بی شک در شرایط خاص روزهای پرحزن و اندوه زلزله مهیب دی ماه ۸۲ شهر بم، انتشار کتاب «عصر شورانگیز ارگ بم» توجه هر آدم اهل ذوق و علاقه مند به ایران شناسی را جلب می کرده به ویژه آن که بدانیم نویسنده کتاب در شرایطی که ده ها نفر از اقوام و آشنایان خود را در زلزله از دست داده، با چشمانی اشکبار و دلی داغدار و پر از دغدغه یک ماهه کتاب را تألیف نموده است؛ دغدغه هایی که از زبان خودش شنیدم و برای شما هم خواهم گفت.
آنان که در روزهای رونق و آبادانی «بم» این شهر و ارگ زیبایش را دیده بودند حتماً قبر استاد میرزا نعیم را به عنوان تک مزار ارگ، دیده اند.
سال ها بعد فرزندی از نسل میرزا نعیم که دلش برای بم می تپید با این دل نگرانی که آن همه خاطره و فرهنگ و آداب و رسوم که ریشه در کوچه پس کوچه های خشت و گلی بم داشت زیر خروارها خاک همراه با همشهریان نجیبش دفن شوند، به نگاشتن تاریخ و آداب و رسوم شهرش همت گماشته است.
نصرت السادات رضوی نیکخو آن گونه که خود معترف است، نویسنده ای چیره دست که جادوی قلم او خواننده آثارش را مسحور گرداند نیست، اما با نهایت صمیمیت از چیزهایی نوشته که بوی اصالت می دهد. بوی روزگارانی که همه ما از یادآوری آن به هر زبانی، جنبشی را در اعماق دلمان احساس می کنیم.
«عصر شورانگیز ارگ بم» و «هیاهوی آرام» که امروز در قالب دو جلد کتاب به زیور طبع آراسته گردیده، در حقیقت دو بخش از یک دل نوشته از این بانوی با ذوق و شاعره بمی است که به دلایلی از جمله محدودیت زمانی روزهای پس از زلزله و حجم بالای آن به دو کتاب مجزا تبدیل شده است.روزی که پای صحبت های این بانوی صبور نشستم، آنچه بیش از هر چیز دیگری توجه ام را جلب کرد عشق زایدالوصف او به آداب و رسوم کهن ایران زمین و به ویژه شهرش بم زیبا و استوار بود.
خانم رضوی نیکخو که از ۱۳۱۳ تاکنون ۷۲ بهار را پشت سر گذاشته است، اکنون با کوله باری از تجربیات و البته خاطرات شیرین، پذیرای ما بود. بیش از هر کلام دیگری با کلماتی قاطع گفت: من یک بانوی «بمی» هستم و به بمی بودن خودم افتخار می کنم.
افتخار می کنم که زادگاه من شهری است که نه تنها از نظر تاریخی بلکه از نظر طبیعی و تنوع محصولات کشاورزی نیز شهری کم نظیر در دنیا شناخته می شود. او البته از زلزله سال ۸۲ نیز گفت و این که ۲۸ نفر از بستگان درجه اول خود را در آن حادثه از دست داده است و البته از این که در آن شرایط سخت در حالی که شوهر معلول خود را به بم برده و در حالی که در شرایط بسیار سختی در چادر اسکان گرفته بود تألیف کتاب «عصر شورانگیز ارگ بم» را آغاز نمود؛ کتابی که برای چهلمین روز درگذشت قربانیان آن حادثه تلخ آماده توزیع شد.
از او درباره انگیزه های تألیف این کتاب، آن هم در آن شرایط خاص پرسیدم. در حالی که به افقی دور خیره می شد، گفت: دیدم از نسل قدیم شهرم، تعداد کمی زنده مانده اند. فکر کردم ممکن است آداب و رسوم سنتی و اصیل بم هم با رفتن آنها، کمرنگ شود.جلد دوم کتاب عصر شورانگیز ارگ بم، با عنوان «هیاهوی آرام، خاطرات بانوی سخت کوش کویر» نیز دو سال بعد در ۱۳۸۴ به چاپ رسید.
علاوه بر خاطراتی که همگی بیانگر گوشه هایی از فرهنگ و آداب سنتی خطه کویر هستند، آنچه در این کتاب جلب توجه می کند، تشریح زوایای عبرت آموز و در عین حال پرهیجان و جذاب از جنگ بین الملل دوم و هجمه بیگانگان به خاک میهنمان است؛ جنگی که برای خانم رضوی یادآور شهادت مظلومانه پدرش سید عبدالحسین رضوی نیکخو در صحن مطهر امام هشتم(ع) است.
قدیمی ترها در بم هنوز خاطراتی را مستقیم یا نقل سینه به سینه از سرکار نیکخو ریاست وقت شهربانی بم به یاد دارند. سید عبدالحسین رضوی هشتاد سال پیش در بم به دلیل خوی نیکو و رفتار محترمانه اش با اهالی لقب نیکخو گرفت و به دلیل همین خوی نیکو که ظاهراً با شیوه دستگاه رضاخانی سازگاری نداشت، در سال ۱۳۱۸ به شهر مرزی باجگیران تبعید گردید و دو سال بعد در حمله هوایی قوای شوروی به حرم مطهر حضرت امام رضا(ع) در مردادماه ۱۳۲۰ به شهادت رسید.
جالب آن که خانم رضوی نیکخو در شرایطی که از یادآوری خاطرات آن روزها و به ویژه آن که پس از آن سال دیگر هرگز مزار پدرش را پیدا نکرده است، اندوهگین می نمود، اضافه کرد: به هنگام نوشتن این بخش از خاطراتم بحران پرونده هسته ای ایران را نیز مد نظر داشتم. می خواستم با یادآوری حماسه های آن روزگار فرزندان ایران زمین، افکار جوانان کشورم را تهییج کنم.
و در پایان گفت وگویم با خانم رضوی، بزرگ ترین آرزوی او؛ دوست دارد از طرف دولت مأمور آبادانی یک روستای کوچک در شهرش بم شود تا قدرت مدیریت اجتماعی و توانایی خود در ایجاد اتحاد و آبادانی را نشان دهد.
اکنون کتاب های «عصر شورانگیز ارگ بم» چاپ انتشارات مرکز کرمان شناسی در ۱۵۲ صفحه و شش فصل و «هیاهوی آرام» چاپ انتشارات ولی در ۴۱۰ صفحه و بیست فصل آماده اند تا خاطره شیرین مطالعه دل نوشته هایی تاریخی را برای خوانندگانشان فراهم آورند.