کار که به بیمارستان میرسد یعنی مسئله جدی است؛ هم هزینه دارد هم درد.این نوشتار نگاهی دارد به یکی از بیمارستانهای شهرتهران که بهدلیل تعدد تخصصها و درمانگاههای آن مراجعان بسیار دارد. بیمارستان امام خمینی که یکی از بخشهای مجتمع بزرگتری است به همین نام دارای بخشهای عفونی، جراحی عمومی، داخلی، ریه، قلب زنان، اورولوژی، ارتوپدی، اورژانس، کودکان، جراحی قلب، جراحی ترمیمی، پیوند کلیه، گوارش، پوست، ICU، CCU، جراحی اعصاب، کلیه، مغز و اعصاب و دیالیز است.
1-در بخش اورژانس بیمارستان امام خمینی دور هم روی زمین نشستهاند و منتظرند یک پزشک متخصص بیاید و مادر 67سالهشان را ویزیت کند. عکسهای رادیولوژی میگوید که پایش شکستهاست ولی نمیدانند که این شکستگی با سن مادرشان و قندی که دارد نیاز به عمل دارد یا نه.
پسر بیمار میگوید که از دیشب که سراسیمه به بیمارستان آمدهاند تا الان که ساعت حوالی 10صبح است نتوانستهاند نظر پزشک متخصص را دریافت کنند. پشت دری نشستهاند که دانشجویان دوره انترنی میآیند و میروند ولی خبری از پزشکشان نیست. مادر هنوز درد میکشد. اینجا برای نشستن همراهان به تعداد کافی صندلی وجود ندارد. همراهان به تختهای بیمارانشان تکیه دادهاند.
2-صدای ضبطی که یکی از آهنگهای پاپ امروزی از آن پخش میشود، توجه حاضرین در اورژانس را بهخود جلب کرده است. پسری 10ساله است که بهدلیل بیماری مربوط به استخوان به اورژانس مراجعه کرده است. او نیز از شب گذشته به این بیمارستان آمده است. مادرش از همهچیز راضی است الا اینکه پزشک متخصص آمده و رفته است ولی یکی از پرستاران به او نگفته که بیماری با این مشخصات در انتظار است. پسرک با نگاهش دانشجویانی را که گرد یک عکس رادیولوژی حلقه زدهاند دنبال میکند.
3-زن از گرسنگی سرش گیج میرود. به چند دانشجویی که دورو برش حلقه زدهاند توضیح میدهد که چند ماهی فیزیوتراپی کرده، لگنش علائم سوختگی پیدا کرده است. دیابت دارد و از صبح چیزی نخورده است. بعد از چندماه فیزیوتراپی یک دمل در نشیمنگاهش ایجاد شده و درد میکند. یک دانشجو برایش توضیح میدهد که درست شدن دمل نوعی واکنش دفاعی بدن است که از انتشار عفونت در سراسر بدن جلوگیری میکند ولی او درد میکشد و برای اینکه از شر آن خلاص شود شبانه به بیمارستان آمده است.
دختر این زن از بیخوابی و نبودن یک پزشک شاکی است ولی به جز دانشجویان و پرستاران هیچ پزشکی مادرش را ویزیت نکرده است. پسر بیمار از دور درحال غرزدن میآید و میگوید نمیخواهد بیشتر از این اینجا بمانی، بلند شو برویم بیمارستان خصوصی.
4-زن جوان وقتی پدر میانسالش را بر تخت سیار خواباند بایستی پدر را تنها میگذاشت و میرفت تا ویلچری را که تحویل گرفته بود، پس بدهد. دست تنها بود و دلش رضا نمیداد که پدر را تنها بگذارد. او از بیمارستان راضی بود. ترجیح میداد پدر را به بیمارستان دیگری که نزدیک منزلشان بود نبرد. میگفت اینجا از بیمارستانهای حاشیه شهر بهمراتب بهتر است. حداقل اینجا پروندهای دارد که با آن دیگر نیاز نیست برای چندمینبار آزمایش بدهد. ولی ایکاش پرونده پزشکی بیماران در همه مراکز درمانی قابل دسترسی بود.
همراهان زیر درختهای محوطه بیمارستان در انتظار جواب آزمایشها، عکسهای رادیولوژی، آمدن پزشکها و ساعت ملاقات نشستهاند. در ساختمانی که درمانگاههای تخصصی وجود دارد اوضاع کمی بهتر است. ساعت حوالی ظهر است،پزشک متخصص قلب در اتاق عمل است و تا ساعت دو نمیتواند به بیمارانی که برای ویزیت به آنجا آمدهاند سر بزند. زن از درمانگاه تخصصی پوست بیرون میآید و میگوید: دل ما بیماران به همان چند پزشکی خوش است که در این گرما با روی باز به ما بیماران رسیدگی میکنند. تعداد این پزشکان کم است.