به گزارش همشهری آنلاین، دکتر غلامرضا خواجه سروی استاد دانشگاه و جامعهشناس سیاسی یادداشتی با عنوان «پیشنهادهایی برای بهبود سیاستهای بینافرهنگی کشورهای عضو جنبش عدم تعهّد» در اختیار همشهری آنلاین قرار داده که در ادامه آمده است:
«نخستین تلاش برای ایجاد همگرایی میان کشورهایی که بعدها به غیرمتعدها معروف شدند، در سال ۱۹۵۵ در کنفرانس باندونگ در شهر باندونگ اندونزی انجام شد. جواهر لعل نهرو، جمال عبدالناصر و سوکارنو، رؤسای وقت حکومت کشورهای هند، مصر و اندونزی در این اجلاس اندیشه تشکیل چنین سازمانی را مطرح کردند. ایران که به دلیل عضویت در پیمان نظامی مرکزی سنتو از عضویت در این جنبش محروم مانده بود، در سال ۱۹۷۹ پس از پبروزی انقلاب اسلامی به جنبش عدم تعهد پیوست. تا به امروز کشورهای عضو، همکاریهای چند جانبه در ابعاد سیاسی، تجاری و اقتصادی و فرهنگی با هم داشتهاند، که در این بین، ارتباطات و همکاریهای فرهنگی و تمدنی و سیاستهای بینا فرهنگی از اهمیت بسزایی برخوردار است.
با چنین تعریفی میتوان به فهم آن نزدیک شد که سیاستهای بینا فرهنگی، عبارت است از مجموعه تصمیمات کلان در چارچوبهای عقلانی - قانونی، که تعاملات و ترابط دو فرهنگ متفاوت در حوزه فرهنگ را قاعدهمند میکند و اصولی برای این ارتباط وضع و تعریف مینماید.
با ابتنا بر مطالب مذکور، در مورد سیاستهای بینا فرهنگی کشورهای عضو جنبش عدم تعهد میتوان گفت که این کشورها در برابر چالشها و فرصتهای فزاینده شرایط سیاسی - اجتماعی کنونی، همگام با پدیده جهانی شدن میبایست سیاستهای فرهنگی را اتخاذ کنند که حداکثر استفاده را از آن بنمایند و در مقابل از تهدیدهایی که فراروی آنهاست کمتر آسیب ببینند. اما نکته اساسی این است که کشورهای مذکور با توجه به وضعیت خاصی که دارند، به خوبی نتوانستهاند سیاست فرهنگی مطلوب را در قبال همپیمانان خود اتخاذ نمایند.
اگر بخواهیم در یک تحلیل، به راهکارهای بهبود ارتباط فرهنگی این کشورها با یکدیگر بپردازیم، میبایست ابتدا ماهیت سیاستهای فرهنگی این کشورها را فهم نمود؛ در گام بعد فضای سیاسی اجتماعی عرصه بینالمللی را واکاوی کرد تا ضمن درک ضرورت روابط فرهنگی دوستانه آنها با همپیمانان خود، مقدمات لازم جهت برشمردن راهکارهای یادشده فراهم گردد.
بطور کلی در یک تقسیمبندی کلان، سه دسته از کشورهای عدم تعهد را میتوان در برابر امواج تهاجم فرهنگی غرب و تبادل فرهنگی با همپیمانان خود برشمرد.
الف- کشورهای دینی و عقیدتی: این کشورها معمولاً فرهنگ غیر و غربی را یک تهدید بالقوه قلمداد نموده و بر حسب اولویتهای فرهنگی خود، در برابر بسیاری از ارزشهای جهانی قدرتهای بزرگ ایستادگی مینمایند. با این وجود برخی از آنها در برابر کشورهای همپیمان خود حاضر به تبادل فرهنگی مثبت میباشند. به طور نمونه کشورهای ایران، مالزی و مصر کنونی در این دسته قرار میگیرند.
ب- کشورهای پذیرای فرهنگ غیر و غربی: این نوع از کشورهای عضو جنبش عدم تعهد - به سبب قرابت فرهنگی یا نزدیکی به غرب - خواهان پیوستن بی قید و شرط به فرایند جهانی شدن و به نحوی مجذوب ارزشهای غربی هستند. مانند برخی از کشورهای آمریکای جنوبی.
ج- کشورهای نسبتاً سوسیالیستی: این دسته از کشورها که نمونه آن کشور کره شمالی است، خواهان بلوکبندی منطقهای در برابر تهاجم فرهنگی کشورهای سرمایهدار و غربی هستند.
به جز کشورهای مورد دوم، به نظر میرسد مابقی در صورت فراهم بودن شرایط مکفی، قادر و در عین حال خواهان تبادل و ارتباطات فرهنگی مثبت و سازنده میان همپیمانان خود خواهند بود. بویژه اینکه تغییر و تحولات فضای کنونی عرصه بینالملل نیز به ضرورت این مهم دامن زده است. توضیح آنکه فضای سیاسی اجتماعی عرصه بینالملل در شرایط کنونی از یک سو همگونی و یکپارچگی فرهنگی را به سود کشورهای توسعهیافته غربی تغییر داده و فضای فرهنگی جوامع جهان سوم را به یک فضای نفوذپذیر تبدیل کرده است.
با این وجود، از جانب دیگر، وضعیت مذکور دربرگیرنده ارتباط، نزدیکی، وابستگی متقابل میان انسانها، گروهها و جوامع مختلف و افزون شدن آگاهی جهانی انسانها است و زمینه فراگیرتر شدن فرهنگهای مثبت کشورهای عضو جنبش عدم تعهد و تبادل مثبت فرهنگی میان آنها را فراهم نموده است. اما به نظر این نوع ارتباط دو مشکل اساسی دارد. از یک طرف، در سطح فراملی، کشورهای عضو جنبش عدم تعهد، توافق چندانی بر ارزشهای فرهنگی کشورهای همپیمان خود ندارند و لذا نمیتوان انتظار داشت که این کشورها یک سیاست فرهنگی یکدست، منسجم و همسویی را در برابر امواج تهاجم فرهنگی غرب اتخاذ نمایند.
با این حال، در سطح ملی میتوان گفت که هر یک از این کشورها با توجه به نیازها و الویتهای فرهنگی خود، سیاست فرهنگی خاصی را میتوانند در پیش گیرند. از طرف دیگر، در فرایند جهانی شدن و جهانیسازی که به نسبت امری دفعی و تحمیلی است، قدرتهایی متکبرانه از طریق جریان سیال آن، فرهنگ و سیاست خود را بر دیگران تحمیل میکنند. لذا این روند هویت فردی را مستحیل، ملی را مخدوش و مذهبی را وارونه میکند. نتیجه این امر، تسلیم در برابر فرهنگهای کشورهای پیشرفته و شکلگیری مشکلات در راستای ارتباط فرهنگی اعضای جنبش است. زیرا از بین رفتن مرزهای هویتی به معنی تحت تاثیر قرار گرفتن هویتهای این جوامع توسط جریانهای مسلط است. چرا که به دلیل آنکه رسانهها و وسایل ارتباطی پرتوانی که با سهولت بیشتری مرزهای فرهنگی کشورهای هدف را در مینوردند در اختیار کشورهای شمال هستند و طبیعتاًَ آنها عناصر هویتی خود را مطرح میکنند.
تضعیف زمان و ضربه خوردن تاریخ نیز به ضرر هویت در این جوامع است، چرا که اغلب این جوامع دارای تجربههای تاریخی و خاطرههای جمعی متفاوتی با کشورهای مسلط هستند و با تضعیف زمان و این تجربهها، تاریخ و فرهنگ و گذشته خود را تضعیفشده خواهند دید. بر این پایه، فرهنگ به عنوان عنصر اساسی هویت در کشورهای جنبش عدم تعهد هر چه بیشتر توان هویتسازی خود را از دست میهد.
اکنون با این پیشفهم که ما در حال عبور از دنیای انزوای فرهنگی به دنیایی هستیم که در آن روابط «میان فرهنگی» حاکم است و از دورانی که مشخصه آن استقلال فرهنگی جزیرهای بود به دوران تعمیم روابط متقابل و ارتباطات قدم میگذاریم، باید شرایطی را فراهم نمود که در راستای آن، هر گونه محدودیت و بستر فرهنگی زندگی اجتماعی کشورهای جنبش عدم تعهد را تعدیل شود.
در حقیقت امروزه گسترش وسایل ارتباط جمعی مردم کشورهای مختلف بیش از هر زمان دیگر فرصت آشنایی و شناخت عناصر فرهنگی جوامع دیگر را میدهد و این امکان فراهم شده است تا فرهنگها، آداب و رسوم مختلف فرصت رهایی از مرزهای محدود ملی را بیابند و ارزشهای مشترک جهانی در حال شکلگیری است. اما این شرایط کافی نیست و در این راستا، به نظر میرسد کشورهای عضو جنبش عدم تعهد میبایست جهت بهبود روابط به موارد زیر که به نوعی پیش شرط ارتباطات فرهنگی مثبت و قاعدهمند محسوب میشود، توجه نمایند:
1- آموزش منطقی و تعمیق دورنما و بینش مسئولان سیاسی، نسل جوان و دانشگاهیان در مواجهه علمی با فرهنگهای کشورهای همپیمان، مظاهر تمدنی آنها و تبادل و اشاعه فرهنگی.
2- شناختشناسی رویهها و ابعاد مثبت فرهنگی تمدنهای غیر و وجوه اشتراک و افتراق آن با فرهنگ خودی و القای صحیح آن به یکدیگر.
3- تشویق و آمادهسازی اذهان عمومی جهت آشنایی صحیح با معارف ملی - مذهبی کشورهای جنبش عدم تعهد در مراکز علمی.
4- حمایت از یکدیگر جهت اکتشاف و ابداع طرحها و مدهای مشترک فرهنگی بخصوص در میان کشورهای اسلامی
5- ترویج فرهنگ نقد و بررسی، اصلاح، تصحیح و تنقیح متون، منابع و مآخذ علمی- فرهنگی یکدیگر جهت تسهیل امر استفاده علمی.
6- پیگیری، نیازسنجی، انتقادپذیری و بررسی تقاضاهای فرهنگی جوانان خود و پاسخگویی مناسب، مستدل و منطقی به آن از طریق ارائه الگوسازی مناسب، جهت پیشگیری از تهاجم فرهنگی در حوزه داخلی کشور
7- معرفی، گسترش و سهلالوصول نمودن منابع اصیل فرهنگی خودی برای کشورهای همپیمان.
8- اصلاح نگرش جامعه و قشر سنتی و محافظهکار مبنی بر اعتماد به ارتباطات و تبادل فرهنگی منطقی.
9- تعامل نخبگان فکری این کشورها با یکدیگر بر اساس ضوابط و چهارچوبهای منطقی و شناختهشده.
10- استفاده از شبکههای اطلاعاتی و فرهنگی جهت بینالمللی کردن فرهنگهای ملی، قومی و مذهبی مشترک.
به نظر میرسد سرمایهگذاری بر روی تعامل نخبگان فکری و فرهنگی از اولویت اوّل برخوردار باشد و در این راه، دانشگاهها و موسسات علمی و فرهنگی و شخصیتهای مرجع این کشورها میتوانند نقشآفرین باشند.