آنها به رهبری چنگیزخان از سرزمین خود در شمال شرق آسیا به حرکت در آمدند و همه کشورهای سر راهشان را نابود کردند؛ شهرهایی که مقاومت کردند، هم در نهایت تسخیر و مردمشان قتل عام شدند.
ارتش مغول ها در اوایل سده سیزدهم قدرت برتر آسیا بودند و مردم قاره کهن، از شنیدن نام آنها بر خود می لرزیدند. آنها به رهبری چنگیزخان از سرزمین خود در شمال شرق آسیا به حرکت در آمدند و همه کشورهای سر راهشان را نابود کردند؛ شهرهایی که مقاومت کردند، هم در نهایت تسخیر و مردمشان قتل عام شدند. آنها از چین وعراق تا کوههای قفقاز را زیر هجوم وحشیانه خود گرفتند و در هر میدانی که جنگیدند، پیروز شدند. اما این قوم که بودند و چطور زندگی می کردند؟
امپراتوری چادرنشینان
مغولها صحرانشینانی پرطاقت بودند که به زندگی در آب و هوای بسیار خشن عادت داشتند.این سربازان با مهارت در به کارگیری تیر، نیزه و تبرهای جنگی و تاکتیکهای غیرقابل پیشبینی و حیلههای جنگی برای تضعیف روحیه دشمنانشان میجنگیدند.آنان از منجنیق و تونلهای زیر زمینی برای ویران ساختن محکمترین باروها استفاده میکردند.با پخش شدن اخبار تهاجمات مغول در سراسر آسیا، ارتشها میگریختند یا پیش از آنکه جنگی آغاز شود، به راحتی اسلحه خود را روی زمین میگذاشتند.
با رهبری چنگیزخان، مغولها خود را از جماعتی پراکنده و بسیار فقیر، بدون هیچ گونه صنعت یا کشاورزی، به ترسناکترین مردم روی زمین بدل کردند. آنها چین شمالی، آسیای مرکزی، بغداد و امیرنشینهای روسیه را فتح کردند و حتی پس از مرگ چنگیزخان به وحشیگریشان ادامه دادند.
آنها بعد از چنگیز دستهجمعی به لهستان هجوم بردند و سپس تا مجارستان پیش رفتند و در آنجا سپاهیان شاه بلای چهارم را در هم شکستند. آنها بعد از عقب راندن این شاه تا کرانههای دریای آدریاتیک،حرکت خود را به سوی دروازههای وین، پایتخت خاندان پادشاهی هاپسبورگ، ادامه دادند.
برای کسانی که طعم تلخ هجوم مغول ها را چشیده بودند آ نها مثل فرستادگانی از جهنم به نظر میآمدندکه بهندرت به شهرنشینان، از جمله زنان و کودکان، پیشه وران و اهل حرفه، اشراف و شاهان، ترحمی نشان میدادند.
با این همه، گونهای تمدن مغولی بر پایه اسطوره و سنت شفاهی وجود داشت. مغولان خود را از شکارچیان جنگلنشین به رمه داران صحراگرد تغییر داده بودند که با تغییر فصل جابهجا میشدند و به عشیرههای کوچک و مستقل تقسیم شده بودند.
اقوام تسخیر شده با این شیوه زندگی سازگاری نشان ندادند؛ اما بعد از پایان تهاجمات مغول، از یک دوره ثبات و امنیت بهرهمند شدند. مغولها با امن کردن جادههای تجاری که در گذشته خطرناک بود، به ترویج بازرگانی پرداختند و ارتباط میان آسیای شرقی و خاورمیانه را برقرار کردند. آنان نسبت به ادیان و فلسفهها تسامح نشان دادند و دانشمندان و صنعتگران بیگانه را به خدمت گرفتند. اینگونه کارها در قلمرو مغولها، از بسیاری جهات متاثر از خود چنگیزخان و برداشت او از نوعی نظم جهانی جدید و بهتر بود.
مغول ها در دین
تاریخ طولانی زندگی به صورت صحرانشینی و سرنوشتی که بر اثر شرایط محیطی دشوار تعیین میشد، مغولها را به پذیرفتن دیدگاه جبرگرایانه واداشته بود. سربازان مغول با آمادگی از جان خود در میدانهای نبرد میگذشتند، در قوانین آنها برای بسیاری از جرائم سزای مرگ پیشبینی شده بود و خانها و سردارانشان برای قتل عام کل جمعیت شهرها شهرت داشتند. «زندگی» در میان مغولان پشیزی ارزش نداشت؛ حتی وقتی که چنگیزخان امپراتوری بزرگی را تاسیس کرد و دربار مغول از باج و خراج ثروتمند شد.
چنگیزخان اراده و قانون خود را بر پیروانش و سرزمینهای گشوده شده تحمیل کرد؛ اما دین خود را تحمیل نکرد. این تسامح مذهبی به مسلمانان، مسیحیان، بوداییان و طبیعتپرستان محلی اجازه داد تا در مغولستان و سراسر قلمرو امپراتوری مغول بدون هیچ درگیری مذهبی زندگی کنند. هر گروهی عبادتگاه خود را داشتند و پیروانشان میتوانستند در آنجا آیینها و مراسم خود را بدون مزاحمت به جای آورند.
اما دینهای بیگانه چندان راهی را در میان خانوادههای مغول باز نکردند؛ چنگیز خان اگرچه در مورد دینهای وارداتی تسامح نشان میداد؛ اما آنها را نمیپذیرفت و با آنکه به مردان مقدس بیگانه آزادی کامل داد، از آنان پیروی نمیکرد. مغول ها تنگری، الههآسمان را می پرستیدند و از آموزشهای شمنهای سنتی خود پیروی می کردند. آنها به چنگیزخان به چشم یک شمن بزرگ، مردی که از سوی آسمان با یک تقدیر خوب تقدیس شده است و اختیار فرمانروایی بر مردم خود را دارد، می نگریستند و بی چون و چرا دستورات او را می پذیرفتند.
تاتارها و مغولها
از سدههای میانه نامهای بسیاری به قوم چنگیز داده شده است؛ مغولها، تاتارها و تارتارها. در سده دوازدهم، تاتارها قبیله نیرومندی در مغولستان شرقی به شمار میرفتند که بر استپها و صحراهای شمال چین تسلط داشتند. آنان متحد سلسله چین، واقع در شمال سرزمین چین بودند و رقیب قبایل قدرتمند دیگر استپ کرائیتها، مرکیتها، اونگیراتها، نایمانها و نیز قبیله چنگیزخان محسوب میشدند. چنگیزخان تاتارها را پیش از پذیرفته شدنش از سوی همه قبایل استپ به عنوان فرمانروای جهانی آنها مغلوب و نابود کرد.
اما در روسیه و اروپا، نام تاتارها به عنوان مردم مغولستان که رعیت چنگیزخان به شمار میرفتند، پذیرفته شده است. نام کوچک چنگیزخان تموچین بود، نام مرد تاتاری که پدر خود او را به قتل رسانده بود. وقتی تاتارها این مرگ را با مسموم کردن پدر تموچین جبران کردند، تموچین انتقام این قتل را هدف سراسر زندگی خود قرار داد. سرکوبی تاتارها به دست او، آنها را به عنوان یک قبیله مطرود مغولی از میان برد اما نام آنها سدهها در اروپا باقی ماند.
از مغول ها چه بر جای مانده؟
مغول ها در کلبههای گرد ساخته از چوب و نمد زندگی میکردند. آنها آخرین مهاجران بزرگ جهان بودند. اما بر خلاف هونها، سلتها و ژرمنها و دیگر اقوامی که در گروههای بزرگ مهاجرت کردند، هرگز به خاطر اینکه در یک مکان جدید مستقر شوند دست از خلق و خوی سنتی و روش زندگی خود برنداشتند. برای مورخان و باستانشناسان، مغولها پازل تاریخی شگفتانگیزی را به نمایش میگذارند که بسیاری از قطعات کلیدی آن مفقود است. آثار باقیمانده از امپراتوری بسیار کم است.
مغولها هیچ شهری از آن خود بنا نکردند و هیچ بنای تاریخی، کلیسای جامع، برج یا دیواربلندی نساختند. حتی قراقورم، پایتخت امپراتوری، در سده پانزدهم به دست چینیها ویران شد. فقط ساختههای دستی و نوشتههایی از آنها باقی ماند که بعد از انقراض شان در معابد بودایی محافظت میشدند.
ولی آنها هم در زمانی که اتحاد شوروی و جمهوری خلق چین در سده بیستم بر اساس فلسفه مارکسیستی بر ضدهر شکلی از دین سازمانیافته مبارزه کردند، در معبدها از بین رفتند. چون بودیسم هم مانند همه ادیان دیگر مورد حمله قرار گرفت. معابد همه ویران، و راهبان آنها کشته یا زندانی شدند و دارایی ارزشمندشان به تاراج رفت.
در نتیجه آثار باقیمانده از زمان چنگیز بیشتر به حوزه ادبیات تعلق دارند. زندگی چنگیزخان در دو کتاب مهم که به دست آیندگان نوشته شدهاند، حفظ شده است: آلتان دبتر (احتمالا به معنای دفتر طلایی) شرحی از خانواده و تبار چنگیزخان بود.
هرچند اصل این اثر موجود نیست؛اما یک روایت چینی از آن با عنوان گزارش اردوهای امپراتور مقدس جنگاور، تاریخ امپراتوری مغول را از خطر نابودی نجات داد. منبع اصیل دوم در باره تاریخ مغول با عنوان تاریخ محرمانه مغول هم تقریبا پس از مرگ چنگیز به وسیله چینیان نگهداری شد.
مورخان بر این عقیدهاند که این کتاب از آنجا که فقط رویدادهای دوره چنگیزخان و پسرش اوگتای را در بر دارد، احتمالا زمانی پیش از 1241 نوشته شده است. اگرچه کتاب تاریخ محرمانه بیش از آنکه در بردارنده پاسخها باشد برانگیزنده پرسشهاست و متن آن چنان مبهم است که فهم آن فقط در توان متخصصان تاریخ مغول است. اما به هر حال باعث شد چنگیزخان و امپراتوری مغول فراموش نشوند.
تسلیحات مغول
مغولها در جنگهایشان بر چند سلاح مهم تکیه داشتند. از جمله این سلاحها، کمانهای کوتاه و بلند مرکب بود که میتوانست تیر یا گلوله سنگینی را تا مسافت 300 متر پرتاب کند. نوک آهنی تیرها طوری شکل داده شده بود که گوشت تن دشمن را سوراخ یا پاره کند. سربازان مغول آموزش دیده بودند که در همه جهتها تیراندازی کنند.
آنها به جلو یا عقب، درحالیکه خود را پشت سر اسبانشان محفوظ میداشتند یا از زیر شکم اسبهایشان، و حتی هنگام تاخت و تاز در برابر دشمن با سرعت تمام تیر میانداختند. مغولها همچنین تبرهای جنگی و شمشیرهای آهنی کوتاه خمیدهای با خود حمل میکردند که به شمشیر هلالی شهرت داشت. این سلاح، برای شقه کردن جنگنده روبهرو در نبردهای تن به تن عالی بود. نیزههایشان میلههایی بلندی بود با نوکهای تراش داده شده که برای حمله یا پرتاب به سوی گروهی از سربازان دشمن استفاده میشد.
مغولها برای محافظت خود کلاهخودهای فلزی یا چرمی بر سر میگذاشتند، گردن را با چرم میپوشاندند و زرهی از چرم سخت بر تن میکردند که گاهی نیز با پوششی از فلز کاراییاش را بالاتر میبردند. جامههای زیر آنان از ابریشم خام فشرده تهیه میشد که همچون پوششی تن آنان را از وارد آمدن نوک تیرها و ایجاد عفونت حفظ میکرد.
سربازان مغول همچنین، سپرهای گرد کوچکی همراه داشتند که اسکلت آن از چوب درخت بید ساخته میشد و پوششی از چرم خام داشت. این سلاحها برای جنگیدن در گروههای کوچک در برابر سواران سبک اسلحه دشمن عالی بود.
اما روشهای جنگی و تسلیحات مغول، هنگامی که چنگیزخان رهبری ارتشهای بزرگتر و سازمانیافتهتر را در برابر شهرهایی با دیوارهای محافظ سنگی و بلند بر عهده گرفت، تغییر کرد. مغولها از چینیها آلات و ادوات مکانیکی محاصره شهری، مانند برجهای متحرک و منجنیقهایی برای پرتاب گلولههای سنگی و گلولههای آتشین به داخل شهرها، خریدند یا به زور به دست آوردند.
آنان برای پرتاب توپهای آهنی بر سر برج و باروها از قلعه کوبهای برنزی استفاده میکردند که نخستین بار چینیها ابداع کرده بودند. افراد گروه فنی که وظیفه خنثی کردن دفاع دشمن را برعهده داشتند، تونلهایی حفر میکردند تا در زیر دیوارههای شهر مواد انفجاری کار بگذارند.
ارتش سواره نظام
همه مردان مغول از وقتی که میتوانستند کمان و شمشیر در دست بگیرند و بجنگند، عضو ارتش به شمار میرفتند؛ مگرآنکه حرفه آنها برای مردم ضروریتر بود (مثل پزشکی) و از کودکی، همگی آنها بیشتر وقت خود را با اسب سر میکردند. اگرچه مغولها مهارتهایی در استفاده از آلات مکانیکی جنگ و گلولهاندازی به دست آوردند، همچنان سپاهی سواره، بدون پیاده نظام باقی ماندند. آنان میتوانستند روزها و شبها پشت سر هم بر پشت اسب به سر ببرند، بخورند، شکار کنند و از همه مهمتر بجنگند.
چنان که در اثری از دوره ایشان آمده است: «آنان جفت شده با اسبانشان سواری میکنند؛ اسبانی که اندام چندان بزرگی ندارند؛ اما بینهایت قویاند و با علوفه کمی سر میکنند. آنان.... بیوقفه و شجاعانه با نیزه، گرز، تبر و شمشیر میجنگند. اما آنان به ویژه با کمانهایشان، تیراندازانی قابل و جنگاورانی حیلهگر به شمار میآیند. برای اینکه پشت به دشمن نگریزند، پشتهای خود را با لیاس جگ نمیپوشانند. تا زمانی که پرچم فرمانده عقب نکشد، میدان جنگ را هرگز رها نمیکنند. اگر شکست بخورند، تقاضای ترحم ندارند و چون پیروز شوند، عطوفتی نشان نمیدهند.»
اساس استراتژی جنگی چنگیزخان، توان حرکتهای برقآسا در فواصل دوردست بود. مردان او میتوانستند روزی 80 تا 100 مایل سواری کنند و چون مغولها پیاده نظام نداشتند، واحدهایشان میتوانستند بسیار سریعتر از ارتشهای معمولی حرکت و دشمن را غافلگیر کنند. سربازان مغول برای این گونه راهپیماییها، اسبهایی اضافی همراه میبردند که آنها را قادر میساخت مرکبشان را عوض کنند و به حیوانها به طور مرتب استراحت دهند یا اگر اسبی در میدان جنگ کشته شد، آن را جایگزین کنند.
یاسای بزرگ
تا زمان چنگیزخان، مغولها نه خط نوشتن داشتند و نه قانون مکتوب. آنان طبق آداب، سنتها و تابوهایی که نسل به نسل به آنها میرسید، زندگی میکردند. یکی از این سنتها، ازدواج درون طایفهای را ممنوع میکرد. دیگری مربوط میشد به آداب قربانی کردن حیوانات که همیشه باید بیرون از خانه انجام میشد. پاشیدن خون در داخل خانه، از سوی مغولان که خانههای خود را محافظی در برابر نیروهای بیعت و هرگونه شر میدانستند، نوعی تابو به شمار میرفت. در استپهای مغولستان نه دادگاهی بود، نه قاضی و نه زندانی.
وقتی جرمی نظیر قتل، آدم ربایی و دزدی انجام میگرفت، قربانیان شخصا یا خانواده آنان باید خود بهدنبال اجرای عدالت بر میخاستند. انتقام کشیدن از ستمی که رفته بود، موضوعی بود که باید به طور خصوصی فیصله مییافت. کسانی که دشمن داشتند باید خودشان شخصا با او مقابله میکردند، و این سنتی بود که چنگیزخان از آن پیروی میکرد.
در اوایل قدرت یافتن او، یک شمن پر نفوذ به نام تب تنگری برای اینکه نفوذ بیشتری کسب کند، کوشید میان خان و برادرش نفاق افکند. چنگیزخان موضوع را فهمید و تب تنگری را به خیمه خود دعوت کرد. در آنجا تموجه، برادر جوانتر چنگیز هم حضور داشت. با اشاره چنگیزخان، تموجه و چند تن از همراهانش شمن را بیرون کلبه بر زمین زدند و کمرش را شکستند، سپس او را در همان حالت فلج شده رها کردند تا از گرسنگی و تشنگی تلف شود.
در دورانی که چنگیزخان عنوان فرمانروای جهان را به دست آورد، مجموعهای از قوانین، فرمانها و دستور کارها وضع کرد که به یاسای بزرگ مشهور شد. یاسا به زبان مغولی به معنای قاعده، فرمان و حکم است. یاسا شامل دستورهای خان است و همچنین، رازهای مملکتی که فقط خود خان و مشاوران نزدیک و اعضای خانوادهاش باید بدانند.
به طور سنتی، یاسا بر طومارهایی به خط اویغوری نوشته شده بود و در محل امنی در قصر خان از آن محافظت میشد. نسخه اصلی یاسا هم سرانجام ناپدید شد. هر چند که بعضی از مورخان در وجود نسخه مکتوب اصلی آن شک کردند. تنها نسخههای رونویس شده این قوانین به وسیله مورخان ایرانی، چینی و اروپایی باقی مانده است.
این قوانین شامل همه قبایل مغول میشد. در این قوانین طرز حکومت هر منطقه، وظایف حکمرانان و دیوانیان، مجازات جرمها و حتی چگونگی اداره خانوادهها هم پیشبینی شده بود. احکام فردی که بیلیک خوانده میشدند، بر پایه داوریها و احکام عام و رسمی و به وسیله خود چنگیزخان تعیین میشدند.
در یاسا برای طیف وسیعی از جرمها مجازات مرگ معین شده بود که انعکاسی از خشونت خاستگاه آن بود. جزای دروغ گفتن و به دروغ تهمت زدن مرگ بود. و همچنین مجازات دزدی و شکست تابو، چه در خانه و یا حتی برای رها شدن از یک وضعیت اضطراری مرگ بود. مجازات تجاوز به عنف به زنان همقبیله مرگ بود.
اما همین عمل با بیگانگان نادیده گرفته میشد. برای فرار از این مجازات در میان مردان مغول رایج بود که دست به مبارزه بزنند و شوهران را پیش از آنکه همسرانشان را به چنگ آورند، بکشند.مجازات دزدی معمولا مرگ بود اما مجازات دزدی اسب این بود که از دزد خواسته میشد اسب دزدی را با نه اسب دیگر به صاحبش بازگرداند.اگر دزد این تعداد اسب نداشت، باید فرزندان خود را تسلیم میکرد و اگر فرزند نداشت باید به قتل میرسید. اگر کسی مال دزدی مییافت، باید به جستوجوی صاحبش برمیخاست و عین مال را تحویل میداد.
اگر یابنده در این کار موفق نمیشد، خودش دزد تلقی میشد و محکوم به اعدام میشد. دزدی آدم، ربودن همسران و بچهها از دیرباز بهطور گسترده دامنگیر اجتماع مغولها بود. این وضع دشمنیهای بسیار خونینی برانگیخت و همچنین تعلق بچهها به پدر حقیقی و مسائل مربوط به وراثت آنها به صورت یک سر چشمه همیشگی تنش و جنگ در آمده بود. برای مقابله این مشکل، چنگیزخان مقرر کرد که همه بچهها،- خواه از همسر اول یا از همسران بعدی- از دارایی ارث ببرند.
یکی برای همه
چنگیزخان به مغولهای پراکنده دو عنصر مهم و ضروری معرفی کرد ؛ یکی نظم و انضباط و دیگری حس شدید وفاداری نسبت به همرزمان. پیش از چنگیزخان برای مغولها که مهارت خود را در سواری و جنگاوری در جستوجوی همیشگی برای زمینهای هموار و مراتع خوب ضدیکدیگر به کار میبردند، زمان صلح همواره دردسر ساز بود. در ارتش چنگیز، سربازان مغول قسم میخوردند که به خاطر همدیگر بجنگند و اگر لازم شد جان خود را هم بدهند، در همه حال بیدار و مراقب باشند و در خواب، خوراک و اسلحه با همدیگر شریک باشند.شمار سربازان مغول در زمان چنگیزخان به 100 تا 200 هزار نفر میرسید.
این نیرو به واحدهای 10 هزار نفری به نام تومان، واحدهای هزار نفری به نام مینگان، واحدهای صدنفری به نام یاگون و واحدهای ده نفری به نام آربان تقسیم میشد.اعضای آربانها همیشه با هم زندگی میکردند، با هم سواری میکردند و با هم میجنگیدند.
آنان را قسم داده بودند که به هر قیمت از یکدیگر دفاع کنند و با افتخار بمیرند. به طور سنتی، مسنترین مرد گروه به ریاست دسته میرسید اما اعضای دسته اگر میخواستند، میتوانستند دیگری را به جای او انتخاب کنند. فرماندهان یا گونها نیز انتخابی بودند اما فرماندهان مینگان و تومانها را چنگیزخان، با توجه به توانایی و وفاداریشان، خود منصوب میکرد.
چنگیزخان همچنین یک نیروی کشیک پر قدرت ترتیب داد. کشیک واحد ویژهای متشکل از 10 هزار مرد بود که عهده دار امنیت شخصی او بودند. نیروی کشیک به واحدهای نگهبان روز (تورقات)، نگهبان شب (کبتوت) و نیزه داران ( کرچی) تقسیم میشد که هریک شامل هزار نفر بود.
میخوارگی و انحطاط امپراتوری مغول
زیادهروی در نوشیدن، مدت عمر بسیاری از فرمانروایان مغول را بعد از چنگیزخان کوتاه کرد. پسر چنگیزخان در 1241 از افراط در شرابخواری درگذشت. گیوک خان، خان بزرگ بعدی، تنها دو سال از 1246 تا 1248 فرمان راند. ایلخانان هم مانند بازماندگان قوبیلای خان در چین عمرهای کوتاهی داشتند. توغان تیمور، پرسن و سالترین ایشان، تنها تا 50 سالگی زیست.
جان میسن اسمیت، در مقاله خود ( فساد در تغذیه و انحطاط در سلسله امپراتوری مغول ) می گوید که میخوارگی نقشی کلیدی در انحطاط امپراتوری مغول داشت: «رواج میخوارگی در میان مردان مغول که از جانب زنانشان به خاطر نوشیدن سنگین تحسین میشدند، موجب آسیب به باروری و همچنین کوتاهی عمر ایشان شد. » و این روند بهطور فزاینده به بنبست نظامی و فروپاشی سیاسی انجامید. بازماندگان چنگیز هرچه کمتر وقت خود را بر سر میز میگذراندند، بیشتر بر تخت سلطنت باقی میماندند و حکومتی، تواناتر و حتی گستردهتر به وجود میآوردند.
همشهری دانستنیها