی داشته باشد، میتواند نتایج محدود و مرحلهای را برای جمهوری اسلامی ایران بهوجود آورد. اما برای عبور از «سندروم غافلگیری» لازم است تا زمینههای مؤثر برای نیل به دیپلماسی نتیجهگرا فراهم گردد.
حوزه دیپلماتیک میتواند بر امنیت ملی کشور تأثیرگذار باشد. دیپلماسی و امنیت ملی موضوعات رئالیستی و نتیجهگرا میباشد. بنابراین مذاکرات سازنده نیازمند آن است که به نتایج مؤثر و قابلقبول منجر شود.