او فقط دو سال داشت که قربانی دعوای والدینش شد. دعوایی که آتش آن ریشه زندگی آنها را سوزاند و کودک دو ساله را به کام مرگ برد. امیر یکی از دهها کودکی است که طی سالهای گذشته قربانی خشونتهای خانوادگی شدهاند.
راز قتل این پسربچه دو ساله زمانی فاش شد که مرد جوانی ظهر نخستین روز شهریور نزد مأموران پلیس شهرستان بناب در آذربایجان شرقی رفت و خبر از گم شدن پسربچه دوسالهاش به اسم امیر داد. او به مأموران گفت: صبح امروز به همراه پسر دوسالهام از ملکان راهی بناب شدیم. به بناب که رسیدیم، ناگهان ماشینم خاموش شد. هر چه تلاش کردم آن را روشن کنم فایدهای نداشت و تصمیم گرفتم برای پیدا کردن مکانیک وارد شهر شوم.
از آنجا که امیر داخل ماشین خوابیده بود، دلم نیامد بیدارش کنم و بعد از قفلکردن درهای ماشین به راه افتادم. دقایقی بعد وقتی به محل پارک ماشینم برگشتم، نه اثری از ماشین بود و نه پسرم. حسابی ترسیده بودم و همه جا را دنبال پسرم و ماشینم گشتم تا اینکه چند خیابان آنطرفتر، ماشینم را پیدا کردم. تمام لوازم باارزش داخل ماشین ازجمله ضبط و باندها به سرقت رفته بود و از پسرم نیز خبری نبود. حالا هم حدس میزنم که دزدان پسربچه دو ساله مرا ربودهاند.
با اظهارات این مرد، مأموران که با موردی عجیب روبهرو شده بودند تحقیقات درخصوص پرونده را شروع کردند. ربودهشدن پسربچه دو ساله آن هم توسط دزدان لوازم داخل ماشین آنقدر عجیب بود که کارآگاهان تصمیم گرفتند برای بررسی دقیق ماجرا راهی محل حادثه شوند. آنها در بررسی خودروی شاکی متوجه نکته مهمی شدند؛ ضبط و باندهای ماشین با دقت تمام و بدون اینکه خسارتی به ماشین وارد شود، باز شده بودند حال آنکه سارقان معمولا هنگام سرقت بهخاطر عجلهای که دارند به دیگر لوازم ماشین نیز خسارت وارد میکنند.
از سوی دیگر شاکی پرونده هر بار که مأموران از او درباره ماجرا میپرسیدند، روایت متفاوتی تعریف میکرد و همه اینها باعث شد که پلیس به وی مشکوک شود. کارآگاهان که حدس میزدند مرد جوان رازی را از آنها مخفی میکند و ریگی به کفش دارد، به بازجویی از او پرداختند و این بازجوییها آنقدر ادامه پیدا کرد تا اینکه متهم پرده از قتل پسربچه بیگناهش برداشت. او گفت: کنترلم دست خودم نبود. آنقدر مشروبات الکلی مصرف کرده بودم که نمیدانستم چه کار میکنم.
به همین دلیل پسرم را به قتل رساندم. وی در ادامه توضیح داد: من و همسرم از وقتی با هم ازدواج کردیم اختلافاتمان شروع شد. بر سر هر مسئلهای با هم دعوا میکردیم و این دعواها انگار تمامی نداشت. دیگر از این زندگی خسته شده بودم. هر چه تلاش کردم، نتوانستم اختلافاتمان را حل کنم و حتی به دنیا آمدن امیر هم تأثیری روی زندگیمان نداشت. صبح امروز هم مثل همیشه با هم دعوا کردیم و من که بهشدت عصبانی شده بودم، پسرم را برداشتم و سوار ماشین شدم و از خانه بیرون رفتم.
ابتدا نزد دو نفر از دوستانم رفتم و با هم مشروبات الکلی مصرف کردیم. آنقدر حالم بد شده بود که کنترلم دست خودم نبود. در همان حال فکری به ذهنم رسید. تصمیم گرفتم پسرم را به قتل برسانم تا از همسرم انتقام بگیرم. بنابراین سوار ماشین شدم و وقتی به یک ساختمان متروکه رسیدم، نقشهام را عملی کردم. در آن لحظه کنترلی بر رفتارم نداشتم و نمیدانستم چه کار میکنم. بعد از قتل پسرم راهی بناب شدم. میخواستم با طرح نقشهای وانمود کنم که پسرم دزدیده شده است.
برای همین لوازم داخل ماشین را باز کردم و در محلی مخفی کردم. سپس به اداره آگاهی رفتم و داستانی را که در ذهنم بود، برایشان تعریف کردم اما خیلی زود دستم رو شد. سرهنگ مداحی، رئیس پلیس آگاهی استان آذربایجان شرقی با بیان این خبر گفت: بعد از اعترافات متهم، مأموران جسد قربانی خردسال را که بر اثر خفگی به قتل رسیده بود پیدا کردند و متهم بعد از بازسازی صحنه جنایت راهی زندان شد.