میل به تصرف در قافیهآرایی هم گاه به طرز درخشانی به چشم میخورد مانند:
من خود دلم از مهر تو لرزید وگرنه / تیرم به خطا میرود اما به هدر نه
با هر که توانسته کنار آمده دنیا / با اهل هنر آری با اهل نظر نه
سابقه و صبغه مضمونی در شعر او را در معاصرین و قدما به تماشا مینشینیم مثلا کلیم کاشانی میگوید:
نه همین میرمد آن سرو خرامان از من/ میکشد خار در این بادیه دامان از من
به خموشی به تکلم به تبسم به نگاه/ میتوان برد به هر شیوه دل آسان از من
و فاضل میگوید:
با هر بهانه و هوسی عاشقت شده ست / فرقی نمیکند چهکسی عاشقت شده ست
و همچنین اخوان ثالث سروده است:
بخندد بت چو قربانی پسین آب/ به شوق رأفت قصاب نوشد
و احمد شاملو هم سروده: تو آن جرعه آبی که غلامان به کبوتران نوشانند زان پیش تر که خنجر به گلوگاهشان نهند / و فاضل در غزل معروف خود میگوید: آب طلب نکرده همیشه مراد نیست/ گاهی بهانهای است که قربانیات کنند. از دیگر مشخصات شعر نظری استفاده فراوان از اسلوب معادله است که در بین شاعران سبک هندی رایج بوده است؛ مثلا: ماپلنگیم نگو لکه به پیراهن ماست/ مشکل از آینه توست خطا از ما نیست
به نسبت هم خرقگی و هم کلمگی بین فاضل و کلیم و بیدل تردید داشتم که شعر او را کلیمانه بنامم یا بیدلانه اما شعر فاضل نظری فقط فاضلانه است و غزلهای حکمی او اگر مشحون از آینهفروشیها و آینهبازیها هم باشد ما را به تماشای بدایع مضامین میخواند مثلا:
چون شکست آیینه حیرت صد برابر میشود/ بیسبب خود را شکستم تا ببینم چیستم
در این بیت شاعر اول چیستی خود را در گرو نیستی پنداشته است اما متحیر است که این فنای ظاهری به بقای صد چندان او منجر گشته است؛ شاعری که نه فیلسوف است اما بهمراتب وجودی خویش میاندیشد و سرمه اندیشه را به چشم بصر مینشاند. نظام حاکم بر زبان شاعر خود جهانی است که با سنتهای معین و حتمی به برقراری ارتباطهای شاعرانه عمل میکند. در جهان زبانی شاعر بازیهای زبانی کمرنگ و در وضعیتی حداقلیاند اما در بسیاری از غزلها فضای پارادوکسیکال وجود دارد که رفت و برگشتهای رندانه در برخی از بیتها، غزلها را از شاه بیت آکنده ساخته. غزل نظری غزلی اندیشهمند در عین اختصار است. فاضل نظری شاعر انقلاب است و تجلیات شعری او مبدأ معارف حسی و فکری و روحی شاعر است. آنگاه که حقایق از لیه در قالب غزل بر آینه دل شاعر پرتو میافکند و سبب معرفت و روشنی میشود پس غزل معرفتی برایند قلبی شاعر است نه صرفا فرایند ذهنی و زبانی شاعر.
غزل نظری عشق را معیار همهچیز میداند و وقتی میخواهد چهرهای بدیع از زندگی را بیان کند از مرگ میگوید که: مرا روز قیامت با غمت از خاک میخوانند /چه محشر میشود مستی که از خواب تو برخیزد.