زیرا در آن، صلح از طریق جنگ تضمین میشود و آزادی انسانها از طریق تباهسازی افراد، نیازها و تواناییهایشان محقق میشود و توده مردم، فقیر، ضعیف، سرکوب شده و استثمار شده نگه داشته میشوند.
بهزعم او عالیترین مظهر عقلانیت رسمی، جلوه ناب غیرعقلانی بودن عقلانیت است.
تکنولوژی نوین، که عالمگیرترین مؤلفههای جوامع نوین و پرچمدار پدیده جهانی شدن است، از دید مارکوزه به نوعی یکهتازی در جوامع نوین منتهی میشود که در بردارنده روشهای مؤثرتر و حتی دلچسبتری از کنترل بیرونی افراد است. نتیجه این وضعیت، پیدایش جامعهای است که مارکوزه آن را جامعه تکبعدی(ساحتی) میخواند.
مارکوزه میگوید: در جامعه صنعتی امروز، عمل تولید نقش ویرانگری را بازی میکند و پیوسته این بازی، گسترش مییابد. انسانیت در معرض یک نابودی کامل قرار گرفته، اندیشه و بیم و امید انسانها بازیچه قدرتهای بزرگ گردیده، فقر و بدبختی در کنار توانگریهای نوظهور خودنمایی میکند و از این روست که توسعه، تکامل و نظام فکری این جوامع در اساس غیر منطقی به نظر میرسد.
او همچنین درباره ماهیت سلطهآفرین نظام تکنولوژی میگوید: تکنولوژی در برقراری شکلهای تازه نظارت و روابط اجتماعی، با اثرات و نتایج روزافزون، پیروز شده و تا آن پایه در گرایش توتالیتاریستی خود پیش رفته که حتی کشورهای توسعه نیافته و غیرصنعتی را مبتلا کرده است.
از رهگذر تکنولوژی، فرآیندهای فرهنگ، سیاست و اقتصاد درهم میآمیزد و سیستمی را به وجود میآورد که با دخالت در تمام شئون زندگیشان انسانها را میبلعد و هر جهشی را واپس میزند.
به نظر مارکوزه، نقد مهمترین تفکر فلسفی است. بنابراین او در کتاب «انسان تک ساحتی» آسیبهایی را که جامعه سرمایهداری صنعتی بر توانایی نقد یا عامل رهایی وارد کرده است بررسی میکند.
به نظر مارکوزه نیروهای رهایی بخش در جامعه صنعتی مدرن به نحو فزایندهای در حال نابودی هستند. دیگر چندان نیروی مخالفی باقی نمانده است. یکی از علل این تحول، گسترش رفاه و بهبودی مادی است که جامعه پیشرفته را در برگرفته است.
اما این رفاه کاذب تنها در خدمت برآوردن نیازها و خواستهای کاذب افراد است. این نیازها، نیازهایی هستند که طبقه حاکم به عنوان خواستههای واقعی توده از طریق ایدئولوژی کاذب بر آنها تحمیل میکنند. در جامعه موجود افراد دیگر توان تشخیص مصالح راستین خود را از دست داده و کاملا مسخ شدهاند.
یکی از مهمترین نقدهای مارکوزه بر جامعه نوین، تک ساحتی ساختن رفتار انسان است. یکی از پدیدههای مهم که باعث به وجود آمدن رفتار تک ساحتی میشود، وسایل ارتباط جمعی و صنایع سرگرمکننده و وقت پرکن و همچنین آموزش و پرورشی است که خلاقیت و اندیشه فردی را از میان میبرد. پیامد چنین وضعی از نظر مارکوزه، سیاستزدایی جامعه و حذف مسائل سیاسی و اخلاقی از زندگی اجتماعی است.
مارکوزه در مقاله «در باب تساهل در جوامع صنعتی معاصر» تحمل و تساهل رایج در این جوامع را در واقع فریبگرانه و سرکوبگر آزادی واقعی توصیف کرده است. بیان عقاید مخالف در این جوامع آزاد است اما آزادی بیان عقیده در مقابل سلطه همهگیر اثری ندارد.
او بر این باور است که تکنولوژی در قرن بیستم (که آن را تکنولوژی دیرهنگام مینامد) شاید باعث افزایش تولید شود. اما در واقع وابستگی جدی برای فرد به وجود میآورد و انسان را بدل به ضمیمهای برای ماشین میکند.
هرچه این تکنیکی شدن ادامه یابد ساحتهای بیشتری از حیات اجتماعی تابع منطق این تکنیکی شدن میشوند و در نهایت مدیران فن سالار و بوروکرات قدرت بیشتری در دست میگیرند و در نهایت به سلطه خود شکل میدهند.
به اعتقاد مارکوزه انسان قادر به خروج از شرایطی که سرمایهداری و جامعه مصرف برایش ایجاد کرده، نیست. او مینویسد: جامعه بورژوازی چون قطاری است که با سرعت در حرکت است و راننده خود را از پنجره بیرون انداخته و هر لحظه امکان سقوط به دره آنرا تهدید میکند.
یکی از مفاهیم دیگر در اندیشه مارکوزه «فرهنگ بستهبندی» شده است. در مفهوم فرهنگ بستهبندی شده، مارکوزه بر نقش تشدیدکننده رسانههای جمعی و غرق شدن سنتهای فرهنگی طبقات پایین جامعه، تاکید میکند. برپایه این نظر، وسایل ارتباط جمعی نوین، در پاسخ به ضرورتهای تبلیغات و افزایش مصرف شکل گرفتهاند و نوعی از آگاهی کاذب به وجود میآورند.
در این وضعیت مردم، منافع واقعی خود را درک نکرده و به نظم اجتماعی یکپارچه، سرکوبگر و نالایق خو میگیرند. همچنان که قبلا اشاره شد مارکوزه با تفکیک خواستهای راستین بشر از خواستهای کاذب، نقش وسایل ارتباط جمعی را پس زدن خواستهای راستین به ضمیر ناخودآگاه و دامن زدن به خواستهای کاذب میداند.
از دید او، شیوه بیان ابزارهای تبلیغاتی، سودجویانه است. جامعه در سایه این گونه تبلیغات پیوسته اندیشه متعالی و انتقادی را سرکوب میکند. در زمان تبلیغاتی، تفاوت فعل و فاعل، حقیقت و واقعیت، هستی و چیستی بازگفته نمیشود.
در این جهان، واژهها و معانی خود را در یکدیگر میپوشانند و درونمایه اندیشه، چیزی جز مفاهیم قالبی نیست. از واژهها جز آنچه تبلیغات یکنواخت القا میکند، چیزی به ذهن نمیرسد. آگهیهای تبلیغاتی از هر سو مانع تکامل حقیقی معنای واژهها شده است. واژههایی چون خوشبختی، رفاه، رشد، توسعه، آزادی، برابری و دموکراسی با واقعیتها همخوانی ندارد.
مارکوزه در کتاب انسان تک ساحتی(1964)که در حقیقت کیفرخواستی در برابر جوامع صنعتی و رو به رشد سرمایهداری به ویژه ایالات متحده آمریکا به عنوان سردمدار جوامع صنعتی است، میگوید: حقوق و آزادیهای فردی از مسائل بنیادی نظام صنعتی پیشرفته دموکراتیک غربی است که مفهوم خود را از دست داده و از مفهوم سنتی خود کاملا جدا شده است؛ آزادی تفکر و انتقاد که از ویژگیهای جامعه آزاد است به زندگی مادی و حسابگر تبدیل شده است.
ارزش آزادی با قدرت اقتصادی افراد سنجیده میشود، به همان مقدار که تولید کالا افزایش یافته و رفاه نسبی و ظاهری ایجاد کرده است، لیکن وابستگی افراد به مشاغل چنان افزایش یافته که معنای واقعی آزادی دیگر قابل احساس و تفسیر نیست.
تولید و مصرف زیاد، باعث شده است تا انسانها به وابستگان کالا تبدیل شده و این مشخصه جامعه تکنولوژیک و سرمایهداری نوین است که حتی انسانها را تبدیل به کالا کرده است.
در این حالت انسانها متأثر از تبلیغات کالایی، رستگاری خود را از خرید و مصرف بیشتر میدانند که نتیجه آن کار بیشتر است و در نتیجه حالتی از خود بیگانگی در جامعه پدید آمده و منجر به انسانهای تک ساحتی شده است.
مارکوزه عقیده دارد که در جامعه غیرصنعتی به صورت امروزی قلمرو حیات افراد از قلمرو نظام سیاسی جامعه جدا بوده و بدین ترتیب افراد، زندگی خصوصی داشتهاند درحالی که امروزه جامعه قلمرو حیات خصوصی را از انسانها گرفته و در نتیجه آنان را به تقلید کورکورانه تشویق کرده و موجودی مصرفی و وابسته به کالا بار آورده است. نتیجه این که آنها بیتفاوت و از خود و جامعه بیگانه شدهاند.
کشورهای دموکراتیک فوق صنعتی امروزی چنان در افراد و جامعه رسوخ نمودهاند که حتی دانشمندان و فلاسفه را نیز پیرو خود ساخته به طوری که هرگونه مخالفت واقعی از نظام را محکوم میسازند. عقل نظری به سود عقل عملی کنار رفته است.
پس برداشتهای انسانها از واقعیت دور میشود. امروزه کارگر صنعت برده مادی و معنوی تکنولوژی شده است، زیرا ماشین کارایی بیشتری از خلاقیت کارگر پیدا کرده است. از نظر مارکوزه علم نه تنها در تئوری بلکه در عمل رمز مجذوب تکنولوژی امروزین شده است.
جوامع صنعتی پیشرفته به کمک تکنولوژی رو به رشد، رفاه آدمیان را بالا برده و آنها را با زندگی ماشینی و رفاه اقتصادی هماهنگ کرده است ولی در عین حال روح آزادی و پرخاشگری و انتقادی را از افراد سلب کرده که مارکوزه ادعا میکند هر آن کس که در فکر زندگی آزاد فردا باشد، از نظر حکومت و صاحبنفوذان اقتصادی به عنوان دشمن جامعه سرمایهداری و رفاه مصرفی معرفی شده، زیرا بیداری انسانها از خواب نظام سرمایهداری و تکنولوژیک، مانع بهرهوری و منافع صاحبان صنعت خواهد شد.