خانم شیم کو ،پیرزنی پا به سن گذاشته است. سالها است که شوهرش دارفانی را وداع گفته و وی به تنهایی در دهکدهای کوچک در شرق کره جنوبی به نام ایلی زندگی می کند.
خانواده خانم شیم کو دست برقضا خانواده ای پر جمعیت است. او سه پسر،دو دختر و همچنین یک پسرخوانده و یک دخترخوانده دارد.با این همه او تنهااست. فرزندان هرکدام بزرگ شده اند و به سمت و سوی سرنوشت رفته اندو اینک خانم شیم کو به تنهایی در ایلی،دهکده آبا و اجدادی اش زندگی می کند. او از حال فرزندانش باخبراست اما به دو دلیل عمده کمتر می تواند آنها را ببیند.یکی دوری راه دهکده ایلی و شرایط جغرافیای آن و دیگری ضعف پیری و مهمتر، درد استخوان پیشرفتهای که بسیار او را ضعیف کرده است. در همین گیرودار به او خبر می رسد که دختر کوچکش قرار است ازدواج کند و مراسم در شهر پوکو برگزار میگردد.
اینجااست که خانم شیم کو تمام همتش را مصروف این مهم میکند تا هرطور شده خودش را به شهر برساند. روندی که ابتدا به ساکن با توجه به شرایط خانم شیم کو ممکن است عادی به نظر برسد. او میتواند با اتوموبیل یا قطار یا هواپیما،سه سوته خودرا به پوکو برساند و خوش و خرم در عروسی کوچکترین دخترش شرکت کند. اما این همه ماجرا نیست. خانم شیم کو از مسافرت های ایچنینی بیزار است. او محال است سوار هواپیما بشود و یا از ماشین استفاده کند. ضمن اینکه شرایط جغرافیایی محل زندگی او و همچنین مسیر سفر چنان پیچیده است که نمی شود از وسیله ای بیش از 2 کیلومتر استفاده کرد.خانم شیم کو تصمیم غریبی می گیرد. او اراده می کند پای پیاده خودش را به مراسم عروسی برساند و اینچنین پا به جاده میگذارد...
سکانس ابتدایی فیلم مادر،سکانس گویا و نابی است از شرایط جغرافیایی محل زندگی خانم شیمکو.در واقع بیش از هرچیز تماشاگر باید با این اوضاع آشنا بشود و سپس به سراغ کاراکترها برود.این سکانس کوتاه بصورت انیمیشن ونمودار محل زندگی خانم شیمکو و مراحل سفر او را نشان می دهد.این فاصله از دهکده ایلی تا شهر پوکو، با دریاچه ها و رودخانه ها احاطه شده و مشخص است که پیاده رفتن از این مسیرها با دردسرهایی فراوانی به وِیژه برای یک خانم سالمند همراه خواهد بود.در واقع همین سکانس تعلیق برانگیز بزرگترین نقطه قوت فیلم است تا تماشاگر داستان را تا انتها دنبال کند و سرانجام دریابد این پیرزن سرسخت در این سفر ماجراجویانه موفق می شود یا خیر...
در فیلم مادر با تعدد کاراکتر روبرو هستیم اما همواره شخصیت محوری مادر به قوت خودش باقی می ماند.نوع معرفی کاراکترها نیز جالب توجه است.در هر روز و در طی هر مسیر ما با یکی از فرزندان خانم شیمکو آشنا می شویم.در هر روز یکی از آنها کمک حال مادر می شود و در این بین هم ویژگیهای خانم شیمکو هر روز بیشتر رونمایی می شود و هم سابقه و نوع شخصیت فرزندانش را بهتر درمی یابیم.خانم شیمکو سه پسر و یک پسرخوانده دارد. بیونگ پسر بزرگتر است.با این همه او قرار نیست همه بار زندگی خانم شیمکو را بدوش بکشد.لی نیز اگرچه بزرگترین دختر اوست اما او نیز فقط سهمی در رابطه با رسانیدن مادر به دوش دارد.اینگونه نه فرزندی مواخذه می شود و نه بیش از حد تشویق.از نگاه خانم شیمکو اصلا قرار نبوده کسی به او کمک کند و همینکه فرزندانش،هرکدام ماموریتی روزانه را بردوش گرفته اند،خود بزرکترین محبت است.
ملودرام مادر فیلمی شعاری و کلیشه ای نیست. مادری تنها در داستان روایت می شود که مهمترین امتیازش استقلال او بوده است.شیمکو به تنهایی 7 فرزند بزرگ کرده و هرکدام الان برای خود مستقل شده اند. با این همه قرار نیست فرزندان بار همه زندگی مادر را بپذیرند.یکی از این چالش ها تصمیم او بر پیاده رفتن تا محل عروسی است.تصمیمی که غیرقابل برگشت است.اما با این همه فرزندان بگومگوها و مشاجره ای راه نمی اندازند و بیشتر درصددند تا این مسیر پرمخاطره هرچه زودتر و با شادی و امنیت هرچه تمامتر به پایان برسد.
داستانک های این سفر ماجراجویانه نیز مناسب روایت شده است. به هرحال برای یک پیرزن تنها که مریض هم هست مسافرت دشوار است چه برسد به اینکه بخواهد پای پیاده و آنهم در داخل یک شبه جزیره به سفرش ادامه دهد. برخی از این ماجراجوییها اما به قصه اصلی کمک فراوانی نیز میکنند. بستر اصلی فیلم محوریت مادر است و عروسی در المنتهای بعدی اولویت قرار میگیرد. چنانچه جغرافیا و لوکیشن فیلم نیز اصلی ترین عنصر در زیر ساخت قصه ها است. خانم شیمکو در این مسیر سوار بالن میشود، مجبور است بوسیله قایق از یک رودخانه خروشان عبور کند، از یک پل لغزان گذر میکند، کنار رودخانهها و دریاچهها با پای پیاده مسیر را ادامه می دهد و سرانجام به پلی می رسد که درآن دخترش را در لباس عروسی میبیند تمام این سکانسها چشم نوازند و واقعی جلوه گری میکنند.
برای تماشاگر او ماراتنی عجیب را شروع کرده و در مرحله ممکن است مشکلی برایش رخ بدهد. از این رو تماشاگر قصه فیلم مادر ؛ مدام دراین خوف و رجا است که مبادا برای خانم شیمکو حادثهای رخ دهد. هنگامی که و را سوار بالن میکنند، یکی از بهترین لحظات فیلم رقم میخورد. شیمکو نگران جان خود نیست. او از این نگرانی دارد که مبادا بالن سقوط کند و روی سر بیچارهای فرود بیاید. سفر او با قایق نیز خالی از مخاطرات نیست. همان لحظات کوتاهی که او را به زور در قایق مینشانند، خانم شیمکو بلافاصله از مضرات این نوع سفر می گوید و وقتی سخنش به پایان می رسد که قایق به ساحل پهلو زده است.تمام اینها به نوعی دوری از مدرنیته و یا ترس از آن و شاید تاکید بر سنت باشد. برای شیمکوی پا به سن گذاشته قابل باور نیست که جوانان الان چکونه زندگی می کنند.او برای فرزندانش مدام توضیح می دهد که پیش از این و در جوانی چگونه و با پای پیاده به همه جا سفر میکرده و الان چرا نباید اینگونه بود؟ تلاش فرزندان نیز برای توضیح دادن به او البته به جایی نمی رسد...
از اواسط فیلم نیز که بیشتر با فرزندان خانم شیمکو آشنا می شویم، میتوانیم تسلط و قدرت او را بر فرزندانش مشاهده کنیم. تسلطی که نشان از تاثیرپذیری روحیه او در فرزندانش میباشد. در یکی از معدود صحدودهای داخلی (اگر فیلم را دیدهاید سکانس رستوران بین راهی را به یاد بیاورید) خانم شیمکو را درحالی میبینیم که به همراه پسر بزرگتر و همچنین پسرخواندهاش در میانه سفر به یک رستورن بین راهی رفتهاند. در حین خوردن غذا دو پسر ضمن یادآوری خاطرات گذشته جر و بحث شان میشود و کار بالا میگیرد. جالب اینجااست که خانم شیمکو ابتدا به ساکن دخالتی نمی کند ولی وقتی اوضاع پیچیده می شود با ذکر دو یا سه جمله و غیر مستقیم حق را به حق دار می دهد و قضیه با یک چشم غره مادرانه خیلی تروتمیز پایان مییابد.
چنین صحنه هایی در فیلم فراوانند.همه جا این مادر است که اولویت دارد.اواست که تصمیم می گیرد.اواست که چاره اندیش است و فردای فرزندانش را علیرغم دوری از آنها بهتر می بیند. تمام اینها در طی داستانک هایی اتفاق میافتد که ریشه و پیوند در عنصر اصلی ماجرا یعنی سفر دارند و هیچ کدام نیز شعاری از کار درنیامدهاند.
در سکانس های پایانی دیالوگ بیشتری و یا بهتر بگویم دیالوگ های پرمغز تر و مفصل تری را شاهد هستیم. سکانس پیاده روی در جنگل را به یاد بیاورید. جایی که تقریبا آخرین ایستگاه این سفر طولانی به حساب می آید و در آستانه رسیدن به شهر پوکو هستند. آنچه فرزندان، بویژه دخترها، در این پیاده روی مطرح میکنند، نوع زندگی و بیان انتظاراتشان است. پسرها نیز مدام ادعا میکنند که زندگی برای مردها در هر زمانی و در هر شرایطی سخت از زندگی زن ها است.هر کدام نیز دلایلی برای خود عنوان می کنند.پسرها بر مسئولیت پذیری سنتی مردها و اینکه رئیس خانواده هستند سخن میگویند و دخترها از مدیریت و برنامهریزی خانمها دفاع میکنند. با این همه حرف های خانم شیمکو مانند همیشه حسن ختامی بر این بگو مگو های برادرانه و خواهرانه است.او کوتاه می گوید که در زندگی پسر بودن و یا دختر بودن تفاوت ندارد.مهم عمل کردن به وظایف است.همین پیاده آمدن برای شرکت در عروسی را نیز وی یک وظیفه عنوان می نماید...
مادر،جدای از داستان جذابش، لوکیشن بسیار جذای و چشم نوازی را نیز در معرض دید قرار میدهد. بازیها نیز قابل قبول است و روند شکل گیری داستان به گونهای است که تماشاگر تا پایان،مشتاقانه فیلم را دنبال میکند.
Long and winding road
فیلمنامه وکارگردانی: سانگ جو کو/ محصول 2005 کره جنوبی/ زمان فیلم : 92 دقیقه/ بازیگران: کو دو شیم (مادر)/ بیونگ هو سان (پسر بزرگ)/ هی این لی (دختر بزرگ) /یی کی (دختر خوانده) / ون پارک (پسرخوانده)