ایجاد جرقه بستهشدن بخشهایی از بازار در اعتراض به مالیات ارزش افزوده از جمله این موارد است. حل ظاهری ماجرا هم به معنی ختم به خیر شدن آن نیست. تبعات سوئی که اینگونه تنشآفرینیها بر جامعه میگذارد فراتر از آن است که در این مختصر بگنجد. سؤال این است که آیا با اندکی درایت و هشیاری امکان جلوگیری از این تنشها و آثار سوء آن فراهم نمیشد؟
۲. از آفتهایی که در سیستم مدیریتی با آن مواجه هستیم نگاه جزئی و بخشینگر در رابطه با انجام فعالیتهاست، بدین معنی که هر بخشی از سیستم، کار خود را بهصورت واحدی مجزا از کل درنظر میگیرد و نهایت همش را انجام وظیفه در حیطه سازمان خود قرار میدهد بیآنکه به اثرات و تبعات آن اقدام در کل نظام و سیستم اهمیتی قائل باشد.
در این نگاه مهم این است که خانهات را از زباله بروبی اما اینکه با آنچه کار کنی مهم نیست و نزدیکترین راه این است که آن را از بالای دیوار به خانه همسایه پرتاب کنی؛ در این صورت کار خود را انجام دادهای و مسئولیت همسایه هم با خودش است. به همین جهت است که ملاحظه میکنیم هر وزیر یا مدیر در تلاش برای اخذ حداکثر بودجه و امکانات برای زیرمجموعه خود است و فعالیتهای خود را نیز بدون توجه به مصالح کلی نظام تنظیم میکند.
وظیفه سازمان امور مالیاتی هم اخذ مالیات است و از آنجا که تنها براساس این معیار مورد قضاوت قرار میگیرد لذا تمام هم و غمش را مصروف اخذ مالیات بیشتر میکند بیآنکه در سایر وجوه و تبعات اقدام خود اندیشه کند؛ لذا هر جا که بتواند قانون یا آییننامه را در راستای اخذ مالیات بیشتر تفسیر کند بدون شک چنین خواهد کرد. اگر هم انتخابش هزینه سنگین و جبران ناپذیری برای نظام داشت طبعاً خود را از مسئولیت مبرا میداند چرا که اندیشه در مصلحت نظام جزو وظایف اداری و سازمانی این نهاد تعریف نشده است.
۳. از جمله رویههایی که در برخی از سازمانها از جمله سازمان امور مالیاتی مشاهده میشود اطلاعرسانی گزینشی و ناقص است. بهطور مکرر و در جاهای مختلف در بوق و کرنا میکنند که مطبوعات از پرداخت مالیات معاف هستند. افرادی با این پیشزمینه نسبت به راهاندازی یک نشریه اقدام میکنند اما ناگهان پس از گذشت ۵ سال یکباره تمامی مالیات ۵ ساله به انضمام جرایم دیرکرد از آنها مطالبه میشود.
پرسشی که بدون پاسخ میماند این است که چرا ماده قانونی معافیت مطبوعات از مالیات را با صوت جلی و در خلوت و جلوت بهطور مکرر به رخ مخاطبین میکشید اما این تبصره را تنها زمانی اعلام میکنید که کار از کار گذشته است و مؤدی علاوه بر اصل مالیات باید جرایم آن را هم بپردازد؟
۴. سازمان محترم امور مالیاتی اظهار میدارد که بار مالیات بر ارزش افزوده از بخش جذب آگهی در مطبوعات بر عهده خود مطبوعات نیست بلکه بر عهده سفارشدهنده آگهی است. اما نکته این است که اگر مطبوعات بخواهند مالیات بر ارزش افزوده را از سفارش دهندگان آگهی مطالبه کنند از آنجایی که تبلیغات یک کالای ضروری نیست بدون تردید با کاهش سفارش آگهی مواجه خواهند شد و این یعنی کاهش فعالیت اقتصادی و کاهش درآمد. اما اگر مطبوعات برای حفظ مشتریان بخواهند مالیات بر ارزش افزوده را خود بپردازند که بدیهی است توان این کار را نخواهند داشت و باید کرکره را پایین کشیده عطای خدمت مطبوعاتی را به لقایش ببخشند و این اتفاق نیز قطعاً نقض غرض و نامطلوب است.
۵. سازمان امور مالیاتی میتواند به جای ایجاد چالش برای دریافت مالیاتی که درصورت تحقق، مجموع آن به اندازه مالیات یک فست فود زنجیرهای نخواهد شد در ازای معافیت کامل و واقعی مالیات سابق و لاحق مطبوعات، آنها را در راستای ارتقای فرهنگ مالیاتی تشویق به فرهنگسازی و اطلاعرسانی کند. تصور کنید که هر نشریه یک شعار یا یک مقاله در مورد توجیه و بسط و اشاعه فرهنگ صحیح مالیاتی منتشر کند، آیا تأثیر این اقدام در افزایش درآمدهای مالیاتی بیش از هزاران اقدام تنشآفرین و چالش برانگیز نخواهد بود؟