چهارشنبه ۳ خرداد ۱۳۹۱ - ۰۵:۱۴
۰ نفر

علی عمادی: «وقال الرسول یا رب‌ ان‌ قومی اتخذوا هذا القران مهجورا» (فرقان/30) پیامبر بزرگوار اسلام[در روز قیامت] نزد خدا شکایت می‌فرماید که قوم من (مسلمانان) این قرآن را رها کردند.

امام علی النقی (ع)

در بیان این آیه شریفه اهل تفسیر دو واژه «اتخاذ» و «هجر» را در کنار هم معنا کرده و به این ترکیب رسیده‌اند که آنچه شکایت وجود نازنین حضرت ختمی مرتبت در بارگاه الهی را موجب شده «مهجورکردن» نیست بلکه «به مهجوریت گرفتن» است.

تفاوت این دو ترکیب مانند «بازی کردن» و « به بازی گرفتن» است که گرچه یک عمل صورت می‌گیرد ولی در دومی، شخص، ظاهرا منظوری دیگر دارد و عمل خود را با ظاهرسازی به گونه‌ای دیگر جلوه می‌دهد. آنچه از آیه شریفه برمی‌آید آن است که حضرت‌رسول(ص) نه از ترک قرآن از سوی مسلمانان که بیشتر از آن از توجهی که به قرآن می‌شود ولی از ترک آن بدتر است، نزد خداوند گلایه می‌فرماید؛بدین معنا که مسلمانان در ظاهر قرآن را ترک نمی‌کنند و از تلاوت و بزرگداشت آن رویگردانی ندارند اما از عمل به دستورات قرآن و آنچه به فرموده خداوند شفا و رحمت برمومنین است رویگردانند. مهجور کردن قرآن، مراجعه نکردن به این نسخه شفابخش است اما به مهجوریت گرفتن قرآن آن است که در ظاهر مراجعه صورت می‌گیرد اما از داروی تجویز شده استفاده‌ای نمی‌شود و این همان نکته‌ای است که گلایه پیامبر رحمت که «رحمت‌للعالمین» است را برمی‌انگیزد.
اما آیا رحمت للعالمین چنین گلایه‌ای را در روز جزا فقط برای مصحف شریف و آیات درج شده روی کاغذ مطرح می‌فرمایند، یا به مهجوریت گرفتن قرآن ناطق را نیز درنظر دارند؟

آنچنان که از متن روایات برمی‌آید، به ویژه تعابیری همچون آن‌که در روایت ثقلین آمده جدایی میان مصحف شریف و عترت پیامبر معنا نداشته و تعبیری که از قرآن می‌رود ناظر بر صامت و ناطق آن است. از این منظر می‌توان اینگونه پنداشت که نه‌تنها مهجور گرفتن قرآن که مهجورگرفتن اهل‌بیت(ع) نیز گلایه نبوی را در پی دارد.

حتی برخی از مفسران که به ظرافت‌های کلام نیز توجه دارند منظور از «هذا القرآن» در متن آیه شریفه را نه تجسم روحانی یا جسمانی قرآن در روز قیامت که ناظر بر حضور قدمی اهل بیت عصمت و طهارت دانسته‌اند و اشاره‌ای که بر آنان می‌رود. اما فارغ از این تفاسیر، با استناد بر تعابیری که از پیامبر عظیم‌الشأن اسلام در خصوص آنچه بارها و بارها تاکید داشته‌اند ماترک ایشان «کتاب‌الله» و «عترت» است و هیچ تمایزی میان آنان نیست تا همان روزی که حضرتش لب به گلایه بگشاید و پس از آن بر حوض کوثر وارد شود، می‌توان استنباط کرد که مهجور گرفتن اهل بیت نیز شکایت رحمت للعالمین را در پی خواهد داشت.

در خصوص مهجور نماندن قرآن، توصیه‌های زیادی مطرح شده که لب کلام آن عمل به دستورات قرآن است و ناظر بر توأمان دانستن مصحف شریف و قرآن ناطق، رفتار بر پایه توصیه‌های معصومان که هیچ تفاوتی با عمل به شرح مبین ندارد، می‌تواند از چنین خطای فاحشی جلوگیری کند. کما اینکه از حضرت امام‌جعفرصادق(ع) روایت شده که «معاشر الشیعه،‌ کونوا لنا زینا و لاتکونوا علینا شینا» بدان معنا که ای گروه شیعیان و دوستداران اهل‌بیت، برای ما زینت باشید نه مایه سرافکندگی!

و براساس این جنس احادیث، آنچه موجبات ننگ و عار ( نعوذ بالله) حضرات ایشان را فراهم می‌آورد مجموعه‌ای از بی‌اخلاقی‌های رفتاری و اعتقادی است که در عمل شیعیان منسوب به ایشان ممکن است دیده شود. با این حساب، سلوک بر پایه اجرای دقیق شرع که هم توصیه قرآن است و هم فرمایش حضرات معصومین، می‌تواند موجب خشنودی خاندان عصمت از منسوبان به آن خاندان و رضایت نبی‌مکرم اسلام(ص) از افراد و جوامع باشد تا ایشان در بارگاه الهی از چنین امتی شکایت نداشته باشند. با این مقدمه نه چندان کوتاه و با رعایت چنین تراز و میزانی، وضعیت کنونی شیعیان در قبال این دو «ثقل»- چه اکبر و چه کبیر- آن چیست؟

درباب ثقل اکبر و قرآن شاید مجالی دیگر باید سخن گفت اما در خصوص رفتار ما شیعیان در باب تکریم اهل بیت قدری بیندیشیم و ببینیم تا چه حد برای حضراتشان مایه سربلندی شده‌ایم و یا خدای ناکرده مایه...!
این تامل هم باید فردی باشد و هم اجتماعی، هم ناظر بر رفتارهای شخصی‌مان باشد و هم برخوردهای اجتماعی را شامل شود.آ یا توانسته‌ایم شیعیان خوبی برای این قافله خوبی باشیم؟

« ابن‌ام ان القوم استضعفونی و کادوا یقتلوننی » (اعراف/150)
[وقتی حضرت‌موسی(ع) از میقات الهی باز آمد و با گوساله‌پرستی بنی‌اسرائیل مواجه شد آنچنان به خشم آمد که الواح را بینداخت و سر برادرش هارون را گرفت و کشید و هارون در پاسخ این خشم حضرت موسی خطاب به برادرش فرمود]: ای پسر مادرم! همانا که این قوم [بنی‌اسرائیل] مرا به استضعاف کشاندند و حتی می‌خواستند مرا بکشند.

در احادیث متواتری از عامه آمده است که روزی عمربن خطاب گفت: این‌قدر از علی بدگویی نکنید زیرا شنیدم از پیغمبر که فرمود در علی سه خصلت است که اگر یکی از آنها برای من که عمر هستم می‌بود، از هرچه آفتاب بر او می‌تابد، بیشتر دوست داشتم. آنگاه گفت: من و ابوبکر و ابوعبیده جراح و تنی چند از صحابه حاضر بودیم و رسول‌اکرم به علی‌بن ابی‌طالب تکیه داده بود تا اینکه پیامبر به شانه علی زد و فرمود: تو ای علی، نخستین مومن از حیث ایمان و نخستین مسلمانی از حیث اسلام. آنگاه فرمود: ای علی تو برای من به منزله هارون هستی برای موسی. سپس فرمود: دروغ روا داشته است بر من کسی که گمان می‌کند مرا دوست دارد در حالی که تو را دشمن می‌دارد. غیر از این نقل خلیفه دوم، این حدیث از پیامبر مکرم اسلام که فرمودند:«انت منی بمنزله هارون من موسی الا انه لانبی بعدی» در منابع مختلفی در صحاح اهل‌سنت و همینطور منابع شیعی نقل شده است که از آن به حدیث منزلت نیز یاد می‌کنند. البته اینکه مسلمانان تا چه حد به این حدیث عمل کردند، خود بحثی دیگر است.

از چنین روایتی برمی‌آید که منافقین امت حضرت‌رسول همانگونه که بنی‌اسرائیل سعی داشت هارون را به استضعاف بکشاند، کشتی‌نجات، فلاح و رستگاری اسلام که کشتیبانی چون امیرمومنان و پس از آن حسنین و سپس 9امام معصوم از ذریه حسین(ع) داشت را تا آنجا که در توان داشتند از حرکت باز دارند. سامری‌ها هر روز رنگی تازه به خود می‌گرفتند و تنها مانعی که امت را از گوساله‌پرستی وامی‌داشت وجود نازنین ائمه هداه بود. البته اگر بنی‌اسرائیل فقط قصد کشتن هارون را کردند، اشقیای امت رسول‌اکرم، بارها و بارها هارون‌های زمان خود را به شهادت رساندند.
همچنین باید توجه داشت تعبیری که هارون در مورد رفتار بنی‌اسرائیل باخود درآیه‌ای که ابتدائا یاد شد به کار می‌گیرد، تعبیری جالب است:«استضعفونی».

براساس این تعبیر، نه هارون ضعیف بود و نه بنی‌اسرائیل و سامری‌ها توان رویارویی با او را داشتند. این بود که سعی کردند او را به خواری بکشانند و او را از آنچه هست، ضعیف‌تر نمایش دهند. این همان ترفندی است که سامریان در تمام 1400سال گذشته برای رویارویی با هارونیان به کار بسته‌اند. که اگر علی به منزله هارون باشد برای حضرت رسول و باور داشته باشیم که «کلهم نور واحد» آنگاه درمی‌یابیم که چرا دشمنان از هر خباثتی فروگذار نکردند و از هر شناعتی دریغ، تا جایی که دستان خود را به خون امامان همام آلودند. سوای این، باز باید از خودمان بپرسیم که در روزگار اکنون، تبعیت از سامری‌های زمان چقدر رواج دارد و تا چه حد آشفتگی دوران، موجب اخلال در دینداری‌مان می‌شود؟

می‌گویند همان چند روزی که موسی(ع) بیشتر در میقات ماند، کافی بود تا بنی‌اسرائیل پیامبرشان را به خلف وعده متهم کرده و برای ساخت گوساله سامری تعجیل کنند. اما در مقام کنونی و زندگی در عصری که امام زمانمان همچون آفتابی پشت ابر می‌ماند، کدام یک از ما توانسته بر نفس خبیث لگام بزند و از پرستش گوساله‌هایی که هر روز رنگی نو به خود می‌گیرند و جامه‌ای تازه می‌پوشند، خودداری کند؟

«ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم» (رعد/11)
خداوند در قرآن کریم صراحتا می‌فرماید که سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی‌دهد مگر آنکه خودشان آن را تغییر دهند.امیرمومنان (ع) نیز می‌فرماید: هنگامی که نعمت‌های خدا به شما روی می‌آورد، با سپاس اندک آنها را از خود دور نسازید. یکی از مهم‌ترین نعمت‌هایی که شاید بی‌آنکه خود متوجه باشیم به ما ارزانی شده، نعمت ولایت و دوستداری خاندان حضرت رسول(ع) است. چنین نعمتی با بی‌سپاسی یا قدرناشناسی مسلما از میان خواهد رفت.

شاید قومی جدال با چنین نعمتی را بخواهند یا قومی دیگر از روی رخوت و سستی یا نفاق و دورویی این نعمت را مهجور بگیرند اما مبادا که قومی از روی جهالت این نعمت را فنا کنند.
آنچه این روزها خطرناک‌تر از عداوت دشمنان، خطرش را به رخ می‌کشد، جهالت برخی دوستان است؛ آنجا که حب و بغض‌ها را نه براساس عقل و اندیشه که به رنگ احساسات بدون پشتوانه تفکر، فریاد می‌کشند.

پاسداری از نعمت ولایت، جامه عمل پوشاندن به قامت هر کدام از رفتاری است که از ما سر می‌زند که اگر بر پایه شرع و احکام الهی باشد خوشا به‌حالمان و اگر خدای ناکرده سرسوزنی انحراف از آن داشته باشد باید شاهد کجروی‌ها، خرافه‌گرایی‌ها و بی‌روح شدن جامعه‌ای باشیم که دین تنها لقلقه زبان‌ها شده است؛ جامعه‌‌ای که اگر به‌دنبال مسلخ فرستادن هارون نباشد بی‌تردید قرآنش را مهجور نگه‌داشته است. حال خود قضاوت کنید که ما از کدام قومیم؟

کد خبر 171616

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز