سه‌شنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۱ - ۱۰:۰۳
۰ نفر

دکتر روح الله حسینی* "ساعت ۸ شب. آنچه بر سر راست‌ها آمد چیزی ورای از پای درآمدن بود: هولی بود، جنونی بود در ردای عقل، آشوبی که از راه نظم پیش آمده بود؛ هیولایی بود که مدعی هنجار و قاعده بود"[۱].

france

اینها جملاتی هستند که با آن‌ها، ژان پل آرون، نویسنده، مورخ و روزنامه نگار فرانسوی (و برادرزاده ی ریمون آرون معروف) بلافاصله پس از انتخابات ریاست جمهوری فرانسه در ماه می 1981، حال و روز رقبای دست راستی را توصیف می‌کند.

فرانسوا میتران، با حدود 51.8 درصد آراء در دور دوم و در مقابل والری ژیسکار دستن به عنوان بیست و یکمین رییس جمهور فرانسه، و پس از بیش از دو دهه حکومت گلیست‌ها در این کشور زمام امور را به دست گرفته بود. میتران نخستین رییس جمهور سوسیالیست جمهوری پنجم محسوب می‌شد، و با این حال چهارده سال، یعنی بیش از سایر روسای جمهور، بر این کرسی تکیه زد. با روی کار آمدن او که ده سال پیش، در 1971 به عنوان رهبر حزب سوسیالیست فرانسه انتخاب شده بود[2]، گویی فرانسه جان تازه‌ای گرفته بود. ژک لانگ، وزیر فرهنگ معروف او از این روز یعنی 10 می 1981، به عنوان روزی تاریخی یاد کرد و اظهار داشت: "در این روز فرانسه از سایه خارج و به روشنی وارد شد".

پاگانی آهنگساز نیز سرودی حماسی خلق کرد که بخشی از آن اینگونه بود: "فرانسه ی سوسیالیست...حال که هستی...همه چیز اکنون و در اینجا ممکن می شود".

بدینسان فرانسه به یکباره به سمت سوسیالیسم در غلتید؛ قوانین اجتماعی بسیاری از رای مجلس گذشت و اصلاحاتی اساسی در پیش گرفته شد. از جمله مهم‌ترین آنها می‌توان به منع اعدام، کاهش ساعات کاری به 39 ساعت در هفته، افزوده شدن هفته ی پنجم مرخصی با حقوق، امکان بازنشستگی در سن 60 سالگی، ملی شدن صنایع مهم، تمرکززدایی و غیره اشاره کرد. مسیری که میتران در پیش گرفته بود به مذاق ملت بسیار خوش می‌آمد و نوید دورانی شکوفا را می‌داد، اما با بحران اقتصادی جهانی که روی داد این عیش خیلی زود منغص شد و دولت فرانسه مجبور به اعمال سیاستی شبیه به ریاضت اقتصادی امروز گردید.

البته با اعمال این سیاست، دولت خیلی زود توانست با مهار تورم و مدرن سازی اقتصاد خود قد راست کند اما در یک حوزه موفقیتی به دست نیاورد و آن هم بیکاری بود که روز به روز بر نرخ آن افزوده می‌شد. همین نقیصه هم پاشنه ی آشیل چپ‌ها شد و موجبات ناکامی سوسیالیست‌ها در انتخابات مجلس سال 1986 را فراهم آورد، که در پی آن میتران ناچار به تقسیم قوای مجریه با شیراک دست راستی و اعطای پست نخست وزیری به او شد؛ لیکن این ضعف مانع از انتخاب مجدد میتران برای دور بعدی ریاست جمهوری نشد. در این دوره شعار نامزد سوسیالیست‌ها تلاش برای اتحاد فرانسه بود. میتران در ساخت اتحادیه اروپا نیز پر تلاش و مصصم ظاهر شد و پیمان ماستریخت را که در آن پول واحد اروپا (یورو) برای سال 2002 پیش بینی شده بود، امضاء کرد. اما به رغم این کوشش‌ها و آثار اجتماعی و فرهنگی فراوان، سوسیالیست‌ها همچنان در حوزه ی اقتصاد و به ویژه اشتغال موفقیتی کسب نکردند تا باز در انتخابات مجلس سال 1993 به رقبای دست راستی باختند. یک سال بعد سوسیالیست‌ها و در کل احزاب چپ گرا در انتخابات پارلمان اروپا ناکام ماندند تا مهر تاییدی بزنند بر این واقعیت که اروپا در سیر جهانی شدن و فربه‌تر شدن اقتصاد سرمایه داری، آراء سوسیالیستی را بر نمی‌تابد.

و بالاخره در 1995 زمانی که شیراک، آن هم در مبارزه نه با یک چپی که با یک هم حزب، یعنی یک گلیست، به قدرت رسید به نظر می‌آمد که سوسیالیست‌ها باید برای همیشه با کرسی ریاست جمهوری خداحافظی کنند. ناگفته نماند که 4 سال پیش از این تاریخ، با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و به همراه آن بلوک شرق، کمونیسم عملاً تمام اعتبار خود را از دست داده و به بن بست رسیده بود. و کیست که به مبانی مشترک سوسیالیسم و کمونیسم آگاه نباشد؟ در واقع مارکسیسم و سایر ایدیولوژی‌های خرد و کلان غربی، به باور متفکرین بزرگی چون ژان بودریار (که در کتاب مهم خود  توهم پایان (1992) در این باره بحث می‌کند) یا لیوتار و دیگران، به پایان خود رسیده بودند، و غول سرمایه داری با سردمداری آمریکا یکه تاز میدان بود.

از این رو، در چنین شرایطی که فرانسه درهای خود را رو به بازارهای جهانی گشوده و اقتصادی آزاد را به پیش می برد، هر چند درگیر بحرانی اقتصادی بود و هست، باور اینکه سوسیالیست‌ها بازگشتی چنین پیروزمندانه داشته باشند، دست‌کم از دیدگاه تحلیلگران خارجی، مشکل می‌نمود. باز از همین رو، زمانی که در دور اول یعنی در تاریخ 27 آوریل 2012، آرای فرانسوا اولاند بیشتر از نیکلا سارکوزی در آمد، بسیاری معتقد بودند که در دور دوم این فاصله ی کم جبران خواهد شد و با اتکا به آرای جبهه ی ملی، که ماری لوپن به دست آورده بود، سارکوزی به صدر باز خواهد گشت.

از طرفی، پس از رسوایی استروس کان و حذف او از فهرست نامزدهای ریاست جمهوری، سابقه ی نه چندان درخشان اولاند که رقیب هم حزبی خود او، مارتین اوبری، او را از پیش شکست خورده می دانست، امیدها را برای پیروزی او کم رنگ کرده بود. پس چه چیز باعث پیروزی سوسیالیست ها شد؟

شاید بهتر باشد پاسخ این سوال را نه در قوت سوسیالیست‌ها و برنامه‌های پیشنهادی آنان، که در اشتباهات راست‌ها و به ویژه حزب حاکم یعنی او. ام. پ. و البته نماینده ی آن یعنی شخص رییس جمهور جستجو کنیم. اشتباهاتی که تاثیر خود را به ویژه در مناظره ی پیش از انتخابات نشان داد و سارکوزی را که به مهارت و قدرت در جدل و مناظره شهره بود، در کمال تعجب در موضع ضعف نهاد و بالعکس اولاندی را که گفته می شد و خود نیز پیشتر نشان داده بود که سخنور نیست بر رقیب چیره ساخت. پس پر بیراه نیست اگر بگوییم که سوسیالیست‌ها بیش از اتکای به قوت برنامه‌های خود یا ضعف راست‌ها، با اتکای بر اشتباهات شخصی سارکوزی پیروز انتخابات شدند.

در میان تمام اشتباهات سارکوزی چه در سیاست خارجی و چه در داخل، آنچه از همه چشمگیرتر می‌نمود، دامن زدن بر اختلافات و البته لحن تند و سخن قیم مابانه ی او به ویژه در مخاطب قرار دادن مخالفان و رقبا بود.

می‌توان گفت سارکوزی در سیاست داخلی خود در برقراری امنیت و از میان بردن جرم و جنایت، که به ویژه مهاجران را خطاب قرار می‌داد، شاید کمی زیادروی کرد. همچنین در سیاست خارجی با تاکید بر حضور نظامی بیشتر و موثرتر در سطح بین‌الملل و نزدیکی بیش از حد به آمریکا غرور فرانسوی ها را که همواره بر استثنا و استیلای فرهنگی خود تاکید دارند، خدشه دار کرد. آمریکایی شدن فرانسه چیزی نبود که به سادگی بتوان از آن گذشت.

اشتباه دیگر او که البته در این نکته کل راستها مقصرند، کم توجهی به جوانان  و آرمان‌های ایشان بود. آرمان‌هایی چون عدالت خواهی که سوسیالیست‌ها به خوبی بر آن انگشت گذارده و پیروزی خود را با تاکید بر آن محقق کردند. عدالت محور تمام صحبت‌های اولاند در مبارزات انتخاباتی‌اش بود؛ هر چند تحقق آن مشکل تر از هر زمانی می‌نماید. اما این انتخابات ورای اشتباهات شخص یا جناحی خاص، در نگاهی کلان‌تر نشانی دیگر بود از تحولی که در سطح جهان در حال وقوع است: اینکه سرمایه‌داری نیز بعد از سایر ایدیولوژی‌ها با بحرانی جدی روبروست. اما این نکته قطعاً به معنای پیروزی یا بازگشت موثر سوسیالیسم نمی‌تواند باشد که گمان می‌رود در دیالکتیک آشنا و نخ نمای تاریخ صرفاً جای دیگری را می‌گیرد و بعد هم پس می‌دهد. تاریخ گواه این مدعاست. تاریخی که همچنان پر پیچ و خم به سیر خود ادامه می‌دهد.

* دکتر روح‌الله حسینی عضو هیات علمی دانشگاه تهران

 و رئیس گروه مطالعات فرانسه - دانشکده مطالعات جهان


[1] - ژان پل آرون، مدرن ها، گالیمار، 1984، ص. 306.

[2] - حزب سوسیالیست فرانسه تا پیش از این سال تحت نام اس. فی. یو شناخته می شد. این نام اخیر به بخش فرانسوی شورای بین المللی کارگری اطلاق می‌شد که در سال 1905 و به منظور متحد ساختن سایر جریانهای دارای تفکرات سوسیالیستی، پدید آمده بود.

کد خبر 169638
منبع: همشهری آنلاین

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز